بازگشت

حديث مفضل به روايت حسن بن سليمان


و اينک بار ديگر حديث «مفضل» از کتاب «منتخب االبصائر» تأليف شيخ فاضل، حسن بن سليمان حلي، شاگرد شهيد اول، از علماء قرن نهم هجري که مرحوم علامه ي مجلسي عليه الرحمه، نيز قسمتي از حديث مذکور را از آن کتاب نقل کرده است در اينجا مي آوريم، تا علت اظهار نظرهاي مختلفي که پيرامون وجود سيدحسني، ابراز شده و هميچنين اختلافاتي که در مورد کلمه ي «حسني» روي داده است بر خوانندگان محترم روشن شود.

اين دانشمند محترم حديث «مفضل» را از حضرت صادق عليه السلام در کتاب «مختصر البصائرالدرجات» چنين آورده است:

«خبر داد به من برادر رشيد و صالح، محمد بن ابراهيم بن محسن عطارآبادي به اينکه اين حديثي را که ذکر خواهيم نمود بخط پدرش ابراهيم بن محسن (آن مرد صالح) را يافته است و آنگاه او خط پدرش را به من نشان داد و منهم نسخه اي از روي آن خط نوشتم، و صورت آن حديث چنان است:

«حسين بن حمدان از محمد بن اسماعيل و علي بن عبدالله حسني، از ابي شعيب محمد بن نصير، از عمر بن فرات، از محمد بن مفضل، از «مفضل بن عمر» روايت کرده است که مفضل گفت: حضور امام صادق عليه السلام عرض کردم. آيا براي مهدي منتظر عليه السلام که مردم در آروزيش هستند وقتي هست؟ که مردم آنرا بدانند؟

و آنگاه اين دانشمند بزرگوار آن حديث مفصلي را که درباره ي مسائل مختلفي از «مفضل» از حضرت صادق عليه السلام رسيده است نقل مي کند تا به اينجا که درباره حسني مي نويسد:

«قال المفضل: ثم يکون ماذا يا سيدي؟ فقال: ثم يخرج الفتي الحسني يصيح



[ صفحه 360]



من نحو الديلم، فيصيح بصوت له، يا آل محمد أجيبو الملهوف، و المنادي من حول الضريح، فتجيبه کنوز الله بالطالقان کنوز لا من ذهب و لا من فضة بل رجال کزبر الحديد.

لکأني أنظر اليهم علي البرازين الشهب بأيديهم الحراب يتعاوون شوقا الي الحرب کما تتعاو الذئاب، أميرهم رجل من بني تميم، يقال له شعيب بن صالح، فيقبل الحسين عليه السلام فيهم وجهه کدائرة القمر، يروع الناس جمالا فيبقي علي أثر الظلمة فيأخذ سيفه الصغير و الکبير و الوضيع و العظيم، ثم يسير بتلک الرايات کلها حتي يرد الکوفة و قد جمع بها أکثر أهلها فيجعلها له معقلا، ثم يتصل به خبر المهدي عليه السلام فيقولون له يابن رسول الله، من هذا الذي نزل بساحتنا فيقول الحسين عليه السلام أخرجوا بنا اليه حتي تنظروا من هو و ما يريد و هو يعلم والله انه المهدي عليه السلام و انه ليعرفه». [1] .

مفضل گفت اي آقاي من، ديگر چه مي شود، فرمود: سپس «سيدحسني» آن جوانمرد خوبروي نيکو منظري که از طرف «ديلم» فرياد برمي آورد، قيام مي نمايد و با صدائي که دارد فرياد برمي آورد: اي آل محمد غمگين محزون، و متأسف دردمند را اجابت کنيد، و نداکننده از اطراف ضريح فرياد مي کند، پس گنجهاي خدا در طالقان دعوت او را اجابت مي کنند، آنها گنجهائي هستند که نه از طلا است و نه از نفره بلکه مرداني هستند مانند پاره هاي آهن!!

گويا من هم اکنون آنها را مي نگرم که بر مرکبهاي بسيار سخت و قوي سوارند و ابزار جنگي خود در دست دارند و از شدت شوق و علاقه اي که به جنگ دارند همچون گرگهائي که در هنگام حمله فرياد برمي آورند، آنها نيز فرياد مي زنند، فرمانرواي آنان مردي از بني تميم است که به او «شعيب بن صالح» مي گويند.

پس «حسين عليه السلام» (دقت کنيد) ظاهر مي شود و باروئي که مانند دائره ي قمر (و قرص ماه) است در ميان آنها رومي آورد، و مردم از هيبت و جمال او تعجب مي کنند و يا از ديدن چهره ي جذاب و ملکوتي وي دچار ترس و وحشت مي شوند و او آثار ظلم و ستم را دنبال، و ستمکاران را تعقيب مي نمايد، و شمشير برنده اش کوچک و بزرگ و پست و شريف را مي گيرد.



[ صفحه 361]



سپس او با تمام آن پرچمها، يعني لشکريان، سير مي کند و حرکت مي نمايد تا اينکه وارد کوفه مي شود و اين در وقتي است که بيشتر اهل کوفه (که شايد منظور مردم عراق باشند) در آنجا جمع شده باشند، و او کوفه را محل استقرار خود قرار خواهد داد.

آنگاه خبر ظهور مهدي عليه السلام به او مي رسد عرضه مي دارند اي فرزند رسول خدا اين چه کسي است که در قلمرو ما فرود آمده است؟! «حسين عليه السلام» (دقت کنيد) مي فرمايد: بيائيد با هم برويد تا ببينيد که او چه کسي است و چه مي خواهد و او مي داند بخدا قسم که او حضرت مهدي عليه السلام است و بخوبي او را مي شناسد.

سپس اين دانشمند محترم بقيه ي حديث را مانند «بحار» و «انوارالنعمانيه» با تفصيل نقل نموده و در هر جائي که نام حسني بوده است «بجز همان بار اول که نام حسني را آورده است» در تمام موارد بجاي حسني «حسين عليه السلام» را نوشته است.

و البته اين، از سه حال خارج نيست يا اينکه اين اشتباه از کاتب، و نسخه نويس اولي بوده و يا اينکه ايشان اشتباها حديث را همانگونه که ملاحظه فرموديد بجاي «حسني» حسين عليه السلام را نوشته است و يا اينکه در واقع اصلا ثم يخرج الحسيني بوده است.

در هر صورت مرحوم «عراقي» در کتاب «دارالسلام» درباره ي نوشته ي حسن بن سليمان چنين مي نويسد:

مرحوم مجلسي (قدس سره) بعد از آنکه در بحار، اين حديث را از مؤلفات بعضي اصحاب از حسين بن همدان به سند مذکور ذکر نموده، فرموده است که شيخ حسن بن سليمان در کتاب منتخب البصائر، حديث مفضل را بدين صورت آورده است که: (خبر داد بمن محمد بن محسن... و سپس حديث مفضل را ذکر نموده تا: گويا: جوانان طالقان را مي بينم تا آخر فقره ي خروج حسني) و در جميع اين فقره در عوض لفظ حسني (حسين عليه السلام) ذکر نموده است. و از اين طرز نقل چنان مستفاد مي شود که آن شخص قيام کننده (حسين عليه السلام) است و تعبير به «حسني» در اين روايت از کاتب بوده است، و مؤيد اين روايت است (در صورتي که مقصود، حسين عليه السلام باشد) بعض اخباري که در باب «رجعت» ذکر مي شود. [2] .



[ صفحه 362]



ضمنا ناگفته نماند که همين توضيح مرحوم عراقي سبب گرديده است که ناظم الاسلام کرماني در کتاب علائم الظهور خود بگويد: «عبارات کتب درباره ي سيدحسني مختلف است» و در نتيجه در آخر کتاب چنين نتيجه بگيرد که آن سيد انقلابي قيام کننده بگفته ي کتاب «دارالسلام» بنقل از منتخب البصائر، «حسيني» است.

در اينجا به تناسب بحث، اين نکته را نيز اضافه مي کنيم که در مورد حديث «غيبت» شيخ طوسي هم، که از امام باقر عليه السلام آورده است (کأني بالحسني، و الحسيني، و قد قاداها فيسلمها الي الحسيني) مرحوم کاظمي نيز در بشارةالاسلام بجاي حسني و حسيني، حسن و حسين، آورده و اينگونه نوشته است (کأني بالحسن و الحسين و قد قاداها فيسلمها الي الحسين عليه السلام). [3] .

و اين خود بيانگر اين واقعيت است که اصالتا درباره ي احاديث مربوط به «حسني» هرچه باشد خواه حسني، وخواه حسيني، اشتباهي در کتابهاي موجود فعلي رخ داده است.

خواننده ي عزيز! اين بود خلاصه و فشرده ي آن رواياتي که درباره ي «سيدحسني» رسيده است، و اين روايات نيز چنانکه ملاحظه فرموديد «حسني» بودن آن سيد انقلابي را اثبات نمي کند و بلکه آنگونه که در موارد مختلف توضيح داديم بر اعتقاد به «حسيني» بودن وي مي افزايد و البته روايات ديگري هم هست که نياز به تحقيق و بررسي بيشتري دارد و ما به همين مقدار اکتفا مي کنيم.

اينک پس از نقل روايات مختلفي که درباره ي خروج «سيدحسني» آورديم، خوبست تحقيقات مختصري پيرامون برخي از لغات، و کلماتي که در حديث «مفضل» در مورد نهضت خداپسندانه سيدحسني آمده است انجام دهيم تا شايد بدينوسيله راهي براي شناخت واقعي، و انگيزه اساسي حرکت و نهضت ثمربخش وي پيدا کنيم.


پاورقي

[1] مختصر بصائرالدرجات، ص 188 و 189.

[2] دارالسلام عراقي، ص 410، انتشارات کتابفروشي اسلاميه 1352 شمسي.

[3] بشارةالاسلام، ص 237، 236.