بازگشت

حديث: أنا بن الحسن و أنا المهدي


يوسف بن يحيي شافعي، از دانشمندان قرن هفتم هجري نيز در ضمن حديث مفصلي که درباره ي قيام حضرت «قائم عليه السلام» و جريان بيعت و اجتماع اصحاب آن حضرت در مکه، و قضيه ي خروج سفياني و حرکت آن حضرت از مکه ي معظمه، از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل کرده است، داستان بيعت «سيدحسني» را با حضرت ولي عصر - عجل الله تعالي فرجه - اينگونه بازگو نموده است:

«و تسير الجيوش حتي تصير بوادي القري في هدوء و رفق، و يلحقه هناک ابن عمه الحسني، في اثني عشر ألف فارس، فيقول: يا بن عم، أنا أحق بهذا الجيش منک، أنا ابن الحسن، و أنا المهدي.

فيقول المهدي عليه السلام: بل أنا المهدي. فيقول الحسني: هل لک من آية فنبايعک؟ فيومئ المهدي عليه السلام، الي الطير، فتسقط علي يده و يغرس قضيا في بقعة من الأرض، فيخضر و يورق. فيقول له الحسني: يا بن عم هي لک. و يسلم اليه جيشه و يکون علي مقدمته، و اسمه علي اسمه. [1] .

و لشکريان حضرت مهدي عليه السلام حرکت مي کنند و شبانه بي سر و صدا به آرامي راه مي روند تا اينکه به «وادي القري» [2] مي رسند. در آنجا پسرعمويش «سيدحسني» با دوازده هزار سوار به آن حضرت مي رسد و عرضه مي دارد اي پسرعمو من از تو به اين لشکريان شايسته ترم، من فرزند امام حسن عليه السلام و من مهدي (هدايتگر) هستم. آنگاه حضرت مهدي عليه السلام در جواب او مي فرمايد: نه، بلکه مهدي منم، سپس «سيدحسني» عرضه مي دارد اگر تو مهدي هستي آيا حجت و نشانه اي داري که با تو بيعت کنيم؟ حضرت مهدي عليه السلام به پرنده(اي که در حال پرواز است) اشاره مي کند، و پرنده بر روي دست حضرت مي نشيند، و آنگاه عصائي را در زمين فرو مي برد، و عصا سبز مي شود و برگ برمي آورد. پس سيدحسني مي گويد اي پسرعمو تو از من شايسته تري و لشکريان خود را به آن حضرت تسليم مي کند، و خود در جلو آنها قرار مي گيرد، و پرچمدار حضرت و پيشرو لشکريان آن حضرت خواهد بود. و نامش نيز با نام حضرت مطابق است.



[ صفحه 347]



از جمله ي اخير اين روايت چنين فهميده مي شود که نام سيدحسني «محمد» است و او يک انسان جنگجوي شجاعي است که خود در ميدانهاي جنگ حاضر است. و لذا در موقعيکه حضرت از مکه عازم عراق است به استقبال حضرت مي رود و پس از ملاقات و گفتگو و تسليم لشکريان، حضرت هم او را پرچمدار و فرمانده سپاهيان خويش قرار مي دهد، و مطابق اين روايت نظريات همه ي کساني که گفته اند: شايد منظور از «حسني» اين است که نام وي «حسن» باشد نقش برآب است زيرا اين حديث استفاده مي شود که جناب سيدحسني «محمد» ناميده مي شود.

توجه: در مورد حديثي که درباره ي (سيدحسني) از کتاب «عقدالدرر» از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل نموديم اشکالي وجود دارد که گمان نمي رود بر احدي از اشخاص تيزبين مخفي بماند، و آن اشکال اين است که: اگر مقصود از اين حسني که در روايت کتاب «عقدالدرر» تقريبا بنام او تصريح شده است رهبر اصلي نهضت و هدايت کننده ي پرچم هاي سياه بسوي کوفه و عراق باشد که او شخصا در بحبوحه ي جنگ و لشکرکشي بسوي عراق، و همچنين بعد از شکست لشکريان سفياني در عراق، بطرف حجاز نمي رود تا در بين راه مدينه و شام با حضرت بيعت نمايد و در آنجا از حضرت مطالبه ي دليل و اعجاز کند و بعد از بيعت پرچمدار حضرت گردد.

بلکه او چنانکه در روايات شيعه آمده است از کوفه بيعت خود را براي حضرت مي فرستد و پس از آنکه ولي خدا حضرت حجة بن الحسن العسکري - ارواحنا و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء- بکوفه نزول اجلال فرمود، طي يک مراسم ويژه با حضرت بيعت مي نمايد.

و اگر مقصود از اين حسني که مطابق روايت کتاب عقدالدرر، نام وي (محمد) است سيد ديگري باشد که سمت فرماندهي سپاه و ارتش و رهبري پرچم هاي سياه را در ميدان جنگ بعهده دارد، که او نيز مطابق برخي از روايات از کوفه به حجاز نمي رود، و بلکه در بيت المقدس با حضرت ملاقات خواهد نمود.

بنابراين اگر ما بخواهيم روايت کتاب «عقدالدرر» را همانگونه که هست بپذيريم بايد براي رفع اشکال مذکور جواب مناسبي پيدا کنيم.



[ صفحه 348]



بنظر نگارنده، با توجه به روايات فراواني که در گذشته (در بخش دوم کتاب) درباره ي خروج پرچم هاي سياه از مشرق و خراسان، از نظر خوانندگان گرامي گذشت، و همچنين رواياتي که درباره ي خروج سيدحسني در صفحات آينده خواهيم آورد، چون مطابق اين روايات نمي توان گفت: اين سيدحسني که در راه شام و مدينه با حضرت بيعت مي نمايد با آن سيدحسني که از کوفه بيعت خود را براي حضرت مي فرستد يکي است، از اينرو جواب مناسبي که از اشکال مذکور مي توان داد اين است که:

اگر ما قائل شويم و بگوئيم: که رهبر اصلي نهضت و هدايت کننده ي پرچم هاي سياه سيد ديگري غير از اين سيدحسني مورد بحث است چنانکه در بعضي روايات آمده است که: پرچمهايي از مشرق زمين آشکار مي گردد و مردي از دودمان رسول خدا صلي الله عليه و آله يعني: سيدي از بازماندگان آل محمد صلي الله عليه و آله آن پرچمها را رهبري مي کند [3] پس از اين حديث معلوم مي شود که اين سيدحسني که نامش محمد است غير از آن سيد انقلابي مشرقي است و اين سيدحسني بعد از آن سيد ظاهر مي شود و بطرف حجاز مي رود و در بين راه مدينه و شام با حضرت ملاقات مي کند و از او مطالبه ي دليل مي نمايد و چون حقيقت براي او آشکار شد تسليم حضرت مي گردد.

و اما اگر بگوئيم: که مقصود از اين حسني در واقع همان سيدي است که پرچمها را از شرق بسوي کوفه و عراق رهبري کرده است، پس معناي ملاقات چنين کسي با حضرت مهدي عليه السلام با آنکه وي را نديده آنست که:

آن سيد حسني، و يا نماينده ي او در کوفه، يک گروه دوازده هزار نفري را بفرماندهي يکنفر از اشخاص قوي و شجاع و نيرومند که سيد و حسني و نامش «محمد» است براي ياري دادن و کمک رساندن به آنحضرت به استقبال وي مي فرستد، و او را وکيل و نماينده ي خود قرار مي دهد و به او سفارش مي نمايد که اول حضرت را آزمايش کند و از او دليل و معجزه بخواهد و بصورت ظاهر در پيش روي افراد سپاه و لشکر درباره ي خلافت و امامت باوي به نزاع برخيزد و بالاخره پس از آنکه از امام معجزه و کرامت ديد و براي او ثابت شد که وي حضرت مهدي عليه السلام است خود او و يارانش با حضرت بيعت



[ صفحه 349]



نمايند، و او نيز مطابق دستور عمل مي کند و امام عليه السلام هم پس از انجام مراسم بيعت وي را فرمانده سپاه و پرچمدار خود قرار مي دهد.

در اينصورت وقتي که آن سيد با تمام پيروان خود با آن حضرت بيعت نمود، ميتوان گفت: سيدحسني بيعت خود را از کوفه براي حضرت فرستاده است. و البته عرفا هم مانعي ندارد که گفته شود، «سيدحسني» با حضرت بيعت نموده است. زيرا اينگونه بيعت نظير اين است که بگويند: فلان کشور بوسيله ي فلان پادشاه فتح گرديد، در صورتي که مسلم است خود پادشاه کاره اي نبوده و فتح، بوسيله ي سربازان و لشکريان و فرماندهان ارتش به دستور او صورت گرفته است.

اين چيزي است که نويسنده ي اين سور از حديث کتاب عقدالدرر درک نموده و برخي از نويسندگان و پژوهشگران نيز در کتابهاي خود به آن اشاره نموده اند. [4] و البته دور هم نيست که حسني لقب مجازي آن سيد باشد و خدا داناتر است.

ضمنا ناگفته نماند که مرحوم حائري يزدي در کتاب «الزام الناصب» ضمن خطبه ي بسيار مفصلي که بنام خطبه ي «البيان»، در شرح وقايع آخرالزمان از حضرت اميرالمؤمنان علي عليه السلام نقل کرده است، جريان بيعت سيدحسني با حضرت مهدي عليه السلام را به گونه اي آورده است که نظريه ي مؤلف را در مورد روايت کتاب عقدالدرر و روايت مرحوم سيد بن طاووس -عليه الرحمه - تأييد مي کند.

زيرا معناي آخرين عبارت خطبه ي «البيان»، در مورد سيدحسني، با معناي عبارت دو حديث مذکور متفاوت است و از آن چنين فهميده مي شود که گويا کلمه اي از متن حديث ساقط شده و اين جمله که سيدحسني با حضرت مهدي عليه السلام همنام است مربوط به سيدحسني نيست بلکه مربوط به فرمانده سپاه سيدحسني مي باشد.

اينک براي اينکه اين مطلب به خوبي روشن شود آن قسمت از عبارت خطبه را که مربوط به سيدحسني است عينا از همان کتاب الزام الناصب نقل مي کنيم.

مؤلف کتاب نامبرده در دنباله ي خطبه «البيان» راجع به ملاقات و بيعت سيدحسني با حضرت مهدي عليه السلام چنين مي نويسد:



[ صفحه 350]



«فيقول الحسني، الأمر لک، فيسلم و تسلم جنوده، و يکون علي مقدمته رجل اسمه کاسمه» [5] .

سپس سيدحسني- بعد از مشاهده ي معجزه از آنحضرت- عرضه مي دارد: تو از من شايسته تري و امر امامت با شماست. پس او تسليم مي شود و سپاهيانش هم تسليم مي گردند، و فرمانده سپاهيان او مردي خواهد بود که با حضرت مهدي عليه السلام همنام است.

اگر اندکي در جمله ي آخر اين حديث دقت کنيد به خوبي درمي يابيد که جمله ي آخر، مربوط به سيدحسني نيست، بلکه مربوط به يک شخصيت جنگجوي مبارزي است که سمت فرماندهي و فرمانروائي سپاهيان حسني را به عهده دارد.

بنابراين با توجه به اين مطلب که اکثر روايات صراحت دارند که بيعت سيدحسني در کوفه انجام خواهد گرفت، اگر ما بخواهيم منصفانه قضاوت کنيم، بايد بگوئيم: آنکس که در بين راه مدينه و شام با حضرت مهدي عليه السلام ملاقات و بيعت مي نمايد و پس از بيعت فرمانده سپاه آنحضرت مي گردد شخص سيدحسني نيست بکله او فرمانده سپاه سيدحسني است که در روايات به عنوان «شعيب بن صالح» معرفي شده است.


پاورقي

[1] عقدالدرر، ص 97.

[2] وادي القري زميني است بين مدينه و شام که داراي دهکده هاي فراواني است و از توابع مدينه مي باشد.

[3] بحارالانوار، ج 52، ص 274 و ج 53، ص 83 و بشارةالاسلام، ص 59، و ص 69.

[4] براي اطلاع بيشتر به کتاب «الاشاعه»، ص 97 طبع مصر چاپ اول و کتاب مهدي منتظر، ص 165 -162 مراجعه فرمائيد.

[5] الزام الناصب، ج 2، ص 205 دو سطر آخر.