آخرين سخن
و اما سخن آخر، و آخرين سخن (پيرامون نهضت سيدحسني) بنظر قاصر نويسنده ي اين سطور، آن سيدي که صاحب اصلي دعوت و مالک واقعي ايران است، و فرياد وااسلاماي او از سرزمين ايران اسلامي از نواحي «قزوين» و «طالقان» و «ديلم» بلند مي شود، و مردم را به شورش و انقلاب عليه ظلم و بيدادگري فرا مي خواند در مرحله ي اول فقط و فقط يک «سيد» است. و آنهم چنانکه بعدا درباره ي محل خروج او، و ياران صديق و راستينش از نظر روايات بحث و گفتگو خواهيم کرد و در زمينه ي نهضت و قيام پرآوازه اش توضيح بيشتري خواهيم داد «سيدحسيني» است که بيشتر دستياران و همکاران او در رده ي بالا «روحاني» و از اهل علم و دانش و افراد پاکدل و با تقوي و با فضيلت هستند.
و اين «سيد» شخصيت کم نظيري است که مطابق آنچه از اخبار و روايات، استفاده مي شود فقيه، عالم، دانشمند، سياستمدار، زبان آور، مجاهد، مقاوم، و مجسمه ي تقوي و فضيلت است و انساني پرکار و پرتلاش، و جهادگري خستگي ناپذير است که در همان نخستين روزهاي رشد و کمال با ديدن ظلم و ستم قرار و آرام ندارد، و او بنده ي مطيع و فرمانبرداري است که از هيچ چيز و هيچ کسي نمي ترسد و نمي هراسد.
و لذا در موقعي که مي بيند مردم در زير شکنجه هاي طاقت فرساي اجانب و فشار و تعدي آنان دست و پا مي زنند، در برابر توطئه هاي توطئه گران و تجاوز بيگانگان به حريم کشور اسلامي ايران، بپا مي خيزد، و فرياد برمي آورد و در راه اعتلاء کلمه ي حق، و پيشبرد اهداف عاليه ي اسلامي تلاش مي کند، و براي از بين بردن باطل و محو آثار ظلم و ستم، از ملامت هيچ ملامت کننده و سرزنش هيچ سرزنشگري واهمه ندارد، و يکتنه
[ صفحه 328]
با دست خالي، و تنهاي تنها قيام مي کند و بر خدا توکل مي نمايد تا روزي که به پيروزي مي رسد.
و اما سيدحسني - اگر حسني در روايت صحيح باشد- سيد ديگري است که بحث درباره ي او به تفصيل در آينده ي نزديک خواهد آمد.