يادآوري
در پايان بحث مربوط به سفياني اول يادآوري اين نکته لازم است که گرچه در بعضي از روايات به خروج دو فرد جنايت پيشه به عنوان (سفياني)اشاره شده، و در بعضي از آنها هم تعبيرهاي نسبتا صريحي بکار رفته، و برخي از دانشمندان هم اين روايات را بر اشخاص پست و فرومايه اي چون: ابوطاهر- سليمان بن حسن قرمطي و «ميشل افلق» [1] بنيانگذار حزب کافر بعث درعراق، تطبيق نموده اند، اما با اين همه روايات مربوط به سفياني اول کمي پيچيده و مبهم است زيرا:
از بعضي از اين روايات که بصورت مختصر و يا مفصل و به طور مطلق درباره ي سفياني از ائمة معصومين عليهم السلام روايت شده چنين فهميده مي شود که سفياني اول، کسي است که
[ صفحه 59]
در نام او حرف (ش) وجود دارد و از ناحيه اي به نام«هجر» به سوي عراق خواهد آمد.
و از بعضي از روايات چنين استفاده مي شود که سفياني اول نخستين فرد از اصحاب فتنه هاست که از بلاد جزيره (يعني: از بلاد بين النهرين و سرزمين موصل در شمال عراق) خروج خواهد نمود و نام او «اصهب بن قيس» است.
و از بعضي ديگر از روايات چنين فهميده مي شود که سفياني اول داراي صفات متعددي از قبيل اصهب و ابقع و ابرص مي باشد.
و از برخي از روايات ديگر چنين دانست مي شود که صفات مختلفي چون: اصهب و ابقع و ابرص، از اوصاف سفياني دوم است.
و بالاخره از برخي اخبار ديگر که در همين زمينه وارد شده مستفاد مي گردد که الفاظ مختلفي چون: اصهب و ابقع و ابرص نه از صفات سفياني اول است و نه از صفات سفياني دوم، بلکه اصهب و ابقع و ابرص، سه فرد مختلفي هستند که در سرزمين شام ظاهر مي شوند و با سفياني اصلي (يعني سفياني مشهور)کشمکش دارند و سفياني با آنها مي جنگد و همه ي آنها را با ياران و پيروانشان تار و مار مي سازد، و سپس خود را براي گرفتن عراق و تسخير بغداد آماده مي نمايد.
اينک براي روشن شدن مطلب تکميل بحث و جريان خروج اصهب و ابقع و سفياني، چند نمونه از اين روايات را در اينجا مي آوريم.
1- مرحوم علامه ي مجلسي:اعلي الله مقامه در کتاب بحارالانوار، در مورد جريان خروج اصهب و ابقع و ابرص و سفياني، در روايت مختصري از امام باقر عليه السلام مي نويسد:
«عن ابي جعفر عليه السلام قال:يا بريد!اتق جمع الاصهب.
قلت: وما الاصهب؟
قال:الابقع،
قلت، وما الابقع؟
قال:الابرص، واتق السفياني، واتق الشريدين من ولد فلان ياتيان مکه، فيقسمان بها الاموال، يتشبهان بالقائم عليه السلام: واتق الشذاد من آل محمد. [2] .
[ صفحه 60]
بريد از حضرت ابوجعفر امام باقر عليه السلام روايت کرده است که فرمود: اي بريد! از پيوستن به جمعيت اصهب، يعني [سرخ وسفيد]، پرهيز کن.
عرض کردم: يا بن رسول الله، اصهب کيست؟
فرمود: او ابلق [يعني: سياه و سفيد]است.
عرض کردم: ابلق کيست؟
فرمود: او ابرص است [يعني:کسي که پيسي دارد، (يا در بدن او لکه هاي سفيد است] و بلافاصله فرمود: از سفياني بپرهيز. و هم چنين از دو نفر آواره از اولاد فلان (که شايد مراد از بني عباس باشند) که به مکه مي آيند و اموالي را در آنجا به مردم تقسيم مي کنند و خودشان را شبيه به حضرت قائم عليه السلام مي نمايند، نيز پرهيز کن. و نيز از عده کمي از سادات هم دوري گزين.
مرحوم مجلسي -عليه الرحمه- بعد از نقل اين حديث در توضيح جمله ي آخر آن که امام عليه السلام فرموده است (از عده کمي از سادات هم دوري گزين)مي فرمايد:مقصود حضرت از اين عده ي کم، پيروان زيد بن علي بن الحسين عليهم السلام است که عقيده ي ضعيفي داشتند، و البته در «سيد» بودن آنها شک و ترديدي نيست.
2- مرحوم شيخ مفيد، در کتاب «ارشاد» در روايتي از جابر جعفري و او از امام باقر عليه السلام درباره ي خروج اصهب و ابقع و سفياني، چنين آورده است:
امام باقر عليه السلام فرمود: اي جابر، بر زمين قرار بگير و دست و پاي خود را حرکت مده تااين نشانه ها که براي تو مي گويم ببيني گر چه من گمان ندارم که تو به آن زمان برسي.
نشانه ها اين است: اختلاف بني عباس، آواز دهنده اي که از آسمان آواز دهد، فرو رفتن دهکده اي از دهات شام بنام «جابيه»، آمدن ترکان به جزيره و فرود آمدن روميان به«رمله» و اختلافات بسيار در آن هنگام در هر سرزميني، تا اينکه شام خراب گردد و سبب خرابي شام اجتماع سه پرچم مختلف است که در آنجا پيدا شود پرچم اصهب، و ابلق، و پرچم سفياني. [3] .
3-در روايت ديگري که باز هم جابر از امام صادق عليه السلام نقل کرده است متن حديث را
[ صفحه 61]
عينا مانند حديث دوم که از امام باقر عليه السلام نقل شد آورده است، تا اينکه مي گويد:
«و اختلاف کثير عند ذلک في کل ارض حتي تخرب الشام، و يکون سبب ذلک اجتماع ثلاث رايات فيه: راية الاصهب، و راية الابقع، و راية السفياني» [4] .
در آن هنگام در همه جا اختلافات بسياري است تا اينکه شام ويران مي شود، و سبب ويراني آن سه پرچم مختلف در آن است که اين سه پرچم عبارت است از:پرچم اصهب، پرچم ابقع و پرچم سفياني.
پاورقي
[1] به کتاب «الملاحم و الفتن» ص 137 و «بيان الائمة» ج 1 ص 450 مراجعه فرمائيد.
[2] بحارالانوار، ج 52 ص 269 حديث 160.
[3] ارشاد مفيد 359 و مترجم آن ج 2 ص 348 حديث 6.
[4] بحارالانوار ج 52 ص 269 حديث 159.