بازگشت

درباره بني اميه و بني عباس و ستاره دنباله دار


مرحوم «کليني»- رضوان الله تعالي عليه- در کتاب «روضه کافي» در حديثي از مسعدة بن صدقه، از امام جعفرصادق عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت فرمود: اميرالمؤمنين عليه السلام در مدينه براي مردم خطبه اي خواند و پس از حمد و ثناي الهي و درود بر پيغمبر و آلش، چنين فرمود:

اما بعد براستي که خداي تعالي پشت هيچ جباري و زورگوئي را از سرکشان و ستمگران روزگار نشکسته است مگر اينکه مدتها به وي مهلت داده است (تا با او اتمام حجت کند و ستمگر دست از عملش بردارد و توبه نمايد) و استخوان شکسته ي هيچ ملتي را بهم پيوند نداده (يعني آنها را متحد و متفق نساخته است) مگر بعد از فشار و سختي و بلا، و اي مردم شما پيش از اين به گرفتاريها مبتلا بوديد و بعد از اين نيز مصائب و مشکلاتي خواهيد داشت.

اين را بدانيد که نه هر صاحب دلي عاقل است و نه هر صاحب گوشي گوش شنوا دارد و نه هر نگاه کننده اي که به چشم نگاه کند، بيناست. اي بندگان خدا در آنچه براي شما حائز اهميت است خوب تأمل کنيد و رغبت نشان بدهيد، سپس به ميدانهاي (تاخت و تاز) کساني که به شيوه ي پيروان فرعون رفتند و غرق در ناز و نعمت بودند و باغها و چشمه ها و کشتزارها و مقام ارجمندي داشتند و در بهترين جاها مي زيستند و خداوند آنها را به حال خود واگذاشت، بنگريد و ببينيد که خداوند چگونه بعد از آن عيش



[ صفحه 293]



و نوشها و امر و نهي هايي که داشتند کارشان را پايان داد و به چه سرنوشتي مبتلا شدند.

عاقبت نيک در بهشت از آن کسي است که شکيبا باشد و هر کس از شما که شکيبا باشد سرانجامش بهشت است و به خداوند سوگند که در آن جاويدانند و سرانجام کارها به دست خداست.

اي شگفتا! و چرا در شگفت نباشم از اشتباهات و خطاکاريهاي اين فرقه ها و دستجاتي که در دين و مسلک خود اين همه با هم اختلاف دارند و با دليلهاي نادرستي که هر کدام بر مذهب باطل خود مي تراشند نه از دستور پيغمبري پيروي مي کنند و نه به رفتار وصي و جانشين پيغمبري عمل مي نمايند و نه ايمان به غيب و روز جزا مي آورند و نه هم از عيب جوئي مردم چشم پوشي مي کنند.

کار خوب در نظرشان همان است که خود آن را نيک و خوب مي شناسند و کار زشت در نظرشان همان است که خود آن را زشت مي شمارند و هر کدام از آنها براي خود امام و رهبري است، و به اعتماد هواي نفس و خيالات فاسده و توسل بزور و قدرتهاي فاني پيوسته به راه هاي کج و منحرف مي روند و به مردم ستم مي کنند، و آن را مي گيرند که به نظر خودشان وسيله ي محکم و پابرجائي است و جز خطا چيزي بسرمايه زندگي نمي افزايند.

هرگز به خدا نزديک نمي شوند و بيش از اندازه از درگاه الهي دور مي گردند، يک عده از آنها به دسته اي دل مي بندند و جمعي از آنها جمعي ديگر را تصديق مي کنند، و همه ي اينها به خاطر ترس و وحشتي است که از قوانين يادگاري رسول خدا صلي الله عليه و آله و پيروي از سفارش پيامبر درباره ي ائمه طاهرين عليهم السلام، و تنفر و بي اعتنايي نسبت به امانتهاي الهي و اخبار رسيده ي از آفريننده آسمانها و زمين دارند.

آنها مردمي حسرت مند مي باشند و پناهگاه امور شبهه ناک و اهل تيرگيها و گمراهي و ترديدند. و البته کسي که خداوند او را به خودش و دلخواهش واگذاشت در نزد کسي که از وضع او اطلاعي ندارد تأمين دارد، اينان چقدر شباهت دارند به چهارپاياني که مهترشان غائب شده و از سر آنها رفته باشد.

دريغا! از کارهائيکه شيعيان من بزودي پس از اين دوستي موقتي که امروز با هم نسبت به يکديگر انجام مي دهند، چگونه بعضي از آنها موجبات بدبختي ديگري را



[ صفحه 294]



فراهم مي آورند و برخي، برخي ديگر را بقتل مي رسانند. فرداست که آنها از اصل و ريشه جدا گشته و پراکنده مي گردند (و بعد از من از دور امامان به حق دور مي شوند) و به شاخه دست مي زنند (و بسوي آنها که از حقيقت اسلام بدورند مي روند) و از غير اهلش انتظار پيروزي بر دشمن دارند، هر دسته اي از آنها به شاخه اي مي چسبد (و به حزبي رو مي آورد) و به هر سو که آن شاخه متمايل شود آنان نيز به همان سو متمايل مي شوند.

با اينکه خداوند- که ستايش خاص اوست- بزودي اينان را براي بدترين روز ذلت بني اميه گرد خواهد آورد هم چنانکه باد پائيزي لکه هاي ابر را گرد مي آورد. خدا ميان آنها الفت برقرار خواهد نمود و آنها را نسبت به هم يکدل خواهد ساخت و سپس مانند توده هاي ابر متراکم و انبوه آنان را بهم پيوند خواهد داد. و پس از آن درهاي آزادي به رويشان خواهد گشود که چون سيلي بنيان کن از جايگاه انقلاب خويش بيرون آيند و چون سيل باغهاي يمن (سيل عرم) که خدا موشي را براي ويراني سد آنها فرستاد (و آن موش آن سد را سوراخ کرده و آبها بصورت سيلي بنيان برانداز سرازير شده و در برابرش هيچ تپه اي برجاي نمانده و راه آن سيل را هيچ کوه محکمي برنگرداند) آنها نيز همچنان سيل آسا در روي زمين به حرکت درآيند.

و خداوند آنها را در شکم دره ها و جاهاي مناسب پراکنده سازد و سپس آنها را بمانند چشمه سارهائي بر روي زمين روان گرداند تا بدين وسيله حقوق از دست رفته ي قومي را از قوم ديگر بگيرد و گروهي را در ديار گروهي ساکن گرداند تا بني اميه (که آل محمد صلي الله عليه و آله را از خانه و کاشانه خود در بدر نمودند) خود نيز آواره و سرگردان شوند و ديگر نتوانند آنچه را که غصب نموده و به زور گرفته بودند (يعني حق آل محمد صلي الله عليه و آله را) غصب و پايمال کنند.

خداوند بوسيله ي ايشان (يعني: شيعيان) پايه محکمي را (که مقصود همان حکومت بني اميه است) ويران کند و بوسيله ي آنها بنيانها و ساختمانهاي سنگي و کاخهائي را که در شام بنا کردند منهدم سازد و کوه و دشت سرزمين شام و وسط مسجد دمشق را از مخالفين بني اميه پر و مملو سازد. سوگند به خدائي که دانه را شکافت و انسان را آفريد آنچه گفتم حتما واقع خواهد شد، و گويا من هم اکنون صداي شيهه اسبان و سر و



[ صفحه 295]



صداي درهم و برهم مردان جنگي و رزم آورانشان را مي شنوم.

به خداوندي خدا سوگند، آنچه در دست بني اميه است از زر و سيم و قدرت، بعد از آن شکوه و جلال و فرمانروايي در شهرها- مانند دنبه ي چربي که بر روي آتش آب مي شود- آب خواهد شد. هر کس از آنها بميرد گمراه مرده و کار هر کس از آنها که باقي بماند با خداست، و هر کس که توبه کند و بسوي خدا باز گردد خداوند توبه پذير است. و اميد است که خداوند شيعيان مرا پس از پراکندگي براي بدترين روز گرفتاري اينان گردآورد و براي کسي نيست که چيزي را براي خدا اختيار کند بلکه تمام اختيارات و تدبير همه ي امور بسته به اراده و مشيت باري تعالي است.

اي مردم کساني که به ناحق منصب امامت را بخود مي بندند و شايسته آن نيستند فراوانند، اگر شما بواسطه ي تلخي حق از آن روي برنتابيد و خود را خوار نکنيد و در توهين باطل و پست کردن آن سستي نورزيد آنها که در شجاعت بپايه ي شما نمي رسند بر شما دلير نمي شوند و قدرتمندان بر شما مسلط نمي گردند و پيروي حق را ترک نمي کنند و در صدد پايمال کردن اطاعت حق و دور کردن آن از اهلش نخواهند بود.

ولي افسوس! افسوس که (دوباره) مانند بني اسرائيل عهد موسي عليه السلام در کار خود حيران و سرگردان مي شويد! به جان خودم سوگند ياد مي کنم که تحير شما پس از من به مراتب چند برابر سرگرداني بني اسرائيل خواهد بود (زيرا بني اسرائيل چهل سال در بيابان (تيه) حيران و سرگردان بودند، ولي شما مسلمانان بعد از غصب حق آل محمد صلي الله عليه و آله و ظلم و ستمي که نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام روا داشتيد تا ظهور مهدي موعود در امر دين خود حيران خواهيد ماند).

باز هم به جان خودم سوگند ياد مي کنم که چون مدت حکومت بني اميه به پايان برسانيد باز هم شما به دولت باطل ديگري (چون بني عباس) که بعد از آنها خواهد آمد و مردم را به گمراهي دعوت خواهد نمود مي پيونديد و به دور آنها اجتماع مي کنيد و باطل را زنده مي سازيد و حق را پشت سر مي اندازيد و از نزديکي جنگجويان (با افتخار) «بدر» (يعني خود حضرت) مي بريد و به دورترين فرزندان جنگ کنندگان با رسول خدا صلي الله عليه و آله (يعني فرزندان عباس بن عبدالمطلب که در جنگ بدر در زمره ي لشکر مشرکين به جنگ رسول خدا صلي الله عليه و آله آمده بود) پيوند مي کنيد.



[ صفحه 296]



«و لعمري أن لو ذاب ما في أيديهم لدنا التمحيص للجزاء و قرب الوعد و انقضت المدة و بدا لکم النجم ذو الذنب من قبل المشرق و لاح لکم القمر المنير» اين را بدانيد به جان خودم سوگند که چون حشمت آنها (يعني بني العباس) نيز به پايان رسيد و دولت و قدرتشان از ميان رفت امتحان براي پاداش نزديک مي شود، و وعده ي حق (يعني وعده ي خروج آل محمد صلي الله عليه و آله و قيام قائم منتظر عجل الله تعالي فرجه نزديک مي گردد)، و دوران ظلم و ستم و حکومت اهل باطل، سپري مي شود و ستاره ي دنباله دار از سمت مشرق براي شما ظاهر مي گردد و ماه تابان براي شما طلوع مي نمايد پس چون اين علائم پديدار شد بسوي خدا باز گرديد و توبه کنيد.

«و اعلموا أنکم ان اتبعتم طالع المشرق، سلک بکم مناهج الرسول صلي الله عليه و آله فتداويتم من العمي و الصمم و البکم، و کفيتم مؤنة الطلب و التعسف و نبذتم الثقل الفادح عن الأعناق» و بدانيد که اگر شما از طلوع کننده ي مشرق پيروي کنيد او شما را به راههاي روشن رسول خدا صلي الله عليه و آله رهبري خواهد کرد. و شما را از کوري و کري و گنگي نجات خواهد داد، و در نتيجه رنج آنچه را که طلب مي کرديد و خود را به زحمت مي انداختيد آسوده خواهد نمود و بار سنگين و کمرشکن (اطاعت زورمندان و زمامداران ستم پيشه) را از روي دوش خويش خواهيد برداشت.

و خداوند کسي را از رحمت خود دور نمي سازد مگر آنکه از پذيرش حق سر باز زند، و ظلم را پيشه خود سازد و زور بگويد و آنچه را که حق آن را ندارد (از ديگران) به ناحق بستاند (وسيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون). [1] .


پاورقي

[1] روضه کافي ص 66، 63 حديث 22.