بازگشت

کلمه زوراء در لغت


از روايات که بگذريم در کتب لغت نيز از «بغداد» بعنوان «زوراء» ياد شده است که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:

درکتاب «مجمع البحرين» در ماده ي (زوراء) درباره ي «زوراء». [1] چنين آمده:

«و الزوراء بالفتح والمد: بغداد»

زوراء بغداد است. [2] .

کتاب لسان العرب نيز درباره ي زوراء چنين مي نويسد:



[ صفحه 54]



«و مدينة الزوراء: ببغداد في الجانب الشرقي، سميت زوراء لازورار قبلتها».

و شهر زوراء در بغداد است و در سمت شرقي آن واقع شده، آن را زوراء نام نهاده اند بدين لحاظ که قبله ي آن تمايل دارد، (وبقول معروف قبله اش کج است) [3] .

دوکتاب معروف و مشهور ديگر لغت نيز يعني «المنجد» و «قاموس المحيط» در ماده ي (زور) درباره زوراء مي نويسند:

زوراء نام بغداد است. [4] .

از آنچه تا بدينجا درباره ي زوراء گفته شد و ما تنها به عنوان نمونه، يکي از هزار و مشتي از خروار، آورديم به خوبي روشن مي شود که بدون شک و شبه زوراءنام بغداد است و ترديدي نيست که مقصود از شوراي کوچک که در زوراء تشکيل مي شود تا احکام دين و شريعت سيدالمرسلين را تغيير دهند و تبديل نمايند، شورائي است که در بغداد و آنهم به حمايت از کفر و سردمداران کفر جهاني در اين سرزمين شوم و لعنت شده منعقد مي گردد.

ولي متاسفانه در برخي از کتابهائي که به زبان فارسي نوشته شده، و گاهي هم احاديثي را در اين کتابها به رشته تحرير در آورده اند، بدون اينکه کوچکترين تحقيق و کاوشي درباره حديث و يا نام جائي که در آن حديث آمده به عمل آورند، و بدون اينکه:اينگونه نويسندگان مقداري با خود بيانديشند که ممکن است نوشته هاي آنان سبب اشتباه و گمراهي افراد زيادي شده و دست آويز محکمي براي مغرضان و معاندان و منافقان گردد به ضرس قاطع در هر جايي که کلمه ي زوراء ديده اند آنرا به تهران ترجمه نموده و در کنار کلمه ي زوراء لفظ تهران نوشته اند در صورتي که اثبات اين مطلب نيازمند تحقيق و بررسي است. [5] .

در هر صورت براي اينکه ماهيت (شوراي زوراء) معلوم شود به حديث امام صادق عليه السلام بر



[ صفحه 55]



مي گرديم و درباره ي دومين سوال که به عنوان: اين شوراي مشؤم چگونه شورائي است مطرح نموديم، توضيحاتي مي دهيم تا سر مطلب آشکارگردد.

درباره ي مطلب دوم:

درباره ي مطلب دوم که ما آن را در رابطه با حديث امام صادق عليه السلام و تشکيل شوري در (بغداد) بطور خلاصه توضيح مي دهيم، آنچه مي توان گفت اين است که:

نخست، امام عليه السلام به قضيه اي که بعدها در قرن سوم هجري در بصره اتفاق افتاد و در آنجا انقلاب عظيمي روي داد و «صاحب زنج» يعني:مردي که مي گويند:سيدي بنام علي بن محمد بوده است، انقلاب کرد و در ظرف چند سال تسلط خود، که گروهي از سياهان را به وسيله وعده هائي که به آنها داده بود با خود همراه نمود، و به کشتارهاي وحشتناکي دست زد و هزاران مرد و زن را طعمه شمشير ساخت اشاره مي نمايد.

سپس مي فرمايد:

«دارالملک» يعني: پايتخت حکومت بعد از آن حادثه ي وحشتناک و حوادث ديگر و انقراض دولت هاي ديگري که بعد از آن جريان مي آيند، مجددا به شهر بغداد برمي گردد يعني: پس از آنکه بغداد مدتي از (دارالخلافه) بودن افتاد، بار ديگر پايتخت سلاطين، و مقر فرمانروايان جور، و پايگاه جباران و گردن کشان مي شود، و آنگاه حضرت چنين توضيح مي دهد که:

در اين موقع که پايتخت حکومت به بغداد بازگشت، کارها به وسيله ي شوري انجام مي شود و هر کس به هر کاري که دستش رسيد آنرا انجام مي دهد، يعني: هر کس که حزبش بيشتر و يارانش زيادتر و پيروانش فراوان تر بود، بر ديگران مقدم مي شود و او کرسي رياست را اشغال مي نمايد.

چنانچه مي دانيم اين شورائي که حضرت از آن خبر داده است، همان مجلس نمايندگان است که امروز در سراسر دنيا و در تمام کشورهاي جهان کم و بيش وجود دارد و پس از تشکيل، افرادي را براي احراز مقام رياست و در دست گرفتن زمام قدرت و اداره ي کشور انتخاب مي کنند.

پس مطابق فرمايش حضرت در موقعي که اين چنين مجلس شورائي در بغداد



[ صفحه 56]



تشکيل شد پس از مدت زماني، سفياني اول براي احراز مقام رياست در عراق و بغداد، کانديدا مي شود و به رياست مي رسد، و دليل اين گفتار آن است که حضرت، دوبار نام سفياني را ذکر فرموده است.

و از اين که امام عليه السلام دوبار اين نام را بيان فرموده است معلوم مي شود که بار اول اشاره به خروج سفياني اول و حکومت او در عراق و بار دوم اشاره به خروج سفياني دوم است.

به هر حال:سفياني اول چنان چه از ظاهر خبر و سياق حديث پيدا است، دو بار بر عراق حکومت مي کند و مدت حکومت او در مرتبه ي اول نه ماه است و در مرتبه دوم مدت حکومت او تعيين نشده است. و شايد مدت درازي طول بکشد و بعدا فرار کند و يا اينکه به هلاکت برسد.

اما بار دوم که به حکومت رسيد اين بار امام عليه السلام فرموده است:

«فويل لمصر، و ويل للزواء، و ويل للکوفة و الويل لواسط»

پس در اين مرتبه واي بر مردم مصر و واي برمردم بغداد و واي بر مردم کوفه و واي بر واسط.

بايد توجه داشت که کلمه ي (ويل) در لغت عرب، کلمه اي است که در مورد عذاب و هلاکت و نابودي استعمال مي شود، و هر کس که در عذاب و هلاکت بيفتد گفته مي شود واي بر او که بي چاره شد.

بنابراين بيان، از فرمايش حضرت که فرموده است: (واي برمصر، و واي بر بغداد، و کوفه و واسط)، چنين استنباط مي شود که چون در اين مرتبه، سفياني از طرف اربابان خود به حکومت رسيد، دستوراتي کسب مي کند و حوادث ناگواري در عراق و غير عراق به وجود مي آورد که پي آمدهاي آن بسيار ناگوار است مانند- اهانت به علماء، هتک مومنين، و تبعيد و شکنجه و زندان مردم بي گناه، تا جائي که اموال مردم را غارت مي کند و زنانشان را مورد تجاوز قرار مي دهد و فرزندانشان را مي کشد و اعراض و نواميس شان رابر باد مي دهد و زنان محجبه و مستوره و عفيفه را هتک حرمت مي کند و کارهاي زشت و ناستوده را که عقل و شرع آن را محکوم مي داند، مرتکب مي شود و...



[ صفحه 57]



به هر حال: امام عليه السلام مي فرمايد: در اين مرتبه دوم که به حکومت مي رسد واي بر مصر و بغداد و کوفه و واسط.

و از اين جمله چنين فهميده مي شود که حتي ظلم و بدي او به مردم مصر نيز خواهد رسيد بدين صورت که رهبران مصر را هم با خود همراه مي کند، و از اهل مصر و يا سربازان مصري در جنگي که به وجود مي آورد استفاده مي نمايد و گروه زيادي را به کشتن مي دهد و پس از آنکه مردم مصر متوجه شدند صداي آنها به فرياد بلند مي شود....

و اما اينکه حضرت فرموده است واي بر بغداد روشن است و نيازي به توضيح نيست که با اهل بغداد و مردم عراق چگونه رفتاري خواهد داشت.

و اما اين فرموده حضرت که:واي بر واسط گويا من هم اکنون به واسط، و جريان هائي که درآن روي مي دهد نظر مي کنم، شايد مراد از آن، باز هم همان قتل و اعدام و تبعيد و زندان و شکنجه و امثال آن باشد و شايد هم مراد از آن جنگي باشد که در همان نواحي اتفاق مي افتد و بر اثر تمرد و روگرداني مردم از جنگ، گروهي را به دار مي کشد و اعدام مي کند و شايد هم همه ي آنچه را که گفتيم مقصود باشد و لذاست که حضرت مي فرمايد:گويا من هم اکنون به واسط و جريانهاي آن نظر مي کنم و خبر دهنده اي که از آنجا خبر خيري بياورد نمي يابم يعني: هر اخباري که از آنجا مي رسد همه اش شر است.

سپس حضرت مي فرمايد:بعد ازاين ظلم بي حد وستم و تجاوز (سفياني دوم) خروج مي کند، و اين ستمکار ناپاک آن چنان ظلم و تعدي مي کند و دست به قتل و خرابي و غارتگري مي زند واخيار و ابرار و سادات و علماء را به قتل مي رساند که مردم ظلم و ستم سفياني اول را فراموش مي کنند و به همين جهت است که حضرت مي فرمايد: در آن موقع مردم دچار قحطي و گرسنگي و کمي باران مي شوند، نه زميني هست که گياهي را بروياند و نه آسماني هست که باراني فرو ريزد. البته ممکن است که کنايه از اين باشد که: در آن هنگام بر اثر جنگ و کشتار و هرج و مرج، ترس و وحشت فوق العاده به همه ي مردم دست مي دهد، که کار و کوشش از بين مي رود، و کشاورزان و دامداري تعطيل مي شود قحطي و گرسنگي که از پي آمدهاي نامطلوب جنگ است



[ صفحه 58]



سراسر منطقه را فرا مي گيرد.(و الله اعلم)

در هر صورت خروج اين سفياني، يعني: سفياني دوم، از علائم حتميه ي ظهور است که تمام مدت فرمانروائي اين مرد ناپاک، و تجاوزات و کشتارهاي بي رحمانه او بيشتر از نه ماه نخواهد بود. و پس از اين، همچنان که امام عليه السلام فرموده است، حضرت حجت عليه السلام (که خداوند ديدگان ما را به جمال بي مثال حضرتش روشن فرمايد) به خواست خداوند قهار، ظهور خواهد فرمود، انشاالله.


پاورقي

[1] قبلا بايد دانست که در همين کتاب «مجمع البحرين» حديثي را از امام صادق عليه السلام نقل کرده و گفته است. که «زوراء» نام کوه «ري» يعني نام (تهران) است. که البته ما درآينده ضمن نقل حوادث مربوط به عراق به تفصيل در اين باره سخن خواهيم گفت.

[2] مجمع البحرين ماده زور ج 3 ص 320.

[3] لسان العرب، ماده زور ج 4 ص 338.

[4] المنجد و قاموس ماده ي (زور).

[5] درباره ي اينکه زوراء نام بغداد است نه نام تهران در آينده نيز سخن خواهيم گفت و گره اين مشکل را خواهيم گشود. انشاءالله.