بازگشت

چند خبر غيبي و يک خبر ناگوار


اينک به حديث مفصلي که درباره ي برخي از علائم ظهور و اشاره به تخريب مرقد مطهر اميرالمؤمنين عليه السلام رسيده است توجه فرمائيد:

مرحوم علامه ي مجلسي اعلي الله مقامه در کتاب بحارالانوار از محدث مشهور محمد بن مشهدي از جابر بن عبدالله انصاري روايت کرده است که گفت:

انس بن مالک، خادم رسول خدا صلي الله عليه و آله براي من نقل کرد که وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام از جنگ نهروان مراجعت نمود در «براثا» (که محلي بين بغداد و کاظمين بوده است) نزول اجلال فرمود، در آنجا راهبي بنام «حباب» در غاري منزل داشت، همين که راهب سر و صداي لشکر را شنيد از غار بيرون آمد و لشکريان حضرت را که ديد مضطرب گشت، با



[ صفحه 261]



شتاب از کوه بزير آمد و پرسيد اين کيست و رئيس اين لشکر چه کسي است؟ گفتند اين اميرالمؤمنين عليه السلام است که از جنگ با اهل نهروان برگشته است.

حباب از ميان لشکريان گذشت تا به خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، و گفت: السلام عليک يا اميرالمؤمنين حقا حقا! حضرت فرمود: از کجا دانستي که من به حقيقت اميرمؤمنانم؟ حباب گفت: اينرا دانشمندان و علماي ما بما اطلاع داده اند. حضرت فرمود: اي حباب، حباب گفت: شما از کجا دانستيد که نام من حباب است؟ حضرت فرمود: حبيبم رسول خدا صلي الله عليه و آله اين را به من خبر داده است. حباب گفت: دست خود را دراز کنيد تا من با شما بيعت کنم (و انا اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا صلي الله عليه و آله رسول الله و انک علي بن ابيطالب وصيه): «من به حقيقت گواهي مي دهم که جز خداي يگانه خدائي نيست و محمد صلي الله عليه و آله فرستاده ي اوست، و تو علي بن ابيطالب وصي و جانشين او هستي».

حضرت پرسيد حباب در کجا زندگي مي کني؟ جواب داد در غاري که در اين بلندي است منزل دارم، حضرت فرمود: از امروز به بعد در آنجا سکونت مکن، در اينجا مسجدي بنا کن و آن را به نام سازنده اش نامگذاري نما، پس مردي به نام «براثا» آن را ساخت و آن مسجد به نام او معروف گشت.

آنگاه فرمود: اي حباب از کجا آب مي نوشي؟ عرض کرد: يا اميرالمؤمنين! در اينجا از دجله آب مي نوشم، فرمود: چرا در همين جا چشمه يا چاهي حفر نمي کني؟ عرض کرد: يا اميرالمؤمنين هر وقت چاهي حفر کرديم آبش شور بود. حضرت فرمود: در همين جا چاه حفر کن، وقتي حفر کردند سنگ بزرگي در آن پيدا شد که نتوانستند آن را بيرون بياورند، خود اميرالمؤمنين عليه السلام آن سنگ را درآورد و چون سنگ از جا کنده شد چشمه ي آب شيرين و گوارائي از زير آن جوشيد، آنگاه حضرت به حباب فرمود: بعد از اين بايد آب آشاميدني تو از اين چشمه باشد.

سپس فرمود: اي حباب، به زودي در جنب مسجد تو شهري بنا مي شود (بغداد) که ستمگران بسيار فراواني در آن باشند و (مردمش) بلاي بزرگي در پيش خواهند داشت. تا جائي که در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافي عفت و زنا مرتکب گردند، وقتي ظلم وبلاي آنها زياد شد، راه اين مسجد را مي بندند، کسي اين مسجد را خراب



[ صفحه 262]



نمي کند مگراينکه کافر باشد، سپس آنرا دوباره تجديد بنا مي کنند، و آنگاه در مرتبه ي آخر وقتي که مسجد را خراب کردند سه سال مردم را از رفتن به حج منع مي کنند، و زراعتهاي آنها مي سوزد.

و خداوند مردي از اهل (سفح) [1] (و يا بعبارت روشنتر: مرد سفاک و بي باک و خونريزي) را بر آنها مسلط مي کند، و او به هيچ شهري وارد نمي شود مگر آنکه آن را خراب مي کند و مردم آن را مي کشد، سپس بار ديگر باز هم بسوي آنها برمي گردد. آنگاه مردم آن تا سه سال به قحط و غلا مبتلا مي شوند، و سختي و رنج زيادي به آنها مي رسد، و باز آن مرد سفاک و خونريز به جانب آنها برمي گردد سپس وارد بصره مي شود و هر خانه که بيابد ويران مي سازد و ساکنين آن را به قتل مي رساند و مردمش را نابود مي کند، و اين در موقعي است که خربه، (که نام جائي است در بصره) آباد و مسجد جامعي در آن بنا شده باشد در آن موقع هنگام نابودي «بصره» فرا مي رسد.

آنگاه به شهري که «حجاج بن يوسف» آن را بنا کرده و آنرا «واسط» مي گويند، وارد مي شود، و با آنجا نيز همانگونه که با بصره و مردم آن رفتار کرد، رفتار مي نمايد، سپس متوجه بغداد مي گردد و بدون اينکه (به حسب ظاهر) با مردم آن کاري داشته باشد وارد آنجا مي شود سپس مردم آنجا بکوفه پناه مي برند و مردم کوفه در آن موقع هنوز از وي دچار ترس و هراس نشده اند (يعني: کوفه تا آنوقت نسبت بجاهاي ديگر امن ترست).

و در نسخه ي ديگري است (مردم براي حفظ جان خود به سرعت به طرف کوفه مي روند تا خود را از مهلکه نجات دهند، زيرا هيچ شهري مانند کوفه (که ظاهرا مراد از آن نجف اشرف است) امنيت ندارد.

«ثم يخرج هو و الذي أدخله بغداد نحو قبري لينبشه، فيتلقا هما السفياني فيهزمهما ثم يقتلهما و يوجه جيشا نحو الکوفة»

بعد از آن، آن مرد سفاک، و کسي که او را با خود به بغداد آورده است به جانب قبر من روانه مي شوند تا آن را نبش کنند که در آن وقت با سفياني روبرو



[ صفحه 263]



مي شوند، و سفياني با آنها مي جنگد و شکستشان مي دهد و سپس همه ي آنها را مي کشد و لشکري به کوفه مي فرستد و مردي از اهل کوفه بيرون مي آيد و مردم را پناه مي دهد و هر کس به او پناه برد، نجات مي يابد.

آنگاه لشکريان سفياني وارد کوفه مي شوند و مردم آنجا را هر کس که ببينند مي کشند و کسي را باقي نمي گذارند، و تا جائي قتل عام مي کنند که حتي يک نفر از آنها از کنار (در) بزرگي که روي زمين افتاده است مي گذرد و آنرا مي بيند و به آن اعتنا نمي کند، ولي بچه کوچکي را که مي بيند خود را به او مي رساند و او را مي کشد.

اي حباب! آگاه باش که در آن موقع کارهاي بزرگي به وقوع مي پيوندد که بايد منتظر آنها بود، هيهات، هيهات که آشوبها همچون پاره هاي شب ظلماني روي مي دهد. اي حباب آنچه را به تو گفتم به خاطر بسپار. [2] .


پاورقي

[1] نام محلي از عراق عرب است (مراصد).

[2] بحارالانوار، ج 52 ص 219-217 حديث 80.