بازگشت

روايت اصبغ بن نباته و پاره اي از علائم قبل از ظهور


مرحوم علامه مجلسي اعلي الله مقامه در کتاب «بحارالانوار» خطبه ي اميرالمؤمنين عليه السلام را از قول «اصبغ بن نباته» از کتاب «سرور اهل الايمان» اينگونه آورده است:

اصبغ بن نباته گفت شنيدم که اميرالمؤمنين عليه السلام به مردم مي فرمود:

«سلوني قبل أن تفقدوني لأني بطرق السماء أعلم من العلماء و بطرق الأرض أعلم من العالم)

اي مردم پيش از آنکه مرا از دست بدهيد هر چه مي خواهيد از من بپرسيد، زيرا که من از همه ي دانشمندان به راههاي آسمان داناتر، و از تمام مردم روي زمين به راههاي «زمين» آشناترم.

من سرور دينم، من آقاي مؤمنينم من پيشواي پرهيزکارانم، من پاداش دهنده ي



[ صفحه 248]



مردم در روز بازپسينم، من تقسيم کننده ي آتش دوزخ و کليددار بهشت و صاحب حوض کوثر و ترازوي قيامت و صاحب اعراف مي باشم هر امامي از ما خانواده به اوضاع تمام اهل ولايت خود آشنا مي باشد چنانکه خداي تعالي در اين آيه مي فرمايد: «انما انت منذر و لکل قوم هاد»؛ [1] تو فقط ترساننده اي و براي هر قومي راهنمائي است».

اي مردم پيش از آنکه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، زيرا که در گنجينه ي سينه ي من علوم فراواني است.

«فسلوني قبل أن تشغر برجلها فتنة شرقية و تطأ في خطامها بعد موتها و حياتها و تشب نار بالحطب الجزل من غربي الأرض رافعة ذيلها تدعوا يا ويلها لرحله و مثلها، فاذا استدار الفلک قلتم مات أو هلک بأي واد سلک فيومئذ تأويل هذه الاية ثم رددنا لکم الکرة عليهم و أمددناکم بأموال و بنين و جعلناکم أکثر نفيرا». [2] .

از من بپرسيد پيش از آنکه فتنه و آشوبي از جانب مشرق بر پا شود که افسار گسيخته باشد و هنگام اشتغال نائره ي آن بالا بگيرد بطوري که زمام کار را از دست اهلش بيرون برد و بعد که خاموش شد و مردمي را در کام خود فرو برد و نابود گرداند، دوباره زنده شود و شراه ي آن بالا گيرد و مانند شعله ي آتش سوزنده اي که در انبوه هيمه هاي خشک افتد از مغرب زمين دامن خود را بالا زده و بگويد: اي واي بر کساني که طعمه ي من مي شوند. (و يا اي واي بر جائي که اين آتش داخل شود) و يا اي واي بر آن محلي که اين فتنه به آنجا کوچ کند، و يا اي واي بر آن موقعي که مانند آن تلافي کنند و يا اي واي بر دجله. [3] .

پس چون گردش آسمان طولاني شد (يعني مدتي بدين منوال گذشت) شما خواهيد گفت: (آن مهدي موعود) مرده يا هلاک شده است و اگر هست پس به کدام بيابان رفته است. آنروز است که تأويل اين آيه ي کريمه مصداق پيدا مي کند.



[ صفحه 249]



«ثم رددنا لکم الکرة عليهم و أمددنا بأموال و بنين و جعلناکم أکثر نفيرا»؛ سپس ما شما را بر آنها غالب ميگردانيم و اموال و فرزندانتان را افزون خواهيم نمود و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرار خواهيم داد. [4] .

سپس فرمود: براي ظهور مبارک آن حضرت نشانه ها و علاماتي است.

«أولهن احصار الکوفة بالرصد و الخندق، و تخريق الزوايا (الروايا) في سکک الکوفة، و تعطيل المساجد أربعين ليلة، و کشف الهيکل، و خفق رايات حول المسجد الأکبر تهتز، القاتل و المقتول في النار، و قتل سريع و موت ذريع، و قتل النفس الزکية بظهر الکوفة في سبعين، و المذبوح بين الرکن و المقام، و قتل الأسقع (الأسبغ) (الأصلع) صبرا في بيعة الأصنام.

نخستين آن علامتها به حصار درآوردن «کوفه» (يعني: «عراق») است بوسيله ي ديده بانان و نگهبانان و کندن خندق و کشيدن کانالها و گودالهاي عريض و طويل و يا زاويه ها و حفره هاي مثلثي شکل در راه هاي ورودي کوفه يعني: عراق، و تعطيل مساجد بمدت چهل شبانه روز، و کشف هيکل، و برافراشته شدن پرچمهائي در اطراف مسجد بزرگ کوفه، و قاتل و مقتولي که هر دو در آتش دست و پا مي زنند، و قتل سريع و مرگ فوري و کشته شدن «نفس زکيه» با هفتاد نفر در بيرون کوفه، و شخصي که (در مکه ي معظمه) در بين رکن و مقام، سر او را مي برند، و کشته شدن (اسقع) يعني: انسانهاي بيگناه [5] و خروج سفياني، با پرچمي سرخ رنگ که سر کرده ي آنها مردي از قبيله (کلب) است.

و آنگاه پس از شرح جريان خروج سفياني و لشکرکشي او بسوي مکه، و مدينه، و عراق فرمود:

«و تقبل رايات من شرقي الأرض غير معلمة، ليست بقطن و لا کتان و لا حرير، مختوم في رأس القناة بخاتم السيد الأکبر يسوقها رجل من آل محمد صلي الله عليه و آله تظهر بالمشرق، و توجد ريحها بالمغرب کالمسک الأذفر، يسير



[ صفحه 250]



الرعب أمامها بشهر، حتي ينزلوا الکوفة طالبين بدماء آبائهم»

«فبينما هم علي ذلک اذ أقبلت خيل اليماني و الخراساني يستبقان کأنهما فرسي رهان، شعث غبر جرد أصلاب نواطي و أقداح اذا نظرت أحدهم برجله باطنه، فيقول لا خير في مجلسنا بعد يومنا هذا، اللهم فانا التائبون، و هم الأبدال الذين وصفهم الله في کتابه العزيز «ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين» و نظرائهم من آل محمد صلي الله عليه و آله. [6] .

پرچمهائي از مشرق زمين (بسوي عراق) روميآورند که علامت ندارند [7] جنس اين پرچمها نه از پنبه است و نه کتان و نه از حرير (بلکه جنس آن پرچمها چيز ديگري است) بر روي پوشه ي آنها نوشته شده است. و اين نوشته، نقش نگين پيغمبر صلي الله عليه و آله (لا اله الا الله محمد رسول الله است). [8] .

قائد و رهبر و فرمانروايشان مردي از خاندان پيغمبر است (يعني: سيدي از دودمان رسول الله صلي الله عليه و آله) مي باشد، اين پرچمها در مشرق زمين پديد مي آيد و بوي آن مانند مشکي معطر (که در فضا پراکنده شود) بمغرب زمين مي رسد (يعني سراسر دنيا از قيام آنها باخبر مي شوند) ترس و رعب به اندازه ي مسير يکماه در پيشاپيش آنان، يا پيش از آمدنشان همه جا در دلها قرار مي گيرد، پيوسته به پيش مي تازند تا آنکه در کوفه فرود مي آيند و آنجا را پايگاه خود قرار مي دهند، آنان خونهاي پدران خود را مطالبه مي کنند.

پس در اين ميان که لشکريان سفياني، در کوفه مشغول قتل و غارت هستند ناگهان لشکريان «يماني» و خراساني مانند دو اسبي که مسابقه مي دهند از راه مي رسند، و آن دو لشکر عبارآلود، پراکنده و مو پريشان، جواناني هستند از اصلاب خالص در عرق تشيع که هيچگونه غل و غشي در وجودشان راه ندارد، اسلحه هاي خود را به دوش افکنده و براي ورود به کوفه آن چنان مسابقه مي دهند که هرگاه به کف پاي هر کدام از آنان نظر بيفکني مي بيني که مانند تير تراشيده خود را براي کشتن و نابودي دشمن، سخت آماده و مهيا کرده اند.



[ صفحه 251]



مي گويند: بعد از اين خير و فايده اي در نشستن نيست، ماندن ما (در خانه) ديگر سودي ندارد، و هم مي گويند: بار خدايا ما توبه کنندگانيم بسوي تو، و ايشانند آن «ابدال» [9] و مردمان بي نظيري که از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستند. و خداوند در کتاب عزيز آسماني خود در وصف ايشان فرموده است «ان اله يحب التوابين و يحب المتطهرين [10] يعني: خداوند توبه کنندگان و کساني که خود را پاک و پاکيزه کرده اند، دوست مي دارد.

در خطبه ي مفصل ديگري که مرحوم «علامه مجلسي (ره) در کتاب «بحارالانوار» آنرا بنام خطبه ي «مخزون» از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل کرده است، قسمت آخر خطبه اي که از اصبغ بن نباته نقل نموديم با مختصر اختلافي چنين آمده است:

و تقبل رايات من شرقي الأرض ليست بقطن و لا کتان و لا حرير، مختمة في رؤس القنا بخاتم السيد الأکبر، يسوقها رجل من آل محمد صلي الله عليه و آله يوم تطير بالمشرق يوجد ريحها بالمغرب، کالمسک الأذفر، يسير الرعب أمامها شهرا. و يخلف أبناء سعد الشقاء بالکوفة طالبين بدماء آبائهم، و هم أبناء الفسقة حتي يهجم عليهم خيل الحسين عليه السلام يستبقان کأنهما فرسا رهان، شعث غبر، أصحاب بواکي و قوارح اذ يضرب أحدهم برجله باکية، يقول لا خير في مجلس بعد يومنا هذا، أللهم فأنا التائبون الخاشعون الراکعون الساجدون، فهم الأبدال الذين وصفهم الله عزوجل: «ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين» و المطهرون نظرائهم من آل محمد صلي الله عليه و آله. [11] .

و پرچمهائي از مشرق پديدار مي گردد که جنس آن پرچمها از پنبه و کتان و حرير نيست بر روي پوشه آن پرچمها نقش نگين پيغمبر صلي الله عليه و آله (لا اله الا الله، محمد رسول الله) نوشته شده است و سيد از دودمان رسول خدا صلي الله عليه و آله اين پرچمها را رهبري مي کند.

روزي که اين پرچمها در مشرق زمين به اهتزاز در آيد بوي آن مانند «مشکي»



[ صفحه 252]



که بويش در فضا پراکنده شود بمغرب مي رسد (يعني خيلي زود و سريع خبر پيروزي آنان در جهان منتشر مي گردد) و باندازه ي مسير يکماه، رعب و وحشت، در پيشاپيش آنها حرکت مي کند.

مردمان سعاتمندي، که خونهاي پدران خود را مطالبه مي کنند، شقاوتمنداني را که از فرزندان فاسقان مي باشند بسوي کوفه و «عراق» تعقيب مي نمايند، تا روزي که سپاهي بنام «لشکر امام حسين عليه السلام» بر آنها هجوم برند. آنها ياران درد و بلا، و صاحبان اشک و آه، و اصحاب گريه و ناله اند که پيوسته غمگين و محزونند (يعني: شيعه هستند) و با عزمي راسخ گامهائي استوار، پراکنده و غبارآلود بسان دو اسب مسابقه براي ورود به کوفه، مسابقه مي دهند، و از يکديگر پيشي مي گيرند، و چنان با هيبت و پرصلابتند که زمين زير گامهايشان و پاهاي مرکبهايشان مي لرزد.

مي گويند: بعد از اين خيري براي ما در زندگي دنيا نيست، بار خدايا ما بسوي تو روآورديم و از تو اطاعت مي کنيم و تنها براي تو رکوع و سجود مي نمائيم. و آنان همان ابدال و مردم کم نظيري هستند که خداي عزوجل آنها را توصيف نموده که: «ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين»: «خداوند توبه کنندگان و کساني که خود را پاکيزه کرده اند دوست مي دارد». [12] و مطهرين، يعني: پاکان و پاکيزگان، نظير آنها فقط در آل محمد صلي الله عليه و آله يافت مي شود.


پاورقي

[1] سوره رعد، آيه 7.

[2] سوره اسراء، آيه 6.

[3] براي اينکه جانب امانت را رعايت کرده باشيم تا جائي که ممکن بود اکثر عبارات مختلفي را که در رابطه با خطبه ي مزبور در کتابها بود يکجا در متن خطبه گنجانديم تا مورد استفاده ي زيادتري قرار گيرد.

[4] سوره ي اسراء- بني اسرائيل - آيه ي 6.

[5] درباره ي کلمه (اسقع) و اينکه مقصود از آن انسانهاي بيگناه است در آينده ي نزديک بطور شايسته توضيح خواهيم داد.

[6] بحارالانوار، ج 52، ص 272 تا 275 حديث 167 و بشارة الاسلام ص 59، 57.

[7] ظاهرا مقصود از اين جمله که حضرت فرموده است: (پرچم هايشان علامت ندارد) اين است که: اين پرچمها علامت خاص و رنگ مخصوصي ندارند.

[8] توضيح اين مطلب در دنباله همين بحث خواهد آمد.

[9] ابدال به گروهي از بندگان شايسته ي خدا مي گويند که هرگز روي زمين از آنها خالي نباشد. چون يکي از آنها از دنيا برود خداوند يکي ديگر را به جاي او بگمارد و به همين جهت به آنها ابدال گفته مي شود. (مجمع البحرين ج 5، ص 319 و تاج العروس ج 7، ص 223).

[10] سوره ي بقره، آيه ي 222.

[11] بحارالانوار، ج 53، ص 84، 83 و بشارةالاسلام ص 69، 67.

[12] سوره ي بقره، آيه ي 222.