بازگشت

اشعار مرحوم فرهاد ميرزا درباره دارالزوراء






دار لأهل التقي سجن و نيران

و جنة لسواهم و هي طهران



صارت مقرا لسلطان الزمان بها

لولاه ما حل فيها الانس و الجان



و بلدة قبة الاسلام تحسبها

کأنهم مسخوا و الکل نسوان



نسائهم هتکت ستر العفاف و قد

ضاقت لکثرتها الأسواق و الخان



و ما اکتفين بأزواج عقدن لهم

کأنه ما نهي عن ذاک قرآن



أهل المدارس فيها کلهم عدلوا

عن السداد و هم في ذاک صنفان



صنف محصلهم أفکار فلسفة

صنف لأخذ لغات الکفر عطشان



أفعالهم شهدت في صدق قائلها

لها من الآي و الأخبار برهان [1] .



خانه اي است که براي اهل تقوي زندان و آتش است.

ولي براي غير اهل تقوي بهشت است و آن تهران است.

مقر سلطان زمان گشته است و اگر دارالسلطنه نبود انس و جني به آن وارد نمي شد. و شهري است که خيال مي کني قبةالاسلام است، حال آنکه از اسلام در آن خبري نيست.

مردهايشان خود را شبيه زنها کرده اند که گمان مي بري مسخ گرديده و زن شده اند.



[ صفحه 237]



زنهايشان حجاب عفت را دريده، و از فراواني آنها بازار و کاروانسراها تنگ شده است.

آنها به شوهران خود که براي آنان عقد بسته شده اند اکتفا نمي کنند.

مثل اينکه اصلا قرآن آنها را از عمل زشت باز نداشته است.

اهل مدارس جديد در اين شهر همگي از راه راست منحرف گرديده و به دو دسته تقسيم شده اند.

يک دسته از آنها افکار فلسفه را تحصيل مي کنند، و دسته ي ديگر براي فراگيري لغت و زبان کفر تشنه اند.

شاهد صادق گوينده ي اين اشعار کارهاي ايشان است، و شاهد ديگر آيات و اخباري است که به ما رسيده است.

در اينجا اين نکته را نيز اضافه مي کنيم که در کتاب «معجم البلدان» در ماده ي زوراء چنين آمده است که «زوراء» شهري است که آنرا ابي جعفر منصور (منصور دوانيقي) بنا نهاد و آن در قسمت غربي (بغداد) است، و از اين گفتار چنين برمي آيد که زوراء نام بغداد قديم است.

و خطبه ي لؤلؤه اميرالمؤمنين عليه السلام نيز که آن حضرت آن را در وصف بغداد و پادشاهان بني عباس و برخي از علائم ظهور، ايراد نموده و ما تمام آن خطبه را در (حديث دوم) ضمن روايات اميرمؤمنان عليه السلام درباره ي مشرق آورده ايم صراحت کامل دارد بر اينکه «زورا» نام بغداد است.

و البته روايات ديگري هم وجود دارد که ما به لحاظ اختصار از آنها صرف نظر مي کنيم، و بنابراين جاي شک نيست که «دارالفاسقين» و «زوراء» همان بغداد، و تهران «دارالزوراء» مي باشد.

و اما حديثي که صاحب «غيبت نعماني» از کعب الاحبار روايت نموده و در آن آمده است که: (حضرت قائم عليه السلام) وقتي ظاهر مي شود که ستاره ي سرخ، و يا ستاره ي ديگري، طلوع نموده و زوراء که شهر «ري» است ويران شده، و (مزوره) که بغداد است خسف شده باشد)، ظاهرش اين است که: تفسير زوراء به شهر ري و مزوره به بغداد، از خود مؤلف غيبت نعماني است ولي چون در متن حديث گنجانده شده، از اين لحاظ چنين



[ صفحه 238]



وانمود شده است که اين تفسير از معصوم عليه السلام است.

به هر حال: آنچه از روايات صريح و روشن و قطعي متواتر و هم چنين نوشته هاي محققان و پژوهشگران و جغرافي دانان، و آثار بزرگان شيعه استفاده مي شود اين است که: زوراء نام بغداد است.

و آنچه از روايت کعب الاحبار و معاوية بن وهب استفاده مي شود اين است که: زوراء، نام شهر ري و نام تهران است.

و آنچه از مجموع روايات استفاده مي شود اين است که: ممکن است «زوراء» هم نام بغداد باشد و هم نام تهران.

و آنچه از روايت «مفضل» و اشعار مرحوم فرهاد ميرزا استفاده مي شود اين است که: تهران «دارالزوراء» است.

و در هر صورت اختيار و انتخاب اين دو نام، مربوط به فهم و درک خواننده از احاديث است. و لذا ما از آن همه روايات صريح، قطعي و روشن، و گفته هاي مورخان و محققان و پژوهشگران و جغرافي دانان و آثار بزرگان مي گذريم، و قضاوت را به خود خواننده واگذار مي نمائيم. چه آنکه همه ي گفتنيها را گفتيم را و آنچه را که بايد نوشت، نوشتيم، تا وجدانهاي پاک و عقلهاي سالم چه قضاوت کنند.

اينک به اصل بحث باز مي گرديم و حوادث مربوط به عراق را از نظر روايات دنبال مي کنيم.

9- مرحوم شيخ مفيد، در کتاب «ارشاد» در حديثي از امام صادق عليه السلام چنين روايت کرده است که، منذر جوزي گفت از حضرت صادق عليه السلام شنيدم که آن حضرت مي فرمود:

مردم پيش از قيام (قائم آل محمد صلي الله عليه و آله) به سبب معصيتهايي که از آنان سر مي زند بوسيله ي چند چيز زجر مي کشند، بوسيله ي آتشي که در آسمان ظاهر شود، و سرخي مخصوصي که صفحه ي آسمان را فراگيرد، و خسفي که در بغداد روي دهد، و خسفي که در شهر بصره واقع شود، و خونهائي که در آن شهر بر زمين بريزد، و خانه هاي آن خراب گردد، و مردمش نابود گردند، و ترس و خوفي که سراسر عراق و مردم آن سامان را فراگيرد بطوري که هيچ گونه قرار و آرام نداشته باشند. [2] .



[ صفحه 239]



10- در روايت ديگري که مرحوم سيد بن طاووس در کتاب «فلاح السائل» در زمينه ي بعضي از علائم نزديک به ظهور حضرت صاحب الامر- عجل الله تعالي فرجه - از حضرت موسي بن جعفر عليهم السلام روايت نموده چنين آمده است:

يحيي بن فضل نوفلي گفت: بر حضرت «ابوالحسن امام موسي بن جعفر عليه السلام» در بغداد وارد شدم و اين در موقعي بود که حضرت تازه از خواندن نماز عصر فارغ شده و دستهاي مبارک را به طرف آسمان بالا برده بود و شنيدم که حضرتش در دعاي خود مي فرمو د: (أنت الله لا اله الا أنت، الاول و الاخر و الظاهر و الباطن) تا آخر دعا که فرمود: بار خدايا از تو مي خواهم که بر محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آلش رحمت فرستي و در ظهور و فرج آن منتقمي که براي تو از دشمنانت انتقام مي گيرد تعجيل فرمائي و آنچه را که به او وعده فرموده اي به آن جامه ي عمل بپوشاني يا ذالجلال و الاکرام. عرض کردم يا بن رسول الله براي چه کساني دعا مي فرموديد؟ فرمود: براي آن مهدي موعودي که از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم است (و جهان در انتظار اوست) دعا مي کردم. آنگاه پاره اي از اوصاف و خصوصيات روحي او را برشمرد و شمايل نيک آن حضرت را از زردي رنگ چهره و شب زنده داري و رکوع و سجودش بيان فرمود. سپس من عرض کردم يا بن رسول الله زمان قيام حضرتش چه وقت خواهد بود؟ فرمود:

«اذا رأيت العساکر بالأنبار علي شاطي ء الفرات و الصراة، و دجلة، و هدم قنطرة الکوفة، و احراق بعض بيوتات الکوفة. فاذا رأيت ذلک فان الله يفعل ما يشاء لا غالب لأمرالله و لا معقب لحکمه». [3] .

هرگاه لشکريان فراواني را در شهر «انبار» در کنار شط فرات و «صراة» و «دجله» مشاهده کردي، و ديدي که (جسر) و پل روي شط کوفه منهدم گرديد، و برخي از خانه هاي اهل کوفه سوخت در آن موقع زمان خروج حضرت قائم عليه السلام فرا رسيده است، پس زماني که اين علامتها را ديدي آنچه را که خدا بخواهد انجام خواهد داد و فرمان خداوند مغلوب شدني و تأخيرپذير نيست. «لا غالب لامرالله و لا معقب لحکمه».



[ صفحه 240]



توضيح:

عساکر، در لغت عرب جمع «عسکر» و به معناي سپاه و لشکر است و به گروهي اطلاق مي شود که هم سواره و هم پياده باشند، و روي اين بيان، چون کلمه ي عساکر جمع است، شامل سپاه و ارتش و هر نوع جنگجوي رزمنده و لشکر و سپاهي که آمادگي رزمي داشته باشند، مي شود.

و «انبار» شهري است که در کنار فرات در سمت غربي (بغداد) واقع شده و فاصله ي بين اين شهر تا بغداد ده فرسخ است. شهر انبار، سابقا جزء خاک ايران و از جمله شهرهاي مرزي بوده و ايرانيان زمان قديم به آن (فيروز شاپور) مي گفتند، اما امروز جزء خاک عراق، و در قلب اين کشور قرار گرفته و يکي از استانهاي عراق محسوب مي شود.

نام قبلي شهر انبار «رمادي» بوده است که در اين سالهاي اخير آنرا به همان نام قديميش انبار ناميده اند و امام عليه السلام هم از اين شهر به همان نام انبار و نام فعلي آن ياد فرموده است که اين خود يکي از نمونه هاي بارز معجزات و کرامات اولياء خداست.

بطور خلاصه، شهر «انبار» در واقع همان شهري است که در نزديکيهاي آن جريان جنگ «قرقيسيا» بين ارتش عراق و لشکريان سفياني که از «سوريه» بطرف عراق مي آيند واقع مي شود و در آن جنگ صد هزار نفر از دو طرف کشته مي شوند.

در اين زمينه در ضمن يک حديث مفصلي از امام باقر عليه السلام روايت شده است که فرمود: (سفياني پس از آنکه دو رقيب خود را بنام ابقع و اصهب، شکست داد و آنها را با پيروانشان تار و مار کرد هيچ همتي ندارد مگر آن که بسوي عراق برود، او براي گرفتن «عراق» لشکريان خود را از جائي بنام «قرقيسيا». [4] عبور مي دهد و در آنجا با ارتش عراق مي جنگند و در اين جنگ صد هزار نفر از جباران بقتل مي رسند). [5] .

بنابراين دور نيست که مقصود از لشکرياني که در شهر انبار اجتماع مي کنند لشکريان سفياني، و ارتش عراق باشد.

و اما دجله و فرات نام دو رود معروف عراق است که: دجله (بطول 2352 کيلومتر) و



[ صفحه 241]



فرات (بطول 2436 کيلومتر) است و هر دو از ترکيه سرچشمه مي گيرند و سپس وارد عراق مي شوند و در جنوب بغداد در 185 کيلومتري ساحل (خليج فارس) بهم مي پيوندند و منطقه اي بنام (القرنه) شطالعرب، (يعني: اروند رود) را تشکيل مي دهند.

گرچه نام دجله در حديث آمده است و دجله از بالاتر از موصل، تا بصره امتداد دارد، اما به قرينه ي شهر انبار مسلما مقصود و منظور حديث از اجتماع عساکر در انبار، همان لشکر سفياني است.

و بنابراين ممکن است لشکريان سفياني بسوي شهر انبار حرکت کرده و از آنجا بطرف رود دجله و از آنجا بسوي بغداد يورش برند.

و اما (صراة) دو معنا دارد، يکي از معاني آن بطوريکه قبلا هم گفتيم نام نهري در يک فرسخي (بغداد) است که پس از آبياري نمودن باغستانهاي بسياري در نتيجه زيادي آب آن به دجله مي ريزد که ظاهرا منظور حديث از صراة، نام اين نهر نيست.

و معناي ديگر آن عبارت از آب راکدي است که مدتي در يک جا بماند و مدت آن طولاني شود بطوري که بوي آن تغيير کند که در اصطلاحح عرف امروز به آن «مرداب» و يا «باتلاق» مي گويند، که ظاهرا منظور از صراة همين باطلاقها و مردابها است.

وخلاصه ي مطلب درباره ي اين باطلاقها اين است که: در جنوب شرقي عراق باطلاق بزرگي بنام (هورالهامار) و در شمال اين باطلاق، دو باتلاق ديگر يکي بنام «هورسانيا» و ديگري بنام «هوردالماج» وجود دارد که مي توان گفت: منظور از صراة، در حديث مذکور همين باتلاقهاي جنوبي شرقي عراق است.

و ظاهرا منظور از عساکري که در اين قسمت از خاک عراق اجتماع مي کنند، عساکر سيد حسني و لشکريان هاشمي خراساني مشهور است چه آنکه، بطوريکه در آينده به تفصيل در اين باره سخن خواهيم گفت، هدف لشکريان سيد حسني و يا خراساني ورود به خاک عراق و تعقيب دشمن و دور ساختن لشکريان سفياني، از کشور و بيرون راندن آنها از شهرهايشان است، و البته در اين زمينه رواياتي وجود دارد که در جاي خود خواهد آمد.

به هر حال: آنچه از ظاهر حديث مذکور فهميده مي شود اين است که: تمام جريانات و علائمي که در حديث مزبور آمده است همگي در رابطه با حوادث سخت و خورد



[ صفحه 242]



کننده اي است که در عراق روي مي دهد و بيش از اين هم نيازي به توضيح نيست. [6] .

11- مرحوم علامه مجلسي -رحمه الله- در کتاب «بحارالانوار» از کتاب «قرب الاسناد» حديثي را در باب (امتحان شيعيان در زمان غيبت) از احمد بن ابي نصر بزنطي از حضرت ثامن الحج امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام چنين آورده است که: بزنطي گفت: از حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضا عليهماالسلام درباره ي مسئله اي در موضوع خواب سؤال نمودم، حضرت از جواب دادن خودداري نمود و پرسشم را پاسخ نداد، سپس فرمود: اگر ما آنچه را که شما مي خواهيد به شما بدهيم و يا به شما بگوئيم برايتان خوب نيست و به شما زيان مي رسد.

آنگاه امام عليه السلام درباره ي حضرت صاحب الامر -عجل الله تعالي فرجه- به سخن پرداخت و فرمود:

(و أنتم بالعراق ترون أعمال هولاء الفراعنة و ما أمهل لهم، فعليکم بتقوي الله و لاتغرنکم الدنيا، و لاتغتروا بمن أمهل له فکأن الأمر قد وصل اليکم». [7] .

در حاليکه شما در عراق اعمال (زشت و کردار ناپسند) اين فرعون ها و ستمکاران، و مهلتي که خداوند به آنها داده است (از نزديک) مي بينيد، پس بايد تقوي را پيشه خود سازيد و به جانب خدا رو آوريد و دنيا شما را فريب ندهد، و همچنين فريب وضع کساني که خداوند به آنها مهلت داده است (تا حجت خحود را بر آنها تمام کند و آنان نيز توجه خود را بطور کلي از خدا قطع کرده اند) نخوريد، که چنان مي بينم که حقيقت بشما رسيده، (و حضرت صاحب الامر - عجل الله تعالي فرجه-) ظهور فرموده است).

نتيجه بحث:

با توجه به نمونه هاي ياد شده و بررسي رواياتي که از رسول گرامي اسلام درباره ي مشرق و حرکت پرچم هاي سياه و قيام زمينه سازان حکومت جهاني مهدي عليهم السلام تا اينجا آورديم، جاي هيچگونه شک و ترديد براي هيچ انسان عاقل، و صاحب فکر و انديشه



[ صفحه 243]



سالم باقي نمي ماند که مراد از (يقتل عند کنزکم) يا (يقتل عند کرتکم) حوادث مربوط به عراق، و مراد از مشرق سرزمين اسلامي ايران، و مقصود از جنبش پرچم هاي سياه حرکت انقلابي تشيع، در سرزمين مقدس ايران اسلامي است.


پاورقي

[1] لمعان الأنوار ص 112 چاپ سال 1338 هجري قمري.

[2] ارشاد مفيد ص 361 و مترجم آن ج 2 ص 353 حديث 23.

[3] فلاح السائل، چاپ اول ص 200.

[4] قرقيسيا شهرکي در شمال «سوريه» در «الجزيره» مي باشد که در محل اتصال دو رود فرات و خابور واقع است. (لغتنامه ي دهخدا و قاموس الاعلام ترکي).

[5] بحارالانوار، ج 52 ص 238-237.

[6] توضيحاتي که در مورد فرات و دجله و باتلاقها و صراة آورديم از دو کتاب معجم البلدان و جغرافياي کامل جهان در صفحه 208 است.

[7] بحارالانوار، ج 52، ص 110.