بازگشت

سفياني اول


در مورد خروج سفياني اول که زمان پيدايش او، پيش از خروج سفياني اصلي است، روايات چندي وجود دارد که نشان مي دهد، به حسب ظاهر، ميشل افلق مبتکر مبدأ اشتراکيت و بنيان گذار حزب منفور و کافر بعث در عراق، سفياني اول است. و اينک چند نمونه از اين روايات:



[ صفحه 34]



1- در حديثي از رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي سفياني اول چنين آمده است:

سئل النبي صلي الله عليه و آله في حجة الوداع متي الفرج لمهديکم الحجة.

فقال صلي الله عليه و آله:اذا قام الافلق.

قال: و من الافلق؟

قال صلي الله عليه و آله: هو الابقع،

قيل: و من الابقع؟

قال صلي الله عليه و آله:الابرص،

قيل:ومن الابرص؟

قال صلي الله عليه واله: الاصهب

قيل:من الاصهب؟

قال صلي عليه واله: الابلق،

قيل:من الابلق؟

قال صلي اله عليه واله: اتق السفياني،

قيل: السفياني، سفيانيان بايهما تنظر؟

قال صلي الله عليه واله: السفياني الذي ياتي من الشام [1] .

از پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله در حجة الوداع (آخرين سفري که آن حضرت به زيارت خانه ي خدا مشرف گرديد)سؤال شد يا رسول الله فرج حضرت ولي عصر -عجل الله تعالي فرجه- مهدي موعود شما خانواده، کي خواهد رسيد؟

حضرت در پاسخ فرمودند: زماني که افلق قيام کند.

سائل پرسيد،يارسول الله افلق چه کسي است؟

فرمود:اوکسي است که متصف به صفات متعددي است و «ابقع» است. [يعني مردي سياه و سفيد است که از دو جنس مختلف،و نطفه ي مرد و زني که نژاد مختلف دارند، و پدرش مردي سياه چهره و گندم گون و از عرب و مادرش زني



[ صفحه 35]



سفيد پوست و از نژاد غيرعرب است متولد شده و اصالتا از مردم شام و مردي سرسپرده ونوکر اجنبي وازپست فطرت ترين مردم و صهيونيست ويهودي مسلک است] [2] .

عرض شد:يارسول الله ابقع چه کسي است؟

فرمود:ابرص و کسي است که دورنگ، يا بدنش داراي لکه هاي سفيد، يا سفيد رنگارنگ و پيس ماننداست.

عرض شد:ابرص کيست؟

حضرت درجواب فرمود:اصهب (مردي سرخ و سياه)است، (و يا کسي است که قسمت بالاي موهايش سرخ و پايين آن سياه رنگ باشد). [3] .

عرض شد:يا رسول الله اصهب چه کسي است؟

حضرت فرمود:او ابلق يعني دو رنگ و دو چهره و سفيد و سياه است.

عرض شد يارسول الله ابلق چه کسي است؟

حضرت فرمود: از سفياني پرهيز کن و از ظلم و ستم او بر حذر باش!

عرض شد:يارسول الله سفياني دو تا است،شما در مورد افلق به کداميک از اين دو سفياني نظر داريد؟

رسول خداصلي الله عليه واله درجواب فرمود: آن سفياني که تنها از شام مي آيد.

اين حديث راصاحب کتاب «بيان الائمه» از کتابي به نام «کفايةالمطالب» نقل نموده است و درباره آن توضيحاتي داده و در آخر چنين نتيجه گرفته است که مطابق حديث مزبور سفياني اول «ميشل افلق» بنيان گذار حزب منفور و کافر بعث در عراق مي باشد.

و البته ما هيچ گونه مسئوليتي را در قبال صحت و سقم روايت مذکوربه عهده نمي گيريم زيرا:

اولا: ما هر چه تفحص کرديم که منبع اصلي اين روايت را پيدا کنيم متاسفانه در ميان کتابهائي که شيعه و سني درباره علائم ظهورحضرت ولي عصر -عجل الله تعالي فرجه-



[ صفحه 36]



نوشته اند به کتابي به نام «کفايةالمطالب» دست نيافتيم.

ثانيا: براي تحقيق کامل و شناخت «سفياني اول» به اکثر مدارک معتبري که در دسترس بود مراجه نموديم و بين عبارات کتابهائي که رواياتي را راجع به خروج ابقع و اصهب و ابرص، نقل کرده اند مقايسه کرديم، و تنها به اين نتيجه رسيديم که الفاظ مختلف و گوناگوني چون:ابقع و اصهب و ابرص که در حديث کتاب «بيان الائمه» به رسول خدا صلي عليه و اله نسبت داده شده وصفت براي کلمه «ابلق» [4] واقع شده است، در روايات ديگر از صفات سه فرد مختلفي به حساب آمده است که در سرزمين شام و مصر و عراق، ظاهر مي شوند، و سبب بروز اختلافات و درگيري ها مي گردند و سرانجام بوسيله ي «سفياني» (يعني:سفياني مشهور) از ميان مي روند! [5] .

به هر حال: با اينکه حديث ياد شده از نظر نگارنده- و هر پژوهشگر ديگري- مورد شک و ترديد است، با اينهمه از آنجا که کلمه ي «ابقع» در حديث مزبور صفت «افلق» واقع شده و اين کلمه داراي معناي گسترده اي است که معاني ساير الفاظ حديث- مانند اصهب و ابرص، و ابلق- را نيز در برمي گيرد،از اين جهت براي اينکه معلوم شود مقصود از «ابقع» چه کسي است؟ مقداري درباره ي اين کلمه توضيح مي دهم شايد روزي فرا رسد که گذشت زمان حقيقت حديث مزبور را به اثبات برساند.

معناي کلمه «ابقع» در لغت:

کلمه (ابقع) در اصل ريشه ي لغت به معناي هر چيز دو رنگ خصوصا سياه و سفيد است و سپس در مورد اشياء پست و اشخاص خبيث، و برده و مملوک و کساني که داراي سلسله ي نسبي پستي باشند، استعمال شده است.

کتاب «لغت نامه ي دهخدا» درباره ي اين کلمه چنين مي نويسد:

ابقع: پيسه،ابرص، سياه و سفيد،کلاغ پيسه،کلاغ سياه و سفيد، زاغ پيسه، زاغ دورنگ،اسب پيسه را نيز مي گويند. هر مرغ که سياه و سفيد باشد و ابلق،از مرغان و سگان، به منزله (ابلق)باشد از خيل. [6] .



[ صفحه 37]



در مورد استعمال اين کلمه درباره انسان «ابلق» به کسي مي گويند که از نظر نسبت دورگه باشد و همچنين انساني سياه و سفيد که از دو جنس مختلف باشد و از نطفه مرد و زني است که، نژاد مختلف دارند، و بر کسي اطلاق مي شود که پدرش مردي سياه چهره گندم گون و از عرب و مادرش زني سفيدپوست (و رومي) و از نژاد غيرعرب باشد.

کلمه ي (ابلق) يا از ماده ي (بقع)به معناي هر چيز دو رنگ و سياه و سفيد است، و يا از ماده ي «بقعان»به معني برده و مملوک و زاييده ي دو نژاد مختلف است.

به هرحال:اين کلمه گاهي به صورت مذمت استعمال مي شود و گاهي به صورت بيان نمودن رنگ اشياء.

آنجا که مراد مذمت فرد و ساير معاني مذکوره باشد لفظ «ابقع» به کار مي رود و در جايي که تنها معناي برده و مملوک، يا دو نژاد مختلف مراد باشد از لفظ «بقعان» استفاده مي شود.

در اين باره حديثي از «ابوهريره» نقل شده است که گفته است:«يوشک ان يعمل عليکم بقعان اهل الشام» يعني: نزديک است که بردگان و بندگان اهل شام، يا کساني که پدرشان عرب و مادرشان غيرعرب و رومي است بر شما فرمانروائي کنند.

اين سخن ابوهريره ناظر به اين است که:

در آينده کساني که اختلاف نژاد دارند و از طرف پدر «عرب» و از مردم شام، و از طرف مادر غيرعرب و رومي يا به عبارت ديگر (کنيززادگان) مي باشند، بر شما حکومت خواهند کرد.

مراد از «ابقع» مردي سياه و سفيد است که از دو جنس مختلف و از نطفه مرد و زني که نژاد مختلف دارند و يکي سياه چهره و گندم گون و از عرب، و ديگري سفيدپوست و از نژاد غيرعرب است متولد شده، و اصالتا شامي و مردي سرسپرده و نوکر اجنبي و از پست فطرت ترين مردمان ومسيحي مرام، ياصهيونيست و يهودي مسلک است. [7] .

بنابراين در صورتي که حديث کتاب «بيان الائمه» واقعيت داشته و از صحت



[ صفحه 38]



برخوردار باشد با «افلق» تطبيق مي کند چرا که «افلق» نيز (شامي) و پدرش از اهل «سوريه» و مادرش (فرنگي) و از اهل فرانسه و «پاريس» است [8] .



شايد بتوان گفت: که مقصود از ابقع و اصهب و ابرص و ابلق، همان «افلق يهودي»باشد. و البته اين احتمالي است که خيلي هم نابجا نيست.

توضيح مختصري پيرامون حديث مزبور:

در حديث ياد شده چنان که ملاحظه شد:

نخست رسول خدا صلي عليه واله به يکي از علائم فرج حضرت مهدي عليه السلام که پيدايش افلق صهيونيست در سرزمين شام است اشاره مي فرمايد، وسپس صفات متعددي را از قبيل -ابلق و ابرص و اصهب و ابقع که همگي اين صفات گويا از ويژگي هاي اوست براي او بر مي شمارد. و آنگاه به راوي حديث فرمان مي دهد تا خود را از شر آن مرد ناپاک حفظ نمايد، و بدينوسيله رسول خدا صلي عليه واله به مسلمانان نيز اعلام خطر مي کند که از فتنه و فساد چنين بدعت گزار آشوب گري که جز فتنه انگيزي و اشاعه ي فساد و فحشاء در بين مسلمانان هدف ديگري ندارد بر حذر باشند و از او و شر اتباع و پيروان کافر و شرورش اجتناب ورزند.

جالب توجه است که سائل گويا با روايات مربوط به سفياني آشنا بوده، و از اين رو پس از تحقيق و گفتگوي فراوان با رسول خدا صلي عليه واله از آن حضرت مي پرسد که يا رسول الله سفياني دو تا است و آنگونه که به ما رسيده است آنها دو نفرند، بنابراين نظر شما درباره ي سفياني، کداميک از آن دو نفر است و حضرت در پاسخ وي مي فرمايد: آن سفياني که از شام تنها خواهد آمد، مقصوداست.

يعني: منظور از سفياني (اول) آن شخصي است که زير پرده کار مي کند و مخفيانه با حکام بغداد سروکار دارد و پيوسته با دستياران عراقي خود، و حزب منفوري که در عراق ساخته است در ارتباط است نه سفياني دوم. زيرا سفياني دوم، که نامش



[ صفحه 39]



«عثمان» و نام پدرش «عنبسه» و از نسل ابوسفيان است، خروج او از علائم حتميه، و اندکي بيش از ظهور است که او تنها نيست و مخفيانه به عراق نمي رود بلکه با لشکري عظيم و مجهز که متشکل از صد و سي هزار نفر است براي تسخير بغداد و گرفتن عراق، و قتل و خونريزي رهسپار آن مرز و بوم مي شود، و او به مراتب از سفياني اول ستم کارتر،ناپاکتر، بي حياتر، و در ظلم و آدم کشي جسورتر، شرورتر و بي باکتر است. و فرياد مي زند انتقام، انتقام. [9] خداوند همه مومنين و مسلمين را از شر هر دو ناپاک محافظت فرمايد که:انه خير ناصر و معين.

2- در ضمن خطبه ي بسيار مفصلي که از اميرالمومنين عليه السلام بنام خطبه ي «البيان» نقل شده، درباره ي اوضاع عمومي آخرالزمان و جريان خروج سفياني اول، و اشاره به اسم آن مرد ناپاک، و هم چنين بيان زشت کاريها و حوادث دردناکي که در زمان فرمانروائي وي بر عراق در طول دوران حکومت جائرانه اش به وسيله ي دستياران کافر و حزب جنايت کار و ناپاکش دراين کشور روي مي دهد خطاب به مردم عراق چنين آمده است:

آگاه باشيد که شما مردم در آن زمان، يعني: آخرالزمان بر هفت طبقه تقسيم مي شويد...

طبقه ي هفتم: کساني هستند که اهل حيله و نيرنگ و جنگ، و مکر و خدعه و فتنه و پشت کردن به يکديگر و بريدن از هم و دشمني و عداوت يکديگر را به دل گرفتن و مرتکب کارهاي زشت گرديدن، و شهوت راني نمودن و ساز و آوازهاي حرام، و کارهاي دشوار و خراب کردن شهرها وخانه ها و منهدم ساختن ساختمانها و کاخها مي باشند. در اين طبقه ي هفتم است که آن مرد ملعون (يعني:سفياني دوم) از بيابان ميشوم (يعني:از وادي يا بس از سرزمين شام) قيام مي کند و در اين طبقه ي هفتم است که پرده هاي حيا دريده مي شود و نواميس مردم هتک مي گردد و زنان بي حرمت مي شوند و آن روزگار به همان حال است تااين که قائم مااهل بيت:صلوات عليه ظاهر شود. [10] .



[ صفحه 40]



آنگاه درباره ي کساني که بعد از حضرت امير عليه السلام، تا زمان پيدايش سفياني اول، بر مردم نگون بخت عراق حکومت خواهند نمود چنين فرمود:

«الا ان اول من يلي امرکم بنو اميه ثم تملک من بعدهم ملوک بني العباس فکم فيهم من مقتول و مسلوب.

ثم انه عليه السلام قال: «هاي، هاي الا ياويل لکوفانکم هذه و مايحل فيها من السفياني في ذالک الزمان ياتي اليها من ناحية هجر بخيل سباق،تقودها اسود ضراغمة و ليوث قشاعمة،اسمه (شين)اذا خرج الغلام الاشتر و عالم باسمه (وآل باسمه علي البصرة) فياتي الي بصره و آل باسمة علي البصرة، فيقتل ساداتها ويسي حريمها» الي ان قال:

فياويل لکوفانکم من نزوله بدارکم، يملک حريمکم و يذبح اطفالکم ويهتک نسائکم، عمره طويل و شره غزير و رجاله ضراغمة و تکون له وقعة عظيمه الا و انها فتن يهلک فيها المنافقون و القاسطون و الذين فسقوا في دين الله تعالي و بلاده و لبسوا الباطل علي جادة عباده، فکاني بهم قد قتلوا اقواما تخاف الناس تخاف الناس اصواتهم وتخاف شرهم فکم من رجال مقتول وبطل مجدول يهابهم الناظر اليهم، قد تظهر الطامة الکبري فيلحقوا اولها آخرها». [11] .

آگاه باشيد نخستين کساني که در آينده زمام امور شما را به دست خواهند گرفت و بر شما فرمانروائي خواهند کرد، بني اميه هستند. سپس بعد از آنها پادشاهان بني عباس به سلطنت مي رسند و چه بسيار کساني که در ميان آنان کشته مي شوند و غارت مي گردند.

پس ازآن فرمود:هاي، هاي، اي واي، بر کوفه اين شهر مسکوني شما و آنچه براو وارد مي شود از جنايتکاري هاي سفياني، در آن زمان، او از ناحيه هجر بسوي شهرتان مي آيد با ارتشي پيشرو و با سپاه مجهزي که از پيش، آنها را آماده ساخته است و مردان نابکاري که بسان شيرهاي درنده و لاشخورهاي شکاري هستند، آنها را رهبري مي کنند، در اسم او (شين) وجود دارد.

پس موقعي که آن مرد (اشتر) چشم دريده [12] ياآن کسي که پلک چشم او



[ صفحه 41]



برگشته،يا آن مردي که رنگ چهره ي او گندم گون است و من نام او را مي دانم، خروج کند، به طرف «بصره» مي آيد و هدفش (آل باسمه) است. پس بزرگان آنجا را به قتل مي رساند و زنانشان را اسير مي نمايد.

پس واي برکوفه ي شما، از آن موقعي که آن مرد بي حياي بي آبرو به خانه هاي شما بيايد، وکشورتان را صاحب و مالک شود و بر شما فرمانروائي کند، بچه هايتان را مي کشد و زنانتان را بي حرمت مي کند.

عمر او دراز و شر او بسيار وهمکاران و دستيارانش بسان شير و درندگاني هستند که چنگ و دندان نشان مي دهند و براي او جنگي بزرگ و واقعه ي عظيمي است. آگاه باشيد که در آن موقع، فتنه ها و آشوب هائي به وقوع خواهد پيوست، که منافقين و ستمگران ستم پيشه اي که از حق برگشته اند، و کساني که در دين خداي متعال فاسق شده اند وهم آنان که لباس باطل برتن کرده اند، هلاک و نابود مي گردند. گوئي هم اکنون آنها را مي بينم که گروهي را به قتل مي رسانند و به چوبه ي دار مي سپارند که مردم از صداهاي آنها وحشت مي کنند و از شرارت و بدي آنها مي ترسند و مي لرزند.

چه بسيار مردماني که کشته مي شوند، و چه قهرماناني که به خاک هلاکت مي افتند که هيبت آنها بيننده را فرو مي گيرد و او را دچار شگفتي مي سازد پس از آن بلائي بزرگ و جنگي ويران گر آشکار مي گردد که آخر آنها به اول آنها ملحق مي شوند و همگي به هلاکت مي رسند.

اگرمقداري در اين سخنان مولاي متقيان علي عليه السلام تامل کنيم به خوبي در مي يابيم که اميرمومنان عليه السلام با صراحت تمام، گرچه با اشاره اعلام مي کند که در آن زمان، ميان سفياني اول و زمامداران جائر بغداد رابطه ي قبلي وجود داشته و از پيش زمينه ي مالکيت عراق و فرمانروائي خود را بر اين کشور مسلمان فراهم نموده و او کسي است که در نام او کلمه شين و در کردارش شر و شرارت نهفته است. حضرت با اين بيان رسا ديگر جاي هيچ گونه شک و شبه اي را براي کسي باقي نگذاشته است.



[ صفحه 42]



3- مرحوم سيد بن طاووس در کتاب «الملاحم و الفتن» درباره سفياني اول و دوم روايتي را از اميرمومنان عليه السلام بدين صورت نقل کرده است:

اميرالمومنين بر منبر کوفه خطبه اي ايراد نمود و پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله فرمود:اي مردم هر چه مي خواهيد از من بپرسيد، زيرا در اين دهه آخر ماه مبارک رمضان من از ميان شما مي روم. سپس حوادث بعد از خود را ذکر نمود و شهادت امام حسين عليه السلام و زيد بن علي (رضوان الله عليه) و سوزاندن جنازه ي او و به باد دادن خاکسترش را بيان فرمود و گريه کرد. و آنگاه زوال بني اميه و سلطنت بني عباس را به مردم تذکر داد و سپس حوادث بعد از آن را به مردم خاطر نشان ساخت و چنين فرمود:

«اولها السفياني و آخرهاالسفياني،

فقيل له: و ما السفياني و السفياني؟»

فقال عليه السلام: السفياني صاحب هجر و السفياني صاحب الشام»

اول آن فتنه ها سفياني و آخر آن نيز سفياني خواهد بود.

از آن حضرت پرسيدند سفياني اول کيست؟ و سفياني دوم کدام است؟

فرمود: سفياني اول صاحب هجر [13] و سفياني دوم صاحب شام است.

آنگاه آن حضرت ذکر پادشاهان بني عباس را از قول رسول الله تجديد کرد و سپس از شيعيان و دوستان خود يادي کرد و از آنها تمجيد نمود و فرمود:

آنها در نزد مردم کافر و در نزد خدا از خوبانند، پيش دروغگو ولي نزد خدا راستگويانند در نزد مردم پليد اما پيش خدا پاکيزگانند، در نزد مردم ملعون وپيش خدا نيکانند پيش مردم ظالم اما نزد خدا عادلند، آنان به وسيله ايمان رستگارند، اما منافقين زيان کارند و اين شرح حال شيعه ي آن حضرت است. [14] .

4- مرحوم علامه ي مجلسي -اعلي الله مقامه - در کتاب «بحارالانوار» در مورد خروج دو فرد، به عنوان: سفياني پيش از ظهور مبارک حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) روايتي را از



[ صفحه 43]



امام باقر عليه السلام بدين صورت آورده است:

عن جابرالجعفي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن السفياني فقال: و اني لکم بالسفياني حتي يخرج قبله السفياني، يخرج بارض کوفان، ينبع کما ينبع الماء فيقتل وفدکم، فتوقعوا بعد ذلک السفياني و خروج القائم. [15] .

از جابر جعفي روايت شده که وي گفت از حضرت امام باقر عليه السلام سؤال نمودم که سفياني چه وقت خواهد آمد؟

حضرت در جواب فرمود: شما کجا سفياني کجا! او به اين زودي نخواهد آمد مگر اينکه پيش از او سفياني ديگري پيدا شود که از سرزمين کوفه خروج نمايد و او به طور ناگهاني همانگونه که چشمه آب از زمين مي جوشد از سرزمين کوفه سر در آورد و جمعيت شما و سران شما و بزرگان شما (شيعه) را بکشد و يا شما را فوج فوج و دسته دسته به قتل برساند پس بعد از او منتظر سفياني و آمدن قائم آل محمد صلي الله عليه واله باشيد.

اين حديث را مرحوم علامه ي مجلسي در کتاب بحارالانوار از غيبت نعماني نقل نموده و به دنبال آن فرموده است:از اين حديث معلوم مي شود که سفياني متعدد است. ولي در کتاب «غيبت نعماني فعلي، و بحار طبع جديد، به جاي کلمه ي سفياني، شيصباني ضبط شده، و آقاي بهبودي مصحح کتاب بحارالانوار در پاورقي کتاب بحارالانوار با مراجعه به کتاب غيبت نعماني و اطميناني که وي، از نسخه اي که دراختيار داشته گفته است که: در غيبت نعماني، به جاي کلمه ي «سفياني» کلمه «شيصباني» آمده و ظاهرا کلمه ي شيصباني صحيح تر است.

و سپس چنين استدلال آورده اند که:چون در نسخه ي علامه ي مجلسي (رضوان الله عليه)سفياني، به جاي شيصباني نوشته شده بوده است از اين رو مرحوم علامه مجلسي عليه الرحمه ناچار شده در توضيح کلمه ي سفياني، بفرمايند:از اين حديث ظاهر مي شود که سفياني دو تا است.ما ضمن اينکه: زحمات طاقت فرساي جناب آقاي بهبودي را در تصحيح و تحقيق کتاب بحارالانوار ارج مي نهيم، و از خدمات ارزنده ي ايشان و رنجي که دراين راه متحمل



[ صفحه 44]



شده اند تقدير مي نماييم، و از تلاشهاي بي وقفه و شبانه روزي ايشان در راه خدمت به اسلام و جامعه ي اسلامي تشکر مي کنيم، اين نظريه ي ايشان رارد مي کنيم زيرا:

اولا- روايات متعددي در دست داريم که تعدد سفياني را اثبات مي کند و همان گونه که ملاحظه فرموديد هم پيغمبر اکرم صلي الله عليه واله و هم اميرالمومنين عليه السلام به تعدد سفياني، اشاره و اخبار فرموده اند.

ثانيا- اينکه: مصحح کتاب بحارالانوار توجه نفرموده اند که علامه مجلسي (رحمة الله عليه) با در دست داشتن نسخه هاي مختلفي که در اختيار وي بوده، همانگونه که خود آن مرحوم در جلد 35 بحارالانوار ص 88- فرموده اند، برخي از روايات را که از کتابهاي کهنه و قديمي، و نسخه هاي فرسوده روايت کرده اند، با روايات ديگري (از ساير کتابهائي که در اختيار داشته اند) مقابله نموده، و تصحيح فرموده اند.

و ثالثا- اينکه: عين روايت مذکور را، صاحب کتاب «الکتاب المبين» در جلد دوم صفحه ي 133 دقيقا با ذکر کلمه ي سفياني، همانگونه که مرحوم علامه مجلسي -رحمةالله عليه- دربحار، نقل نموده، روايت کرده است.

بنابراين: شکي نيست که توضيح علامه مجلسي در ذيل حديث در «بحار» مبني بر تعدد سفياني درست تر و صحيح تر است.

به هرحال:اگر کلمه ي مورد نزاع آنچنان که علامه ي مجلسي -رحمةالله عليه- نوشته است «سفياني» باشد، از اين حديث معلوم مي شود که سفياني دوتا است و سفياني اول همان «افلق» مي باشد.

و اگر«شيصباني» باشد دو احتمال مي رود.

احتمال اول اينکه: مراد از «شيصبان»بني عباس، باشند، چه آنکه در خطبه ي لولوء اميرالمومنين عليه السلام که بعدا ذکر خواهيم نمود، تصريح شده به اينکه ملوک بني شيصبان «بني العباس» مي باشد در اين صورت اگر اين احتمال درست باشد، حديث مذکور به تجديد حکومت «بني العباس» قبل از ظهور و نوسازي دولت ايشان در بغداد اشاره دارد. [16] .



[ صفحه 45]



و احتمال دوم، اينکه: مراد از «شيصبان» درحديث مزبور، مرد متمرد متفرعن جبابر شيطان صفت و ستمکار بي نظيري باشد که در شيطنت و جنايت و سرکشي و آدم کشي مانند بني العباس باشد.

زيرا که (شيصبان) نام شيطان و نام قبيله اي از (جن) است وبه همين سبب هم هست که اميرالمومنين عليه السلام در خطبه لولوه، بني عباس را (بني شيصبان) ملقب ساخته است. [17] .

علاوه بر همه ي اينها اگر در واقع کلمه «سفياني» در حديث درست نباشد و صحيح آن، همان شيصباني باشد، قطعا مراد از چنين شخص ستم کاري که به طور ناگهاني از کوفه سر در مي آورد و با «شيعه» عداوت و دشمني دارد، و به قتل بزرگان (شيعه) فرمان مي دهد، همکار، و دستيار سفياني اول، و از مردم (عراق) است. چه آنکه از حديث ياد شده و همچنين از حديث بعدي معلوم مي شود که حکومت او در عراق است، وشخصا شيعيان و دوستان آل محمد صلي الله عليه واله را مي شناسد ولذا يکايک آنان را دستگير نموده و ايشان را به قتل مي رساند.

5- مرحوم شيخ طوسي (رضوان الله عليه) درکتاب «غيبت» در مورد رفتار ناهنجار سفياني با شيعيان علي عليه السلام روايتي را از امام صادق عليه السلام بدين گونه نقل کرده است:

«عن ابي عبدالله قال:کاني بالسفياني او بصاحب السفياني قد طرح رحله في رحبتکم بالکوفة، فنادي مناديه من جاء براس شيعه علي فله الف درهم، فيثب الجار علي جاره، ويقول: هذا منهم، فيضرب عنقه و ياخذ الف درهم. اما ان امارتکم يومئذ لايکون الا لاولاد البغايا، و کاني انظر الي صاحب البرقع، قلت:ومن صاحب البرقع؟

فقال:رجل منکم يقول بقولکم يلبس البرقع فيحوشکم فيعرفکم و لاتعرفونه، فيغمز بکم رجلا رجلا اماانه لايکون الا ابن بغي». [18] .

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: گويا من سفياني يا رفيق سفياني را مي بينم



[ صفحه 46]



که در شهر کوفه ي شما فرود آمده، و در ميدان گاه کوفه رحل اقامت افکنده، و از جانب او صدا ميزنند هر کس سر يک نفر از شيعيان علي عليه السلام را بياورد هزار درهم به او مي دهم. پس کار به آنجا مي رسد که همسايه، همسايه ي خود را مي گيرد، و مي گويد: اين از شيعيان علي عليه السلام است، پس گردن او را مي زند و هزار درهم را مي گيرد. آگاه باشيد، آنروز کساني که بر شما حکومت مي کنند زنازادگان و حرامزاده ها هصستند، گويا من هم اکنون صاحب نقاب را مي بينم راوي مي گويد:

عرض کردم صاحب نقاب کيست؟

فرمود: او مردي از شماست که به ظاهر دعوي مسلماني دارد و به عقيده ي شما تظاهر مي کند، خود را زير ماسک دينداري و مسلماني پنهان نموده است. شما را مي شناسد و شما او را نمي شناسيد، به خانه هاي شما مي آيد و در اطراف شما گردش مي کند و يکايک شما را به دام مي اندازد و شما را با سعادت مبتلا مي سازد و به کشتن مي دهد، آگاه باشيد که او زنازاده است.

اين روايت به حسب ظاهر به همان سفياني اول نظر دارد و در توضيح آن متن نوشته ي کتاب «نورالانوار» نوشته ي شيخ علي اصغر بروجردي را نقل خواهيم کرد.

در آن توضيح که براي اثبات مدعاي خود بازگو مي کنيم، خواهيم ديد: که در خصوصيات بسياري ميان اعمال زشت و ناستوده ي حکام «بعثي بغداد» و آنچه را که امام صادق عليه السلام براي کارگزاران حاکم بر عراق، بيان فرموده است، تناسب و تشابه فراوان وجود دارد، زيرا: همانگونه که توضيح داديم سفياني اول، کسي است که از مدتها قبل، پيش از آنکه نامش بر سر زبانها افتد، زمينه ي فرمانروائي خود را در عراق فراهم نموده و تمام همت خود را براي روي کار آوردن حزب کافر بعث، و مسلط ساختن اراذل و اوباش بر سرنوشت مردم مسلمان عراق به کار گرفته است.

در اينجا لازم است يادآور شويم که البته هرگز نمي توانيم بگوئيم که به طور قطع و مسلم آنچه امروز در عراق مي گذرد صد در صد همان واقعيتي است که امام صادق عليه السلام بيان فرموده است، بلکه مي خواهيم بگوييم ميان فرمايش امام ششم که درباره ي سفياني، يا رفيق سفياني، فرموده است، و ميان حوادث تلخ و ناگواري که امروز از قتل و حبس و شکنجه و تبعيد و هتک نواميس در عراق مي گذرد تناسب و تشابه فراوان است. و اما



[ صفحه 47]



متن گفتار و توضيح شيخ علي اصغر بروجردي در کتاب «نورالانوار» چنين است:

«پس سفياني خبيث از شام متوجه کوفه مي شود و در آنجا نزول مي نمايد و منادي او ندا مي دهد که هر آن کسي که سر يک نفر شيعه علي بن ابيطالب عليه السلام را بياورد هزار درهم بگيرد. پس مردم بي دين و بي باک و ناپاک که نطفه شان خلل دارد به جهت طمع ذخاير دنياي دنيه و اغراض باطله نفسانيه شهوانيه، و به بغض و عداوت و دشمني يکديگر را به دست آن ملعون مي دهند، حتي آنکه همسايه در حق همسايه بگويد که اين از آنهاست، و گردن او را بزند و هزار درهم بگيرد. و ديگري باز بگويد اين از آنهاست، و گردن او را بزند و هزار درهم بگيرد.

و هکذا صادق آل محمد صلي الله عليه واله فرمود که غمازان [فتنه انگيزان] در آن زمان فرزندان زنا باشند، و امراء سفياني اخبث همه ي حرام زاده ها باشند. و از صاحب برقع [نقابدار] به شيعيان ما آزارها برسد، و آن ملعون حرامزاده شخصي است که در ميان ما شيعيان بوده و همه ي ايشان را مي شناخته است و خود را از ايشان به ايشان مي نموده است.

و در آن روز برقعي [نقابي] به روي خود مي اندازد که مردم را بشناسد و کسي او را نشناسد [يعني مي گويد من مسلمانم] و آن ملعون در نزد سفياني حرامزاده «و رفيق او» باشد و مردم را به گير او دهد، و بکشد». [19] .

6- مرحوم سيدبن طاووس عليه الرحمه، در مورد سفياني اول و دوم، روايتي از حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و اله بدين صورت نقل کرده است:

«عن محمد بن عبدالله، عن جعفر بن محمد عليه السلام انه قال:ان لنا بالبصرة وقعة عظيمة وقد قال: اميرالمومنين علي بن ابيطالب عليه السلام وذکر ما جري حديث علي بن محمد صاحب الزنج وغيره ثم قال:

ويعود دارالملک الي الزوراء تصير الامور شوري.من غلب علي شي ء فعله فعند ذلک خروج السفياني فيرکب في الارض تسعه اشهر يسومهم سوءالعذاب فويل لمصر وويل للزوراء، و ويل للکوفه، والويل لواسط کاني انظر الي واسط و ما فيها مخبر بخير، وعند ذلک خروج السفياني و



[ صفحه 48]



ويقل الطعام ويقحط الناس.يقل المطر فلا ارض تنبت و لاسماء تنزل، ثم يخرج المهدي الهادي المهتدي، الذي ياخذ الراية من يد عيسي بن مريم عليهماالسلام». [20] .

محمد بن عبدالله از صادق آل محمد عليه السلام روايت کرده که آن حضرت فرمود:براي ما در شهر بصره مصيبت بزرگي خواهد بود، و اين را اميرالمومنين (علي بن ابيطالب عليه السلام) فرمود: و داستان خروج «علي بن محمد» صاحب زنج، و ديگران را يادآور شد و سپس فرمود:

بار ديگر پايتخت به «زوراء» [يعني بغداد]، بر مي گردد و کارها به وسيله ي «شوري»انجام خواهد گرفت و هر کسي که بر چيزي غالب شد آنرا عملي خواهد نمود.درآن موقع است که «سفياني» يعني:سفياني اول:خروج مي کند و به مدت نه ماه کرسي رياست را اشغال مي نمايد و مردم را به بدترين عذاب ها معذب خواهد کرد.

پس واي بر مصر و «زوراء» [يعني بغداد]، و کوفه و شهر واسط، گوئي من هم اکنون به شهر واسط و جريانهائي که درآن روي مي دهد نظر مي کنم مي بينم کسي که از خير و خوبي خبري بياورد درآنجا يافت نمي شود. در آن وقت است که سفياني [يعني:سفياني دوم]خروج مي کند، و طعام و غذا کمياب مي شود، و مردم دچار قحطي و گرسنگي مي شوند، و باران کم مي شود. نه در زمين گياهي مي رويد و نه از آسمان باراني مي بارد و سپس آن مهدي موعود [که جهان درانتظار اوست] و پرچم را از دست عيسي بن مريم عليه السلام مي گيرد، خروج خواهد نمود.

در اينجا لازم است براي پي بردن به فرمايش امام صادق عليه السلام، نخست حديث ديگري را که از پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله در رابطه با تشکيل (شوري در زواء) روايت شده نقل کنيم و آن را توضيح دهيم، و سپس به تشريح حديث امام صادق عليه السلام بپردازيم، تا به خوبي معلوم شود که منظور از دارالملک چيست؟زوراء کجاست؟ و تشکيل شوري در زوراء چه معنا دارد؟ و اينک رسول خدا صلي الله عليه واله:



[ صفحه 49]



«الويل، الويل لامتي من الشوري الکبري والشوري الصغري، فسئل عنهما (عن تقسيمهما خ)

فقال:صلي الله عليه و آله، اما الشوري الکبري فتنعقد في بلدتي بعد وفاتي لغصب خلافة اخي، وغصب حق ابنتي.

واما الشوري الصغري، فتنعقد في الغيبة الکبري في الزوراء لتغيير سنتي و تبديل احکامي». [21] .

پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله فرمود:ايواي وايواي بر امتم از شوراي بزرگ وکوچک. از تقسيم اين دو شوري از آن حضرت سوال شد.

فرمود:اما شوراي بزرگ در شهر من بعد از مرگ من ايجاد مي شود، براي اينکه خلافت برادرم علي عليه السلام را غصب کنند، وحق دخترم زهرا عليه السلام راببرند.

واما شوراي کوچک، در زوراء (يعني دربغداد) تشکيل مي شود براي اينکه سنت مرا تغيير دهند و احکام دين و شريعتم را تبديل نمايند.


پاورقي

[1] بيان الائمه ج 1 ص 450.

[2] در مورد معناي کلمه (ابقع) که در ترجمه آورديم از کتاب «لسان العرب» ماده (بقع) ج 7 ص 17 - استفاده شده است.

[3] ناگفته نماند که اين صفت معمولا مربوط به «يهود» است.

[4] همان.

[5] در اين باره توضيح مفصلي داريم که در پايان همين بحث خواهد آمد.

[6] لغت نامه ي دهخدا ماده ي (ابقع).

[7] «لسان العرب» ماده ي (بقع) ج 8 ص 17.

[8] به راستي که چه خوب، جالب و زيبا گفته است مرحوم شهيد سيد حسن شيرازي (ره) آنجا که در اشعار نغز و حکيمانه اش در مورد افلق مي گويد:



و ابوه جاء لسور يا مستعمرا

والام پاريسية عجماء.

[9] بحث درباره ي خروج سفياني دوم و موقع پيدايش او و جنايات و زشتکاريهاي وي، به دنبال خواهد آمد.

[10] الزام الناصب ج 2 ص 187 طبع - نجف.

[11] الزام الناصب ج 2 ص 188،187.

[12] ظاهرا مقصود از اشتر در اين جا همان چشم دريدگي و بي حيائي است و اين شخص يکي از ياران بسيار نزديک افلق است که در بي حيائي نظير ندارد.

[13] در (اقرب الموارد) مي نويسد: هجر شهري است نزديک مدينه، و جميع زمين بحرين را هجر مي گويند. و در لسان العرب مي گويد: هجر شهر معروفي است در بحرين.

[14] الملاحم و الفتن ص 136 باب 59 طبع منشورات الرضي.

[15] بحارالانوار ح 52 ص 250 و الکتاب المبين ج 2 ص 133 و غيبت نعماني ص 302 حديث 8 طبع صدوق.

[16] درباره تجديد حکومت بني العباس قبل از ظهور در آينده ي نزديک سخن خواهيم گفت.

[17] براي دانستن اين موضوع به بيان مرحوم مجلسي- رحمة الله عليه- در جلد 36 بحار ص 356 مراجعه فرمائيد.

[18] غيبت طوسي ص 273 ط- نجف، و بحارالانوار ج 52 ص 215.

[19] نورالانوار- در علامت ظهور- علامت چهل و يکم.

[20] الملاحم والفتن ص 144 باب 54 طبع منشورات الرضي.

[21] بيان الائمة ج 1 ص 295 و کتاب ياتي علي الناس زمان، ص 403 به نقل از مناقب العتره ابن فهد حلي.