اختلاف پس از رحلت امام عسکري
مشکلات سياسي و سخت گيريهايي که خلفاي عباسي براي امامان شيعه به وجود مي آوردند ، در برقراري رابطه ي منظم آنان با شيعيان ، نابساماني هايي را ايجاد مي کرد . اين مشکل به ويژه ، در فاصله ي رحلت يک امام و جانشيني امام بعدي رخ داد ؛ عده اي از شيعيان در شناخت امام خود دچار ترديد شدند و مدتي طول مي کشيد تا فرقه هاي انشعابي و افکار و انديشه هاي ناروا رو به افول نهاده و امام جديد کاملا استقرار يابد .
گاهي اين مشکلات به قدري تند بود که جناحي از شيعه را کاملا از بدنه ي اصلي آن جدا مي کرد ، چنانکه پيدايش و مقاومت واقفه ، فطحيه و حتي اسماعيليه را مي توان از مصاديق آن به شمار آورد .
اين مشکل پس از رحلت امام عسکري عليه السلام دو چندان بود ؛ زيرا گذشته از آن که تولد و نگهداري و وصايت امام زمان عليه السلام به طور کاملا محرمانه انجام شده بود ، دوران غيبت نيز آغاز شده و تنها پشتوانه ي نيرومند امامت حضرت حجت ، در يک بخش ، ميراث عظيم احاديث موجود درباره ي اصل مهدويت و پاره اي از لوازم آن و در بخش
[ صفحه 572]
ديگر ، استقرار سيستم ارتباطي قوي و حضور برخي از عناصر سرشناس شيعه در ميان امام عسکري عليه السلام از يک سو و شيعيان آن حضرت از سوي ديگر بود .
چگونگي پيدايش اختلاف در ميان شيعيان پس از رحلت حضرت عسکري عليه السلام در کتابهاي «المقالات و الفرق» و «فرق الشيعه» نوبختي به تفصيل گزارش شده است . شيخ مفيد گزارش نوبختي را با تلخيص و اضافاتي نقل و نقد کرده است .
اشعري از پانزده فرقه نام مي برد که هر يک اعتقاد خاصي درباره ي جانشيني امام عسکري عليه السلام را دنبال کردند ؛ چنان که شماري در امامت امام يازدهم نيز دچار ترديد شدند ، چرا که گمان مي کردند فرزندي از ايشان باقي نمانده است ، بنابراين ، در امامت خود آن بزرگوار هم ترديد کردند . نوبختي ابتدا از چهار فرقه نام برده اما در ضمن تشريح تک تک آنها ، از سيزده فرقه ياد کرده است . شيخ مفيد به نقل از نوبختي ، چهارده فرقه را نام برده است. [1] .
شيخ ديدگاههاي اصلي اين فرقه ها را - که ذيلا به جمع بندي آنها خواهيم پرداخت - نقل کرده و با استناد به روايات و استدلالهاي کلامي ، به نقد آنها پرداخته است . [2] در مقام جمع بندي فرقه هاي مزبور ، مي توان گفت که آنها از لحاظ اصولي ، به پنج گروه به ترتيب زير تقسيم مي شوند :
1- کساني که رحلت امام عسکري عليه السلام را باور نداشته و او را به عنوان «مهدي آل محمد عليه السلام» زنده مي دانند و به نام «واقفه» ؛يعني کساني که بر امام عسکري توقف کرده اند ، شناخته مي شوند . [3] .
2 - کساني که پس از رحلت امام عسکري عليه السلام به برادر آن حضرت جعفر بن علي الهادي گرويده و به دليل آن که فرزند امام عسکري عليه السلام را نديده بودند ، به امامت جعفر ملقب به کذاب گردن نهادند که دسته اي از آنان وي را جانشين امام يازدهم و دسته اي ديگر او را به عنوان امام يازدهم مي شناختند : به اينها «جعفريه» مي گفتند .
3 - عده اي که پس ازانکار امامت حضرت عسکري عليه السلام به امامت اولين فرزند
[ صفحه 573]
امام هادي عليه السلام «محمد» که در حيات پدر چشم از جهان فرو بسته بود ، گرويدند ؛ به اينان «محمديه» گفتند .
4 - شمار ديگري بر اين باور بودند ، همانگونه که پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ديگر پيامبري نخواهد آمد ، پس از رحلت امام عسکري عليه السلام نيز امامي وجود نخواهد داشت .
5 - فرقه ي ديگر ، اماميه بودند که اکثريت قريب به اتفاق شيعيان را تشکيل مي دادند و به امامت حضرت مهدي عليه السلام اعتقاد داشتند . اين جرياني بود که رهبري اصولي شيعيان امامي را به عهده گرفت . [4] .
از اين فرقه ها ، تنها فرقه اي که مورد حمايت برخي از چهره هاي معروف قرار گرفت ، قائلين به امامت جعفر بن علي است که به نوشته نوبختي ، يکي از متکلمان کوفه به نام علي بن الطاحي از آنها حمايت کرد و خواهر فارس بن حاتم قزويني - غالي مشهور - نيز او را در اين کار ياري داد. [5] پيش از آن نيز ، هواداران فارس بن حاتم که از طرف امام هادي عليه السلام سخت مورد ملامت قرار گرفته بود ، در زمان حيات امام عسکري عليه السلام مسأله ي امامت جعفر را مطرح مي کردند . گاه هم گفته مي شد که محمد فرزند امام هادي عليه السلام که در واقع امام بوده ، پس از خود ، جعفر را به امامت برگزيده است .
آنچه مسلم است اين که فرقه ي جعفريه - به معناي طرفداران امامت جعفر بن امام هادي ، سرسخترين مخالفان اماميه بوده و در ميان شيعيان نيز هواداراني از غاليان و جز آنها داشته اند . نمونه ي آنها ، همان علي طاحن [6] و نيز علي بن حسن بن فضال است که از فطحي مذهبان بود و در ادامه ، به امامت جعفر معتقد شد. شايد بتوان گفت که پس از انشعاب زيديه و اسماعيليه ، ايجاد گرايش شيعي پيرو جعفر ، انشعاب بزرگي بود که رخ داد و گرچه در بغداد به دليل گرايش آل نوبخت به تشيع امامي دوامي نياورد ، در نقاط ديگر به طور محدود به زندگي خود ادامه داد .
شيخ مفيد تأکيد فرموده ، در سال 373 هجري که وي مشغول تنظيم اين متن
[ صفحه 574]
بوده از فرق چهار گانه ي بالا ، تنها اماميه موجوديت خود را ادامه مي دهد و در وصف آنان چنين مي گويد :
اماميه از نظر تعداد و از لحاظ علمي ، پرجمعيت ترين فرقه ي شيعه هستند . آنان دانشمندان علم کلام و صلحا و عبادت پيشگان فقيه و علماي حديث و ادبا و شعراي زيادي را به خود اختصاص داده اند . اينان «وجه الامامية و رؤساء و المعتمد عليهم في الديانة» مي باشند . [7] .
شيخ طوسي نيز پيروي براي مذهب وي نشناسانده است . [8] با اين حال شواهد نشان مي دهد که در برخي از نقاط دوردست ، ياراني براي جعفر مانده اند که تا کنون نيز مذهب خويش را حفظ کرده اند . [9] .
مذهبي که توانست خود را در مرکز خلافت اسلامي حفظ کرده و حضور قاطع خود را نگاه دارد ، مذهب امامي بود که به فرزند امام عسکري عليه السلام حضرت حجة بن الحسن العسکري - عجل الله تعالي فرجه الشريف - ايمان آورد و توانست عمده ي شيعيان را در مسيري مشخص هدايت کند . اين نشانگر آن است که اقدامات صورت گرفته و مقدماتي که از پيش براي چنين تحولي ترتيب داده شده بود ، از چنان دقت و استحکامي برخوردار بود که به راحتي از گرفتاري اکثريت شيعه دروادي فرقه سازيهاي مخرب ، جلوگيري کرده است .
به هر روي بايد توجه داشت که مسأله ي غيبت ، به سادگي براي جامعه ي شيعه حل نشده و در دهه هاي پاياني قرن سوم و نيز قرن چهارم ، دشواريهاي زيادي در اين زمينه در جامعه ي شيعه به وجود آمد . همين امر بود که علماي شيعه را بر آن داشت تا به تفصيل درباره ي مسأله ي غيبت به تأليف پرداخته و ابعاد آن را روشن کنند . بسياري از عالمان اين دوره آثاري در اين موضوع تأليف کرده اند .
محمد بن بحر رهني در انتهاي قرن چهارم ، کتابي در اين زمينه نگاشت . [10] شيخ صدوق ، به عنوان بزرگترين محدث شيعي در نيمه ي قرن چهارم ، کتاب پر ارج «کمال
[ صفحه 575]
الدين و تمام النعمه» را در پاسخ به همين شبهات و حيرتهايي تأليف کرد که در اين زمينه به وجود آمده بود . محمد بن ابراهيم نعماني در همين قرن ، کتاب الغيبه ي خود را براي دفع ترديدي که براي شيعيان رخ داده و سبب اختلاف ميان آنها شده بود تأليف کرد . [11] او علت اين شک و ترديدها را عدم توجه به روايات فراواني که درباره ي مسأله ي غيبت وارد شده ، دانسته و خود اين مهم را بر عهده گرفته است . به جز نعماني که در نيمه ي اول قرن چهارم هجري کتاب الغيبه را نوشت ، بسياري در اين باره تأليفاتي دارند ؛ از جمله در قرن چهارم ، شيخ مفيد چندين نوشته تأليف کرد که نجاشي در رجال خود از آنها نام مي برد . [12] .
پس از مفيد ، مهمترين اثر در اين زمينه را شيخ طوسي در سال 447 با عنوان «کتاب الغيبه» پديد آورد . با گذشت زمان طبعا ضرورت بررسي و تببين مسأله ي غيبت و پاسخ گويي به مسايل جنبي آن ، به طور جدي احساس مي شده است . [13] شيخ طوسي اين ضرورت را در آغاز کتاب خود خاطر نشان کرده است . [14] .
پاورقي
[1] نک :المقالات و الفرق ، ص 116 - 102 ؛ فرق الشيعه ، ص 112 - 96 ؛ الفصول المختاره ، صص 266 - 258.
[2] الغيبه ، طوسي ، صص 135 - 130.
[3] نک : کمال الدين ، ص 40.
[4] تاريخ سياسي غيبت امام دوازهم صص 112 - 103.
[5] فرق الشيعه ، ص 99.
[6] اماميه ، پيروان جعفر را به همين مناسبت طاحيه مي خواندند.
[7] الفصول المختاره ، ص 261.
[8] الغيبه ، ص 218.
[9] تفصيل اين مسأله را بنگريد در : مکتب در فرايند تکامل ، صص 121 - 120.
[10] معالم العلماء ، ص 96.
[11] الغيبه ، نعماني ، ص 21.
[12] رجال النجاشي ، صص 287 - 283.
[13] درباره ي به سير کتاب نويسي درباره ي مسأله غيبت بنگريد :نور مهدي عليه السلام ، مقاله ي سير تاريخي غيبت امام ، صص 95 - 77.
[14] الغيبه ، صص 3 - 2.