بازگشت

جريان رو به رشد تشيع در دوران غيبت صغرا


شايد نخستين مرحله از نفوذ شيعه در دستگاه عباسي به صورت يک جريان قوي ، ماجراي ولايتعهدي امام رضا عليه السلام باشد . اما مي دانيم که پيش از آن نيز علي بن يقطين از سوي امام کاظم عليه السلام دستور يافت تا در دستگاه عباسي بماند و در آنجا به شيعيان کمک



[ صفحه 593]



کند . [1] در جريان ولايتعهدي امام رضا عليه السلام براي مدتي در ظاهر نيز تشيع رنگ حکومتي به خود گرفت . بعد از آن ، مأمون همواره اظهار تشيع مي کرد و گرچه تشيع وي ، تشيع امامي نبود ، اما مي توانست صبغه اي از تشيع به حساب آيد و هواداري کساني را نسبت به تشيع جلب کند . در نقلي آمده است که مأمون پس از آمدن به عراق ، سعي کرد امور مملکتي را به کساني که تمايلات شيعي داشتند واگذار کند ؛ بعد از آن که راضي شد تا از عامه نيز کساني را بکار گمارد ، تصميم گرفت تا در کنار هر نفر از عامه ، يک نفر شيعه نيز بگذارد . [2] .

بعد از مأمون و معتصم ، متوکل اين شيوه را دگرگون کرد و به دفاع از اهل حديث که به شدت ضد معتزله و شيعه بودند ، پرداخت . وي در دشمني خود با علويان تا آنجا پيش رفت که حتي دستور خرابي مشهد امام حسين عليه السلام را صادر کرد و گفت تا زمينهاي گرداگرد آن را شخم زده و کشت کردند . [3] اين حرت هم دوامي نياورد و پس از روي کار آمدن خلفايي که با شدت و ضعف اين سياست را دنبال مي کردند ، با روي کار آمدن مقتدر عباسي از سال 295 به بعد ، زمينه ي رشد شيعه در بغداد و نقاط ديگر فراهم شد .

در اين دوره شاهد آن هستيم که بسياري از شيعيان برجسته داراي مشاغل حکومتي و اداري بوده اند . پيش از اين اشاره کرديم که آمادگي شيعيان براي نفوذ در امور حکومتي از مدتها قبل بوده است . شيخ طوسي نقل کرده است که حکم بن عليا گفت : من فرمانروايي بحرين را داشتم و در آنجا به مال زيادي دست يافتم که مقداري را انفاق کرده و با مقدار ديگر آن زمين و .... خريدم . پس از مدتي خمس آن را نزد امام جواد عليه السلام آوردم . امام فرمود : همه ي اموالي که داري از آن ماست ، اما من همان مقدار را که آورده اي قبول مي کنم و باقي را به تو مي بخشم . [4] .

نجاشي از حمدويه نقل کرده که محمد بن اسماعيل بن بزيع و نيز احمد بن حمزه از وزيران بودند . حمدويه از شيعيان امام کاظم عليه السلام بوده و امام جواد عليه السلام را نيز



[ صفحه 594]



درک کرده است . [5] .

حسين بن عبدالله نيشابوري که از شيعيان امام جواد عليه السلام بود ، مدتي حکومت سيستان را داشت . [6] نوح بن دراج از شيعياني بود که قاضي کوفه به شمار مي رفت . او مي گفت که از برادرش جميل بن دراج که از اصحاب امام صادق عليه السلام بود اجازه (قضاوت در کوفه) را گرفته است . [7] .

جريان مشارکت شيعيان امامي در دستگاه حکومتي در دوران آخرين امامان عليه السلام رو به گسترش گذاشت . در دوران امام يازدهم عليه السلام و پس از آن در غيبت صغرا ، شمار فراواني از شيعيان در دستگاه عباسي شغلهاي مهمي به دست آوردند . مي دانيم که يعقوبي ، مورخ برجسته ي شيعي امامي ، شغل دبيري را داشته و لذا به «کاتب» شهرت يافته است . علي بن محمد بن زياد از ديگر شيعياني است که شوهر خواهر جعفر بن محمد وزير بود و توانست در حکومت شغل مهمي بدست آورد . وي نويسنده ي کتاب «الصياء»است که مجلسي با واسطه از آن نقل و ياد کرده است . [8] .

نکته ي مهم در اين دوران اين بود که شيعيان با وجود دشواريهاي فراوان ، توانستند اين قبيل موقعيتها را به دست آورند و جايگاه خويش را در بغداد مستحکم سازند . در اين زمان ، بر دشمني عباسيان نسبت به شيعيان ، شورشهاي شيعيان زيدي ، جنبش قرامطه و نيز حرکت اسماعيليه خطرات فراواني را براي شيعيان امامي به دنبال داشت ؛ چرا که به هر حال نام شيعه ميان آنها مشترک بود . با اين حال شيعيان امامي کوشيدند تا خود را از اين جريانات بدور داشته و سلطه ي خويش را در بغداد استوار سازند .

عباس اقبال ضمن شرحي از زندگي ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي (311 - 237) درباره ي رشد شيعه در اين دوره و رسوخ شيعيان در دستگاه اداري عباسي مطالبي بيان کرده و مي نويسد :

«ابوسهل ، لااقل در قسمت اول از خلافت مقتدر خليفه و وزارت ابن فرات ، در



[ صفحه 595]



دربار نفوذي فوق العاده داشته و فرقه ي اماميه در آن دوره يعني ايام غيبت صغرا که از خاندان نوبخت افرادي ديگر مثل ابوالحسين علي بن عباس (م 324) و ابوالقاسم حسين بن روح (م 326) در بغداد داراي رياست و قدرت بوده اند ، در تحت توجه و راهنمايي ابوسهل اسماعيل بن علي به عزت و شوکت بسيار زيست مي کرده اند .» وي با اشاره به وزارت آل فرات و پشتيباني آنها از آل ابي طالب مي نويسد :

«شمار مخالفان اهل تسنن - عموما و طايفه ي اماميه خصوصا - در سايه ي پشتيباني آل فرات رو به افزايش گذاشت . [9] .

اقبال در شرح حال حسين بن روح ، نايب سوم امام زمان عليه السلام مي نويسد : «حسين بن روح از سال انتصاب خود به مقام نيابت تا اوان وزارت حامد بن عباس (از جمادي الثانيه ي 306 تا ربيع الثاني 311) به حرمت تمام در بغدا مي زيست و منزل او محل رفت و آمد اميران و اعيان و وزيران معزول بود ... بعد از خلاصي از حبس ، حسين بن روح ، باز در بغداد به همان عزت و احترام پيشين به اداره ي امور ديني شيعه مشغول شد و اماميه اموالي را که بر عهده داشتند به او مي رساندند . چون در اين دوره چند نفر از آل نوبخت ، مثل ابويعقوب اسحاق بن اسماعيل (مقتول 322) و ابوالحسين علي بن عباس (م 324) و ابوعبدالله حسين بن علي نوبختي (م 326) در دربار خلفا و امراي لشکري مقامهاي مهمي داشتند ، ديگر کسي نمي توانست چندان اسباب زحمت ابوالقاسم حسين بن روح را فراهم آورد .» [10] .

شيخ صدوق نيز از قول مخالفان اشکالي را درباره ي مسأله ي غيبت امام زمان عليه السلام آورده و آن اين که چرا امامان در دوران اموي که فشار شديدتر بود غيبت نکردند اما در دوراني که شيعيان فراوان شده و به واسطه دوستي با بزرگان دولتي و صاحبان قدرت ، قدرت و شوکتي يافتند ، مسأله ي غيبت پيش آمد ؟ در اين نقل ، به طور تلويحي به نفوذ سياسي شيعيان در اين دوره اشاره شده است . پاسخ شيخ صدوق آن است که آن زمان ، حرکت امامان عليه السلام سياسي نبوده و بحث قيام به سيف براي امامان شيعه در کار نبود ، اما نسبت به امام زمان عليه السلام مسأله ي «قائم» بودن و قيام به سيف مطرح بود و به همين



[ صفحه ]

596

دليل خطر از اين ناحيه بسيار پيش بيني مي شد . [11] .

آنچه قابل تأمل است اين که شيعه از يک سو امامت عباسيان را نامشروع مي دانست و از سوي ديگر در حکومت آنها تا حد وزارت به کار مي پرداخت . اين مسأله اي است که از ديرباز در فقه سياسي شيعه مورد توجه بوده و افزون بر عبارات فراواني که در کتابهاي فقها در اين باره آمده ، سيد مرتضي رساله اي خاص در اين باره تأليف کرده که ما گزارش آن را در جاي ديگري آورده ايم . [12] .


پاورقي

[1] بحارالانوار ، ج 48 ، ص 136.

[2] تاريخ تشيع در ايران ، ص 169.

[3] مقاتل الطالبيين ، ص 478.

[4] الاستبصار ، ج 2 ، ص 58.

[5] رجال النجاشي ، ص 233.

[6] الکافي ،ج 5 ، ص 111.

[7] رجال کشي ، ص 251.

[8] بحارالانوار ، ج 51 ، ص 23 و نک : تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم ، ص 210.

[9] خاندان نوبختي ، صص 96 - 99.

[10] خاندان نوبختي ، صص 217 - 220.

[11] کمال الدين ، ص 45.

[12] نک : دين و سياست در دوره ي صفوي ، گفتار نخست عنوان «مباني فقهي مشارکت علما در دولت صفوي» . عنوان رساله ي سيد مرتضي «مسألة في العمل مع السلطان» است که در «رسائل الشريف المرتضي ، ج 2 ، صص 89 - 97 چاپ شده است.