بازگشت

گريستن در فراق امام عصر


و امّا آنچه بر فضيلت گريستن در فراق آن حضرت عليه السلام و به خاطر محنت هايي که بر آن جناب وارد مي گردد و به طور خاصّ دلالت مي کند، رواياتي است از جمله در کافي و غيبت نعماني [1] و کمال الدين از مفضل، از امام صادق عليه السلام آمده است. عبارت حديث در کافي چنين است: مفضّل بن عمر گفت: شنيدم حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق عليه السلام مي فرمود: مبادا دم برآوريد، همانا به خدا سوگند! امامتان سالياني از روزگار غايب خواهد ماند و شما در امتحان سخت واقع مي شويد، تا آن جا که درباره او سخنان مختلف



[ صفحه 264]



گفته مي شود: مرده، کشته شده، هلاگ گرديده، به کدام درّه رفته؟! و هر آينه ديدگان مؤمنين بر او گريان خواهد بود و در امواج حوادث واژگون خواهيد شد، همچنان که کشتي ها در امواج دريا واژگون مي شوند، پس نجات نخواهد يافت مگر کسي که خداوند پيمان از او گرفته و ايمان در دلش ثبت گرديده و به روحي از سوي خويش تأييدش فرموده باشد، دوازده پرچم اشتباه انگيز افراشته خواهد شد، که دانسته نمي شود کدام به کدام است. راوي گويد: پس گريه کردم و گفتم: پس چه بايد کرد؟ آن حضرت به خورشيد که به ايوان تابيده بود، نگاهي افکند و فرمود: اي اباعبد اللَّه! اين آفتاب را مي بيني؟! گفتم: آري. فرمود: به خدا سوگند! امر ما از آفتاب روشن تر است. [2] .

و در کتاب غيبت نعماني از مفضّل روايت آمده که گفت: شنيدم شيخ - يعني حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام - مي فرمود: مبادا تغيير يابيد [دم برآوريد] همانا به خدا سوگند! امام شما مدّتي از روزگارتان غايب خواهد گشت و يادش خاموش خواهد ماند، تا اين که گفته مي شود: مرده، هلاک شده، به کدام درّه رفته؟! و البته ديدگان مؤمنين بر او گريان خواهد شد.... [3] .

و در کمال الدين به سند خود از مفضّل از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام آورده که گويد: شنيدم آن حضرت عليه السلام مي فرمود: مبادا دم بزنيد، همانا به خدا سوگند! امام شما سالياني از دورانتان غايب خواهد ماند و آزمايش خواهيد شد، تا جايي که گفته مي شود: مرده، يا هلاک گرديده، به کدام وادي رهسپار شده؟! و به درستي که ديدگان مؤمنين بر او اشکبار خواهد گشت و [در امواج فتنه ها] واژگون خواهيد شد، همان طور که کشتي ها در امواج دريا واژگون مي گردند. و نجات نمي يابد مگر کسي که خداوند پيمان از او گرفته و ايمان در دلش نوشته و با روحي از جانب خويش تأييدش فرموده باشد.... [4] .

و شيخ طوسي در کتاب غيبت به سند خود، از مفضّل آورده که گفت: شنيدم حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام مي فرمود: مبادا دم برآوريد، همانا به خدا سوگند! امام شما سال هايي از دورانتان را غايب خواهد ماند و ياد او خاموش مي گردد، تا آن جا که گفته مي شود: مرده، کشته شده، (هلاک گشته) به کدام وادي رفته؟! البته ديدگان مؤمنين بر او گريان خواهد گشت و واژگون خواهيد شد، همچنان که کشتي ها بر اثر امواج دريا واژگون مي گردند، پس نجات نخواهد يافت مگر کسي که خداوند پيمان از او گرفته و ايمان در دلش ثبت نموده و به روحي از سوي خود تأييدش فرموده است.... [5] .

مي گويم: بنگريد و تأمل کنيد که چگونه امام عليه السلام گريستن بر فراق مولايمان را نشانه ايمان قرار داده و بر چيزي که وجدان آن را انکار نمي دارد، بلکه درست گواه بر آن است، دلالت فرموده است، زيرا که گريه کردن بر آن حضرت، دليل معرفت و نشانه محبّت قلبي مي باشد که بخشي از ايمان، بلکه نزد اهل يقين حقيقت آن است. معرفت و محبت، صاحب ايمان را بر گريستن در فراق مولايمان صاحب الزمان عليه السلام و محنت ها و اندوه هايي که بر آن جناب وارد مي شود، برمي انگيزاند و چه خوش گفته اند به زبان عربي:



[ صفحه 265]





قَلْبِي إِلَيْکَ مِنَ الأَشْواقِ مُحْتَرِقٌ

وَدَمْعُ عَيْنِي مِنَ الآماقِ مُنْدَفِقٌ



اَلشَّوْقُ يُحْرِقُنِي وَالدَّمْعُ يُغْرِقُنِي

فَهَلْ رَأَيْتَ غَرِيقاً وَهُوَ مُحْتَرِقٌ؟



ترجمه [به نظم آوردم]:



دل ز شوق ديدنت سوزد چو عود

از فراقت ديده گريد همچو رود



غرقه در سيلاب اشک و دل کباب

کس غريقي شعله ور کي ديده بود؟!



آتش عشق تو چون در سر فتاد

تاب از دل؛ خواب از چشمم ربود



و در فارسي گفته اند: گواه عاشق صادق در آستين باشد. و از همين روي مي بينيد محبّ صادق و دوست واقعي هر قدر معرفت و محبتش نسبت به محبوب فزون تر باشد، گريه اش نيز بيشتر و فزون تر و پيوسته تر است.

و رئيس محدّثين شيخ صدوق رحمه الله در کتاب کمال الدين [6] به سند خود، از سدير صيرفي روايت کرده که گفت: من و مفضل بن عمر و ابوبصير و ابان بن تغلب بر مولايمان حضرت ابي عبد اللَّه صادق عليه السلام وارد شديم، که ديديم آن حضرت بر روي خاک نشسته و جُبّه خيبري طوق دار بي يقه اي که آستين هايش کوتاه بود، پوشيده (=مصيبت ديدگان در آن زمان، چنين جامه اي مي پوشيدند) و همچون کسي که فرزند از دست داده و جگرش سوخته باشد، مي گريد. حزن و اندوه چهره اش را فرا گرفته و رنگش را تغيير داده و اشک چشمش را پر کرده بود، مي فرمود: اي سرور من! دوري تو، خواب از چشمم برده و زمين را بر من تنگ نموده و راحتي از دلم ربوده است. سرورم! غيبت تو، مصيبتم را به اندوه هاي ابدي پيوسته و يکي بعد از ديگري را از ما مي ربايد، که جمعيت و افراد را به سوي فنا مي کشاند و از جهت مصيبت هاي گذشته و بليّات پيشين، اشکي از چشمم جاري نشود و ناله اي از سينه ام سر نکشد، مگر اين که در برابر چشمم محنت هايي مجسم مي گردد، که از آن ها بزرگ تر و هولناک تر و سخت تر است و حوادثي که با خشم تو درهم آميخته و وارداتش با سخط تو عجين گشته است.

سدير گويد: از آن مصيبت سخت و پديده بسيار بزرگ، عقل هايمان پريد و دل هايمان چاک چاک گرديد و چنين پنداشتيم که آن حالت، نشانه واقعه کوبنده و يا مصيبتي از مصايب زمان است، که بر آن جناب روي آورده است. عرض



[ صفحه 266]



کرديم: خداوند ديدگانت را نگرياند، اي زاده بهترين مردم! از کدامين پيش آمد اشکت روان و گريه ات همچون باران است؟! و چه حالتي سبب شده که چنين در ماتم و سوگ بنشينيد؟!

امام صادق عليه السلام آهي برکشيد که بر اثر آن درونش برآمد و پريشاني اش بيشتر شد و فرمود: واي بر شما! صبح امروز من در کتاب جفر نگريستم و آن کتابي است مشتمل بر علم مرگ ها و بلاها و مصيبت ها و علم آنچه بوده و خواهد بود تا روز قيامت، که خداوند آن را به محمد و امامان پس از اوعليهم السلام اختصاص داده است. در اين کتاب ولادت و غيبت و به درازا کشيدن و طول عمر غايب (قائم)مان و گرفتاري مؤمنين در آن زمان و شک و ترديدهايي که بر اثر طولاني شدن غيبت او برايشان پديد مي آيد و بيشترشان از دين برمي گردند و رشته اسلام را که خداوند - جلّ ذکره - مي فرمايد: «وَکُلَّ إِنْسانٍ أَلْزَمْناهُ طآئِرَهُ فِي عُنُقِهِ»؛ [7] و رشته عمل هر انسان را دور گردنش قرار داديم، يعني: ولايت را از گردن بيرون مي افکنند، تأمّل نمودم، لذا رقّت کردم و اندوه ها بر من مستولي گشت. عرض کرديم: اي زاده رسول خدا! با سهيم کردن ما در شناختن قسمتي از آنچه درباره آن مي دانيد، مشرّف و گراميمان بداريد. فرمود: خداوند - تبارک و تعالي - سه جرياني که در مورد سه تن از رسولان روي داده است، در مورد قائم ما پيش خواهد آورد؛ ولادت او را بسان ولادت موسي و غيبتش را همچون غيبت عيسي و به درازا کشيدنش را همانند به درازا کشيدن جريان نوح تقدير فرموده و پس از آن، عمر بنده صالح - يعني خضرعليه السلام - را نشانه و دليلي بر طول عمر او قرار داده است. عرضه داشتيم: اي زاده رسول خدا! از حقايق اين معاني براي ما پرده برداريد. فرمود: امّا ولادت موسي عليه السلام؛ چنين بود که چون فرعون مطلع گشت که برافتادن حکومتش بر دست اوست، دستور داد کاهنان نزدش حاضر شوند و آنان فرعون را به نژاد او راهنمايي کردند و از بني اسراييل است و پيوسته فرعون زيردستان خود را دستور مي داد شکم زنان باردار از بني اسراييل را پاره کنند، تا آن جا که در تعقيب او، بيست و چند هزار نوزاد را به قتل رسانيد، ولي نتوانست به کشتن موسي دست يابد، چون خداي - تبارک و تعالي - او را حفظ کرد. همين طور بني اميه و بني عباس چون مطلع شدند که از بين رفتن حکومت آن ها و نابودي امرا و ستمکاران بر دست قائم از ما خواهد بود، با ما به



[ صفحه 267]



دشمني پرداختند و شمشيرهاي خود را در جهت کشتن آل رسول عليهم السلام و برافکندن نسل او به کار گرفتند، به طمع اين که به کشتن قائم عليه السلام دست يابند، ولي خداي - عزّوجلّ - ابا دارد که امر خويش را در دسترس يکي از ستمگران بگذارد تا اين که نور خود را به کمال رساند، هرچند که مشرکين را ناخوش آيد. و امّا غيبت عيسي عليه السلام؛ البته يهود و نصاري متّفق شدند که او کشته شده است و خداوند - جلّ ذکره - با فرموده خويش که: «وَما قَتَلُوهُ وَما صَلَبُوهُ وَلکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ»؛ [8] و او را نکشتند و به دار نزدند، ولي مطلب بر آنان مُشتبه شد. آن ها را تکذيب فرمود. غيبت قائم نيز همين طور است که امّت به خاطر طولاني شدنش، آن را انکار خواهد کرد، پس بعضي از روي ناآگاهي خواهند گفت: هنوز متولد نشده. و گروهي خواهند گفت: او متولد شده و از دنيا رفته. و گوينده اي که کافر شود، به اين که مدّعي گردد: امام يازدهم عقيم بوده. و ديگري از دين بيرون رفته، که سيزده تن و بيشتر را امام خواهد شمرد. و قايل ديگري خداي - عزّوجلّ - را معصيت کند، که بگويد: روح قائم عليه السلام در کالبد ديگري سخن مي گويد.... و امّا ديرکرد نوح عليه السلام اين است که: چون فرود آمدن عذاب از سوي آسمان را براي قومش درخواست کرد، خداوند - تبارک و تعالي - جبرئيل روح الامين را با هفت هسته خرما فرو فرستاد، پس جبرئيل گفت: اي پيغمبر خدا! خداوند - تبارک و تعالي - به تو مي فرمايد: اينان مخلوق و بندگان من هستند و من ايشان را با صاعقه اي از صاعقه هايم نابود نمي سازم، مگر بعد از آن که دعوت آنان تأکيد شود و به حجّت ملزم گردند، بنابراين باز هم تلاشت را در دعوت کردن قوم خود تکرار کن، که من بر اين کار، تو را پاداش خواهم داد، پس اين هسته ها را در زمين غرس بنماي که در روييدن و رشد و به حاصل رسيدن آن ها، هنگامي که ثمر دهند، براي تو گشايش خلاص خواهد بود و به اين مطلب پيروان مؤمنت را مژده بده. هنگامي که بعد از مدّتي طولاني درخت ها روييد و تنومند شد و ساق هاي آن ها قوّت يافت و شاخه هاي فراوان از آن ها برآمد و خرماها زرد و سرخ شد، نوح عليه السلام از خداوند - سبحانه و تعالي - درخواست کرد که وعده اش را عملي سازد، پس خداوند - تبارک و تعالي - به او امر فرمود که از هسته هاي آن درخت ها برگيرد و غرس نمايد و صبر و تلاش را از سر گيرد و دليل حجّت را بر آنان مؤکّد سازد، نوح عليه السلام اين



[ صفحه 268]



فرمان را به گروه هايي که به وي ايمان آورده بودند، خبر داد، پس سيصد تن از آنان از دين برگشتند و مرتدّ شدند و گفتند: اگر آنچه نوح ادّعا مي کند راست بود، در وعده پروردگارش تخلّفي پيش نمي آمد. سپس خداوند - تبارک و تعالي - هر بار دستور مي داد که هسته ها را دوباره بکارد، تا هفت نوبت. و هر بار گروهي از مؤمنين از وي روي بر مي تافتند، تا اين که هفتاد و اندي با او ماندند، پس خداوند - تبارک و تعالي - در آن هنگام به او وحي فرستاد و فرمود: اي نوح! اکنون صبح روشن پرده از روي شام تاريک برگرفت، که حقّ محض و خالص عيان گشت و ايمان از ناخالصي جدا شد، به اين که هر کس طينتش پليد بود، مرتدّ گرديد، اگر من کافران را هلاک مي کردم و کساني که به تو ايمان آورده بودند و به تدريج مرتدّ شدند را باقي مي گذاشتم، وعده پيشينم را درباره مؤمناني که خالصانه توحيد را پذيرفته و به رشته نبوت تو چنگ زده اند، به راستي انجام نداده بودم، به اين که آنان را در زمين جانشين سازم و دينشان را برايشان تسلّط دهم و ترسشان را به امنيت بدل کنم، تا عبادت برايم به سبب بيرون رفتن شک از دل هاي آنان خالص شود و چطور ممکن است جانشيني و تسلّط و جايگزين شدن امنيت به جاي ترس از ناحيه من انجام گردد، با اين که مي دانستم کساني که مرتدّ شدند، يقينشان ضعيف و سرشتشان پليد و باطنشان بد است، که اين ها آثار نفاق و پيدايش گمراهي است. و اگر آن ها حکومتي را که هنگام استخلاف به مؤمنين داده شد، وقتي دشمنانشان را هلاک کردم، احساس مي نمودند و بوي آن به مشامشان مي رسيد، به آن سخت مي آويختند و نفاق باطني آن ها شديدتر و رشته هاي گمراهي در رياست خواهي و انحصار امر و نهي به خود با آنان جنگ مي کردند. و چگونه مي شود تسلّط و اقتدار دين و رواج امر مؤمنين فراهم آيد، با اين که فتنه ها برانگيخته و جنگ ها برپا باشد؟! نه [چنين چيزي نمي شد] (و کشتي را با نظارت و وحي ما بساز). [9] .

امام صادق عليه السلام فرمود: و همين طور قائم عليه السلام که دوران غيبتش امتداد مي يابد، تا اين که حق به طور يک دست آشکار گردد و ايمان از ناصافي به درآيد و خالص شود، به اين که هرکس سرشتش پليد است، از شيعياني که بيم آن مي رود که هرگاه احساس کنند در زمان حضرت قائم عليه السلام جانشيني و تسلّط و امنيت خواهد بود، نفاق مي ورزند، چنين افرادي



[ صفحه 269]



مرتدّ شوند. مفضّل عرضه داشت: يابن رسول اللَّه! اين ناصبيان چنين پندارند که اين آيه [10] درباره ابوبکر و عمر و عثمان و علي عليه السلام نازل شده؟! امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند دل هاي ناصبيان را هدايت نکند، کي آن ديني که خدا و رسول او پسنديده اند، تسلّط يافت، به اين که ترديد از سينه هايشان رخت بربسته باشد؟! يا در دوران علي عليه السلام نيز، با وجود مرتدّ شدن مسلمانان و فتنه هايي که در آن دوران برمي خاست و جنگ هايي که ميان آن ها با کافران شعله مي گرفت. سپس امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت کرد: «حَتّي إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جآةَهُمْ نَصْرُنا»؛ [11] تا آن هنگام که رسولان مأيوس گشتند و گمان بردند که تکذيب شده اند، ياري ما آنان را فرا رسيد. و امّا بنده صالح خضرعليه السلام را خداوند - تبارک و تعالي - عمر طولاني عنايت فرمود، نه از جهت نبوّتي که برايش تقدير کرده باشد، يا کتابي که بر او فرستد، يا شريعتي برايش قرار دهد، که آيين پيغمبران پيشين را با آن نسخ نمايد، يا امامتي که بندگانش را به پيروي از آن ملزم سازد و يا طاعتي برايش واجب فرمايد، بلکه خداي تعالي چون در علمش گذشته بود، که عمر قائم عليه السلام در دوران غيبتش طولاني باشد، تا آن جا که بندگان او باور نکنند و آن عمر طولاني را انکار نمايند، خداوند عمر بنده صالح (خضر) را بدون سبب طولاني ساخت، مگر به علّت استدلال به وسيله آن، بر عمر قائم عليه السلام و تا اين که دليل و برهان معاندين را قطع نمايد، که مردم را بر خداوند حجتي نباشد. [12] و ما تمام اين حديث را آورديم، چون مشتمل بر فايده هاي بسيار و نکته هاي گرانبار بود، که بايد در آن دقت شود.


پاورقي

[1] غيبت نعماني: 77.

[2] اصول کافي، 336:1 باب غيبت.

[3] غيبت نعماني، 77 باب مدح زمان غيبت.

[4] کمال الدين، 347:2 باب 33 ح 35.

[5] غيبت، 204.

[6] کمال الدين، 352:2 باب 33 ح 50.

[7] سوره إسراء، آيه 13.

[8] سوره نساء، آيه 157.

[9] سوره هود، آيه 37.

[10] منظور آيه شريفه: «وَعَدَ اللَّه الَّذِينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ». سوره نور، آيه 55.

[11] سوره يوسف، آيه 110.

[12] بحارالانوار، 219:51، ح 9.