بازگشت

نقل


سيد محدّث بحراني رحمه الله در کتاب «غاية المرام» [1] به نقل از نعماني، به سند خود، از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت آورده که فرمود: خداوند در شب معراج به من وحي فرمود: اي محمد! چه کسي را در زمين بر امّتت جانشين کرده اي؟ - و حال آن که او بهتر مي دانست - گفتم: اي پروردگار! برادرم را. فرمود: علي بن ابي طالب را؟ گفتم: آري پروردگارا! فرمود: اي محمد! من به زمين نظري افکندم، پس تو را از آن برگزيدم، پس من ياد نمي شوم تا اين که تو با من ياد شوي، من محمود هستم و تو محمّد هستي. سپس بار ديگر بر آن نظر افکندم و از آن علي بن ابي طالب عليهما السلام را برگزيدم، پس او را جانشين تو قرار دادم، که تو سيّد پيغمبراني و



[ صفحه 219]



علي سيّد اوصيا و براي او اسمي از اسم هايم را قرار دادم که من اعلي هستم و او علي است. اي محمد! اگر بنده اي از بندگانم آن قدر مرا پرستش نمايد تا اين که به هلاکت رسد، سپس در حالي که منکر ولايتتان باشد مرا ملاقات کند، او را به جهنم خواهم برد، سپس فرمود: اي محمد! آيا مي خواهي آنان را ببيني؟ گفتم: آري. فرمود: در پيش رويت بپاخيز. چون پيش رفتم، ناگاه ديدم علي بن ابي طالب را و حسن بن علي و حسين بن علي و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و حجّت قائم - عليهم السلام - که همچون ستاره درخشاني در ميان آن ها بود. گفتم: اي پروردگار! اينان کيستند؟ فرمود: اينان امامان هستند و اين قائم است حلالم را حلال و حرامم را حرام مي نمايد و از دشمنانم انتقام مي گيرد. اي محمد! او را دوست بدار، که من او را و دوست دارنده او را دوست دارم.

مي گويم: اين حديث دلالت دارد بر اين که در محبّت آن حضرت ويژگي اي هست که مقتضي امر مخصوص از سوي خداي تعالي گرديده، با اين که محبّت همه امامان عليهم السلام واجب است و سرّ اين مطلب چند چيز است، از جمله؛

1 - مجبّت و شناخت آن حضرت از محبّت و معرفت امامان ديگرعليهم السلام جدا نمي گردد، ولي عکس آن چنين نيست (يعني ممکن است کسي نسبت به امامان ديگر محبّت و معرفت داشته باشد، ولي نسبت به آن حضرت معرفت و محبّت نداشته باشد). بنابراين اگر انسان آن بزرگوار را بشناسد و او را دوست بدارد، حقيقت ايمان در او کامل مي گردد. و شاهد بر اين است آنچه در مجلّد نهم بحار [2] به نقل از کتاب «الفضائل» آمده، از امام رضاعليه السلام، از پدرانش، از رسول خدا صلي الله عليه وآله در حديثي که در آن نام هاي امامان عليهم السلام را ياد کرده، تا آن جا که فرمود: هر کس دوست مي دارد خداوند را ملاقات کند، در حالي که ايمانش کامل و اسلامش نيکو باشد، بايد که ولايت حجّت صاحب الزمان منتظَر را دارا گردد، پس اينان چراغ هايي در تاريکي و امامان هدايت و نشانه هاي تقوا هستند، هر کس آنان را دوست بدارد و ولايتشان را دارا شود، من براي او ضمانت مي کنم که خداوند او را به بهشت خواهد برد.

2 - چيره شدن دين و غالب گرديدن مسلمين بر کافرين به دست آن حضرت و با ظهور



[ صفحه 220]



آن جناب به طور کامل انجام مي گردد، چنان که در بخش چهارم گذشت. و اين چيزي است که از نظر عقل و شرع موجب محبّت آن حضرت به طور خاصّ مي باشد.

3 - آنچه در بعضي از روايات آمده، که آن حضرت بعد از امير المؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم السلام از ساير امامان افضل است، چنان که سيد بحراني در کتاب «غاية المرام» [3] در باب بيست و سوم از نعماني آورده که به سند خود، از امام صادق، از پدرانش عليهم السلام روايت کرده که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: خداوند از بين روزها، جمعه و از ماه ها، ماه رمضان، و از شب ها، شب قدر را برگزيد و از مردم، پيغمبران را اختيار کرد و از ميان پيغمبران، رسولان او را و از رسولان، مرا و علي را از من برگزيد و از علي، حسن و حسين را اختيار فرمود و از حسين، اوصيا را برگزيد، که از قرآن تأويل ياوه گويان و کجروي باطل جويان و توجيه جاهلان را دور مي کنند و نهمين ايشان باطن ظاهر آنان است و او افضل آن ها مي باشد.

و مؤيّد اين مطلب است آنچه در بحار از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده که: از آن جناب سؤال شد: آيا قائم عليه السلام متولد شده؟ فرمود: نه. و اگر زمانش را درک مي کردم در تمام عمر با او به خدمت مي پرداختم.

و در حرف «ن» در حديث عبّاد بن محمد مدايني گذشت، که امام صادق عليه السلام فرمود: براي نور آل محمدعليهم السلام و سابق آن ها دعا کردم. و در فضيلت گريستن از فراقش نيز در تأييد اين امر خواهد آمد.

اگر بگوييد: اين منافات دارد با آنچه در مجلّد نهم بحار [4] از نعماني مسنداً، از زيد شحّام روايت آمده که گفت: به حضرت ابي عبد اللَّه صادق عليه السلام عرضه داشتم: کدام يک افضل هستند حسن يا حسين؟ فرمود: همانا فضيلت اوّلينمان به فضيلت آخرينمان مي رسد و فضل آخرينمان به فضل اوّلينمان مي رسد و هر کدام فضلي دارد. عرض کردم: فدايت شوم! جوابم را مفصّل تر بيان فرماييد. به خدا سوگند! جز براي آموختن از شما نپرسيدم. فرمود: ما از يک درخت هستيم، خداوند ما را از يک سرشت آفريد، فضل ما از خداوند و علم



[ صفحه 221]



ما از خداوند مي باشد و ما اُمناي خداوند بر خلق او و دعوت کنندگان به دين او و [پرده يا] پرده داران بين او و بين خلق او هستيم. اي زيد! تو را بيفزايم؟! عرض کردم: آري. فرمود: آفرينش ما يکي و علم ما يکي و فضل ما يکي است و همگي نزد خداي - عزّوجلّ - يکي هستيم. عرضه داشتم: مرا خبر ده از تعدادتان؟ فرمود: ما دوازده تن هستيم، اين چنين پيرامون عرش پروردگارمان - عزّوجلّ - در آغاز آفرينشمان بوديم. اوّل ما محمد، اوسط ما محمد و آخر ما محمد است.

در جواب گويم: بين اين حديث و آنچه گذشت، منافاتي نيست، زيرا که اين حديث بيانگر متحد بودن سرشتشان مي باشد و اين که از يک نور آفريده شده اند و در علم و فضل يکسان هستند، چنان که اخبار ديگري نيز در اين باره وارد شده است و اين منافات ندارد با اين که بعضي از آنان از بعض ديگر از لحاظ ويژگي هايي افضل باشند، همچنان که رواياتي در افضليت امير مؤمنان عليه السلام از ساير ائمه معصومين عليهم السلام وارد گرديده، با اين حال علم اين مطلب و امثال آن بايد به خود آنان واگذار شود و بر ما نيست که از آن بحث کنيم، و خداي تعالي خود دانا است و نگهدار از لغزش ها مي باشد.


پاورقي

[1] أمالي، 219.

[2] بحار الانوار، 296:36 باب 41 ح 125.

[3] غاية المرام، 188 باب 23 ح 101.

[4] بحار الانوار، 399:36 باب 46 ذيل ح 9.