اقتدا و تأسي جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت
پيروي کردن از آن جناب و الگو قرار دادن او در اخلاق و اعمال در آنچه مؤمن به حسب حال خود مي تواند انجام دهد، معني تشيّع و حقيقت مأموم بودن همين است، و کمال ايمان و تماميّت موالات امام و همراهي با او در روز قيامت و مجاورت با حضرتش در بهشت با اين کار انجام مي شود. چنان که در نامه اميرالمؤمنين عليه السلام به عثمان بن حنيف فرماندار بصره از سوي آن حضرت چنين آمده: توجه کنيد که هر مأمومي را امامي [و هر رهروي را راهبري است] که به او إقتدا مي کند و از نور عملش برخوردار مي گردد... [1] .
[ صفحه 520]
و در روضه کافي از حضرت زين العابدين عليه السلام آمده که فرمود: براي هيچ قُرَشي و عَرَبي حسب [و إفتخاري] نيست مگر به تواضع، و هيچ کرامتي نيست جز به تقوي، و عملي نيست مگر به نيّت، و عبادتي نيست جز به تفقُّه [و درست فهميدن] ، آگاه باشيد که مبغوض ترين مردم نزد خداوند کسي است که به سنّت و مذهب امامي بوده باشد و به اعمالش إقتدا نکند. [2] .
توضيح: در روايات وارد شده که: «خداي تعالي بسا که بنده اي را دوست بدارد ولي عمل او را خوش نداشته باشد، و بسا که بنده اي را مبغوض دارد ولي عملش را بپسندد». و اين معني با عقل و اعتبار نيز موافق است، زيرا که محبوبيت و مبغوضيت نزد خداوند به سبب امر و نهي الهي است، بر حسب آنچه خداوند از بنده مي خواهد که در اعتقاد و عملش بوده باشد. پس ممکن است که بنده اي از لحاظ اعتقاد نزد خداوند محبوب باشد چونکه مؤمن است، ولي از لحاظ عمل مبغوض باشد چون مخالف امر و نهي خداوندي است، عکس اين نيز همين طور است. چون اين را دانستي گوييم؛ ظاهر منظور امام عليه السلام در فرمايش فوق آن است که مبغوض ترين مردم نزد خداوند از لحاظ عمل کسي که بر طريقه و مذهب امام عليه السلام باشد، يعني امامت و ولايتش را معتقد باشد، و در عين حال در اعمال و اخلاق خود با او مخالفت ورزد، و سِرّ مطلب آن است که هرگاه مؤمن در کارها و اخلاقش بر خلاف امامش رفتار نمايد ننگ و عار امام عليه السلام و مايه طعنه و عيبجويي دشمنان بر او خواهد بود، و اين گناه بزرگي است، و چنانچه در اعمال و اخلاق خود به او إقتدا نمايد سبب عظمت يافتن ولي اللَّه در نظر آن ها و رغبت کردن مخالفين به شيوه امامان، و راهيابي مردم با اعمال ايشان به سوي امامشان مي گردد، و بدين ترتيب مقصود از نصب امام در ميان مردم حاصل مي شود. از همين روي فرموده اند: کُونوا لَنا زَيْاً وَلَا تکونُوا عَليْنا شَيْئاً؛ براي ما زينت باشيد و مايه ننگ ما نشويد. [3] و فرموده اند: «مردم را با غير زبان هاي تان [به مذهب خويش] دعوت کنيد. [4] .
[ صفحه 521]
و در اصول کافي به سند صحيح عالي [5] از حضرت ابي عبداللَّه امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: ما کسي را مؤن نمي شماريم تا اين که نسبت به تمام امر ما پيروي علاقمند باشد، توجه کنيد که البته از جمله پيروي و خواستن امر ما وَرَع و پرهيزکاري است، پس خود را به آن زينت دهيد که خداي تعالي بر شما رحمت آرد و به وسيله وَرَع دشمنانشان را در رنج و فشار قرار دهيد که خداوند شما را عزّت دهد و باقي بدارد. [6] .
و در روضه کافي به سند خود از امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: من و حضرت ابوجعفر [امام باقرعليه السلام] بر [جمعي از] شيعيان گذشتيم که مابين قبر [پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله] و منبر بودند، به حضرت ابوجعفرعليه السلام گفتم: شيعيان و مواليان تو هستند، خداوند مرا فداي تو گرداند. فرمود: آن ها کجايند؟ گفتم: آنان را مابين قبر و منبر مي بينم، فرمود: مرا نزد آنان ببر، پس به آنان نزديک شد و براي شان سلام کرد، سپس فرمود: به خدا سوگند من بوي شما و جان هاي تان را دوست مي دارم، با اين حال به وسيله وَرَع و جدّيت [در دينداري] ياري کنيد که آنچه نزد خداوند هست به دست نمي آيد مگر با وَرَع و تلاش، و چون بنده اي را امام خود دانستيد به اقتدا نماييد، همانا به خدا سوگند شماها بر دين من و دين پدرانم ابراهيم و اسماعيل هستيد، و چنانچه اينان بر دين آنان بوده اند پس شما بر اين [دين] به وسيله وَرَع و تلاش ياري نماييد. [7] .
علّامه مجلسي رحمه الله در شرح اين حديث گفته: «بدين جهت از ميان پدران خود ابراهيم و اسماعيل را نام برد تا بيان کند که تمام پيغمبران در دين با ما مشارکت دارند، و چون اين تخصيص يا موهم حَصْر است و يا موهِم اين که آنان از پدران گراميش محمد و خاندان او - صلوات اللَّه عليهم اجمعين - برترند مطلب را تدارک کرد به اين که پيغمبر و اهل بيت او - صلي اللَّه عليهم اجمعين - اصل در دين حق هستند و ساير انبياعليهم السلام در دين ايشان و از
[ صفحه 522]
پيروان آنانند. پس اين که حضرت عليه السلام فرمود: «اينان» اشاره به ابراهيم و اسماعيل و ديگر پيغمبران گذشته عليهم السلام است، و «آنان» إشاره به پدران نزديکش مي باشد از پيغمبر صلي الله عليه وآله و ائمه طاهرين - صلوات اللَّه و سلامه عليهم اجمعين».
مي گويم: محتمل است که نام بردن از خصوص إبراهيم و اسماعيل عليهما السلام ناظر باشد به فرموده خداي تعالي: «ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً»؛ [8] آن گاه بر تو وحي کرديم از آيين پاک ابراهيم پيروي کن. و فرموده خداوند: «مِلَّةَ أَبِيکُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ»؛ [9] [و اين آيين اسلام همان] آيين پدر شما ابراهيم است، او قبل از اين، شما را مسلمان ناميد. و فرموده خداي تعالي: «قُلْ إِنَّنِي هَدانِي رَبِّي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِينَ»؛ [10] بگو [اين پيغمبر] محقّقاً مرا خدا به راه راست هدايت کرده است به دين استوار و آيين پاک ابراهيم که وجودش از لوث شرک و عقايد باطل مشرکين منزّه بود. و براي توجه دادن به اين که شيوه پاک بر حقّي که خداوند عز و جل پيغمبرش صلي الله عليه وآله را به آن امر فرموده همان شيوه و طريقه شيعه است، هرچند که شماره افرادشان اندک و در نظر مردم کم اهميت باشند، و اين شريعت ابراهيم و حقيقت توحيد است.
و دليل بر آنچه ياد کرديم روايتي است که نيز ثقة الاسلام کليني رحمه الله در روضه کافي از حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام آورده که فرمود: هيچ کس از اين امت به دين ابراهيم عليه السلام عمل نمي کند مگر ما و شيعيان ما، و هيچ کس از اين امّت هداين نشده مگر به سبب ما، و هيچ کس از اين امت گمراه نگرديده جز به سبب [مخالفت با] ما. [11] و اين فرمايش از آن حضرت عليه السلام تسلّي دل هاي شيعيان و تشويق و پاک سازي آنان و امضا و تحکيم شيوه و روش ايشان است، لذا سخنش را با سوگند و حرف تحقيق و جمله اسميّه تأکيد کرد، و اين که فرمود: «وَإن کانَ هؤلاء علي دينِ أُلئِکَ» اشاره به عامّه کوردل و تعريض به آنان است، و «اولئک» اشاره به رؤساي آن ها سردمداران گمراهي - که خداي تعالي لعنتشان کند -
[ صفحه 523]
مي باشد، زيرا که زمان تقيّه و جاي تقيّه بوده است. و منظور حضرت از اول تا آخر سخن آن است که شيعيان از جهت آنچه در مخالفينشان از کثرت و عزّت ظاهري و مننعم بودن به نعمت هاي دنيوي، و غوطه ور بودن در خواسته هاي نفساني از پول و زيور و رياست مي بينند، و خودشان را بر عکس آنان در حالات سخت مشاهده مي کنند اندوهگين نشوند، و براي مال و منال به رقابت با آن ها نپردازند، و به دنيا رغبت نکنند و به آنچه خداي تعالي از دين حق براي شان نعمت داده که پيغمبرش صلي الله عليه وآله و امامانشان را به آن امر فرموده است خرسند باشند، خداي عز و جل فرموده: «لا يَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ کَفَرُوا فِي البِلادِ - مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المِهادُ - لکِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّه وَما عِنْدَ اللَّه خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ»؛ [12] گشت و گذار کفرورزان در شهرها تو را نفريبد، که اين بهره اي ناچيز است و سپس جايگاهشان جهنّم است که بد آشياني است، ولي آنان را که [از خشم] پروردگارشان پرهيز کردند بهشت هايي است که در آن ها جوي ها روان است در آن ها جاودان باشند اين عنايتي از خداوند است و آنچه نزد خداوند است براي نيکان از هر چيز بهتر است.
و محتمل است که «اولئک» اشاره به مشرکين باشد، يعني اين که عامّه کوردل هر چند که به ظاهر مسلمان موحِّد هستند ولي در باطن آيين مشرکين را دارند؛ زيرا که آنان طاغوت ها و رؤساي فاسد خود را در امامتي که خداوند براي اهلش قرار داده شريک دانستند، همچنان که مشرکين بت هاي شان را در عبادتي که خداي تعالي براي خود قرار داده شريک کردند، خداوند فرمايد: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شيئاً»؛ [13] و خداي را بپرستيد و هيچ به او شرک نورزيد. و بدون ترديد کسي که براي ولّي خداي تعالي شريکي بداند در واقع مشرک مي باشد زيرا که او در اخر خداوند شرکت نموده است، و تعبير کردن از مخالفين به مشرکين در اخبار در حدّ تواتر و بسيار است. و در زيارت جامعه مي خوانيم: وَمَنْ حارَبَکُمْ مُشْرِکٌ؛ و هرآن که با شما جنگيد مشرک است. و در خطبه غدير آمده است: هر کس در بيعت کردن با علي عليه السلام شريکي قرار داد مشرک است.
[ صفحه 524]
و در مرآة الانوار به نقل از معاني الأخبار ضمن حديثي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله آمده که فرمود: اي مردم هر کس بر علي عليه السلام امامي برگزيند پيغمبري بر من برگزيده، و هر کس بر من پيغمبري برگزيند بر خداي عز و جل پروردگاري اختيار کرده است. [14] .
و اخبار در اين باره جدّاً زياد است حاصل اين که منظور امام عليه السلام اين بوده که مؤمنين را تشويق کند و براي آن ها بيان سازد که بر دين اسلام و توحيدي هستند که خداوند براي بندگانش برگزيده، و فرموده است: «إنَّ الدَّينَ عِنْدِ اللَّهِ الإسلامُ»؛ [15] همانا دين پسنديده نزد خداوند آيين اسلام است. و خداي عز و جل فرموده: «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرِ الإسْلَامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِينَ»؛ [16] و هر کس غير از اسلام ديني اختيار کند از او پذيرفته نيست و او در آخرت از زيانکاران خواهد بود. «وَوَصَّي بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّه اصْطَفي لَکُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»؛ [17] و ابراهيم و يعقوب فرزندان خويش را به اين آيين سفارش کردند [و هر کدام به فرزندانش چنين گفت] اي فرزندان من همانا خداوند اين دين را براي تان برگزيده پس جز به آيين اسلام نميريد. هم چنين امام عليه السلام تأکيد فرموده که مخالفان، براي اولياي خداي تعالي شريک هايي قرار دادند که آن شريک ها بر آيين مشرکين بودند، مشرکاني که خداياني ديگر براي خود ساخته و مي پرستيدند.
و شما خواننده عزيز هرگاه در اين کلام دقت کنيد و آيات شريفه و تفسير و تأويل ها و شرح هايي که از امامان عليهم السلام درباره آن ها روايت آمده را بررسي نماييد صحّت معنايي که براي فرموده امام عليه السلام در اينجا بيان کردم را درخواهيد يافت.
و بدان که: کلمه «إنْ» در فرموده آن حضرت عليه السلام: «و إنْ کانَ هؤلاء» مخفّفه از «إنَّ» مشدَّده است که براي تأکيد سخن آورده شده، مانند فرموده خداي تعالي: «وَإنْ کادُوا لَيَفْتِنُونَکَ»؛ [18] و همانا نزديک بود تو را به فتنه اندازند. «إنْ کادَ لَيُضلُّنا عَنْ آلهَتِنا»؛ [19] .
[ صفحه 525]
[کافران گفتند] البته نزديک بود او [پيغمبر صلي الله عليه وآله] ما را از پرسش خدايانمان به کلّي گمراه سازد. «وَإنْ کانَتْ لَکَبيرَةً»؛ [20] و اين [تغيير قبله] بسي گران بود. «وَإنْ وَجَدْنا أکْثَرَهُمْ لَفاسِقينَ»؛ [21] و البته بيشترشان را فاسق يافتيم. و غير اين ها. و بنابر آنچه مجلسي رحمه الله ذکر کرده «إنْ» وصليّه مي باشد، و بر اين فرض نيز با آنچه ما گفتيم منافاتي ندارد.
سپس امام عليه السلام بعد از آن که آن ها را تشويق و ترغيب کرد، آنان را امر فرمود که به امامشان اقتدا کنند، آن گاه فرمود: «پس بر اين کار با ورع و تلاش ياري دهيد». زيرا که اين از دو جهت کمک به امامشان، و از دو جهت کمک به خودشان است. اما اين که کمک به امامشان است جهتش اين است که معني «إعانت» ياري نمودن ديگري بر کاري است که آن را مي خواهد، و بدون ترديد مقصود و منظور امام عليه السلام ترويج دين خدا و حصول طاعت خداوند از هر يک از مخلوق اوست، پس چنانچه مؤمن در إطاعت خداوند جدّيت و تلاش نمود و از معصيت و نافرماني خداوند دوري گزيد، اما خود را در مقصدش ياري داده و «معين» امام عليه السلام شده است، پس امام در إزاي آن او را إعانت خواهد فرمود. جهت دوم اين که: تلاش و جدّيت مؤمن در إطاعت، و وَرَع و پرهيزش از گناه مايه ترغيب شدن مردم در پيروي از شيوه او، و دانستن حقانيّت إمامش خواهد شد، زيرا که اين شيوه دليل بر آن است که امام عليه السلام او را چنين ادب آموخته است، [22] پس سبب پيروي و اقرار و اعتقاد
[ صفحه 526]
به امام و إعراض از دشمنان و مخالفانش خواهد شد، و بدين وسيله امام خود را ياري مي دهد، و با دشمنانش اين چنين جنگ مي کند، چنان که امام عليه السلام در حديث گذشته فرمود: و به وسيله وَرَع، دشمنانمان را در رنج و فشار قرار دهيد.
و امّا اين که اعانت و ياري خودشان است وجه اوّلش آن است که: جدّيت در اطاعت و پرهيز از معصيت سبب بقا و ثبات ايمان مي شود، همچنان که افتادن در گناه و اصرار در بدي ها بسا که مايه زوال ايمان گردد، خداي - عزَّ و جلَّ شأنه - فرمايد: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أساؤُا السؤي أنْ کَذَّبُوا بآياتِ اللَّهِ وَکانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن»؛ [23] و سرانجام آنان که به اعمال زشت و کردار بد پرداختند اين شد که آيات خدا را تکذيب نموده و به إستهزا گرفتند.
وجه ديگر اين که: کوشش و تلاش در اطاعت و پرهيز از گناهان، و پيروي از امام عليه السلام سبب مجاورت با او در بهشت برين مي شود، و اين اعانت کردن مؤمنين نسبت به خودشان در رستگاري به مجاورت امام در منزلگاه سلامت و جايگاه گرامي (بهشت) مي باشد، همچنان که مخالفت نمودن با او در اعمال موجب محروم ماندن از اين ثواب و دور شدن از جوار ائمه اطياب عليهم السلام مي گردد. و گواه بر اين است آنچه ثقة الاسلام کليني در روضه کافي از محمد بن يحيي از احمد بن محمد از حسن بن علي از حمّاد لحّام از حضرت امام صادق عليه السلام روايت آورده اين که: پدرش عليه السلام به او فرمود: پسر جانم راستي که چنانچه تو در عمل برخلاف من رفتار کني در منزلگاه فرداي قيامت هم منزل من نخواهي بود. سپس فرمود: خداي عز و جل نخواسته کساني سرپرستي افراد ديگري که در اعمال با ايشان مخالفند را به عهده داشته باشند، و با آنان روز قيامت هم منزل شوند، نه به پروردگار کعبه سوگند. [24] .
[ صفحه 527]
و بد نيست که سخن خود را در اينجا به تحقيق مطلب براي تعيين رجال اين حديث پايان دهيم، و انگيزه ما بر اين کار مخفي ماندن آن بر بعضي از علماي برجسته است که در کتاب مرآة العقول خود گفته: اين حديث مجهول است. پس با إستعانت از خداوند متعال و استمداد از آل رسول صلي الله عليه وآله مي گوييم: اين حديث به نظر من از احاديث صحيح مي باشد، و اگر توضيح مطلب را مي خواهي و مايل هستي که پرده از روي حقيقت برداشته شود، پس بالِ آموزش بگشاي، و دل براي پذيرش حقيقتِ جاري شده فراهم بنماي [25] و بدان که محمد بن يحيي عطّار همان محمد بن يحيي ثقة جليل القدر است، و يک قاعده کلي براي تان مي گويم اين که: هر جا محمد بن يحيي در اوّل سندِ کافي واقع شود، او همين شخص ثقه جليل است. و امّا احمد بن محمد که در طريق اين حديث واقع شده احمد بن محمد بن عيسي اشعري ثقه جليل شيخ قميين و شخصيّت موجّه و فقيه آنان است. و امّا حسن بن علي: آنچه از بررسي اخبار و کتب رجال براي ما ظاهر گشته اين است که او حسن بن علي بن فضّال مي باشد، و او ثقه جليل عابد پرهيزکار است، و براي او مناقب بسيار و عبادت هاي مهمي ياد کرده اند، و مقاماتش در کنار ستون هفتم مسجد کوفه معروف، و دورانش با کثرت عبادت و سجده هاي طولاني زبانزد مي باشد، و هر چند که او در قسمتي از زندگانيش روش فطحيّه را داشته ولي از آن عقيده برگشت و شيوه درست را پيش گرفت، و به آيين امامان بر حق عليهم الصلاة و السلام گردن نهاد. و امّا حمّاد لحّام: او حمّاد بن واقد کوفي لحّام است، وي از شيعيان بزرگوار و ثقه آن گاه نسبت به امر امامان عليهم السلام است، و هر چند که من ثوثيق صريحي راجع به او در کتاب هاي رجالي که فعلاً در دسترس دارم نيافتم، ولي آنچه برايم ظاهر شده در دل قوّت يافته اين است که وي از ثقات جليل القدر و راويان خردمند است. و شاهد بر اين چند وجه است:
اوّل: إعتماد راويان قمّي بر روايت او، به خصوص احمد بن محمد بن عيسي - که ذکر گرديد - با وجود جلالت قدر و دقّت او، زيرا که قمّي ها از کسي که از افراد ضعيف روايت
[ صفحه 528]
مي کرد دوري مي جستند، بلکه گفته شده که از همين جهت عيسي ياد شده در فوق احمد بن محمد بن خالد برقي را از قم تبعيد کرد.
دوّم: اين که ابن فَضّال - با همه ورع و دقّت و تقوايش - از او روايت کرده، و روايت کردن افراد جليل القدر از کسي، از نشانه هاي وثوق و اطمينان مي باشد، چنان که در جاي خود بيان گرديده است.
سوّم: فرمايش امام ابومحمد عسکري عليه السلام در پاسخ به سؤالي که راجع به کتاب هاي بني فضّال از آن حضرت شده که جواب فرمود: «آنچه روايت کرده اند را بگيريد و آنچه نظر داده اند را واگذاريد».
چهارم: روايت جعفر بن بشير بجلي، ثقه جليل القدر از او که در شرح حالش گفته اند: از ثقات روايت کرده است.
پنجم: آنچه شيخ صدوق [26] محمد بن يعقوب کليني رحمه الله در اصول کافي در باب تقيّه از محمد بن يحيي عطّار از احمد بن محمد بن عيسي از حسن بن علي بن فضّال از حمّاد بن واقد لحّام آورده که گفت: حضرت امام صادق عليه السلام را در راهي پيش روي خود ديدم، پس روي از آن جناب گردانيدم، و مدّتي بعد از آن رفتم و بر آن حضرت وارد شدم، پس عرضه داشتم: فدايت گردم، من شما را مي بينم و روش از شما بر مي گردانم تا مبادا شما را به زحمت و مشقَّت اندازم، آن حضرت عليه السلام به من فرمود: خداوند بر تو رحمت آرد، ولي ديروز مردي در فلان جا مرا ديد و گفت: بر تو سلام باد اي اباعبداللَّه؛ او کار خوب و پسنديده اي نکرد. [27] .
و در اين حديث شريف دلالت بر اين هست که حمّاد از شيعه اماميه است، و شناخت و بينش نسبت به موارد تقيّه داشته، و به حفظ امام عليه السلام و تحصيل رضايت او به هر گونه که مقتضي باشد اهتمام مي ورزيده، و امام عليه السلام براي همين جهت در حقّ او دعا کردند. و نيز بر عقل و هوش و فهم وافِرِ او دلالت دارد. و به آنچه بيان کرديم حال و وضع حمّاد از
[ صفحه 529]
لحاظ دين و عقيده و مورد اطمينان بودن و جلالت قدر معلوم شد، و از آنچه مولانا مجلسي رحمه الله پنداشته است که حکم به مجهول بودنش نموده خارج است.
پاورقي
[1] نهج البلاغه، بخش نامه ها.
[2] روضه الکافي، 234، ح 312.
[3] اصول کافي، 77:2، ح 9.
[4] به سند صحيحي از امام صادق عليه السلام روايت آورده که فرمود: «مردم را با غير زبانهايتان [به مذهب خويش] دعوت کنيد، تا از شما ورع و تلاش و نماز و نيکي را ببينند که همين دعوت کننده است». اصول کافي، ج 78:2، ح 13، باب ورع، (مؤلف).
[5] در خبر صحيحي از آن حضرت عليه السلام آمده است که فرمود: «بر تو باد خداترسي و ورع و تلاش و راستگويي و أداي امانت، و حسن خلق و خوب همسايه داري، و مردم را با غير زبانهايتان به خودتان دعوت نماييد، و زينت باشيد و ننگ نباشيد، و بر شما باد طولاني کردن رکوع و سجود». اين حديث را از علي بن ابراهيم قمي از پدرش از حسن بن محبوب از علي بن رثاب روايت کرده، همه اين ها ثقه جليل القدر و امامي مذهب بوده اند. (مؤلف).
[6] اصول کافي، 78:2، باب الورع، ح 13.
[7] روضة الکافي، 240:8، ح 328.
[8] سوره نحل، آيه 123.
[9] سوره حج، آيه 78.
[10] سوره انعام، آيه 161.
[11] روضة الکافي، 254، ح 359.
[12] سوره آل عمران، آيات 196 و 197 و 198.
[13] سوره نساء، آيه 36.
[14] مرآة الأنوار، 24.
[15] سوره آل عمران، آيه 19.
[16] سوره آل عمران، آيه 85.
[17] سوره بقره، آيه 132.
[18] سوره اسراء، آيه 73.
[19] سوره فرقان، آيه 42.
[20] سوره بقره، آيه 143.
[21] سوره اعراف، آيه 143.
[22] اصول کافي، 636:2، ح 5. به سند صحيحي از زيد شحّام آورده که گفت: حضرت ابوعبداللَّه امام صادق عليه السلام به من فرمود: بر هر کس از شيعيان که بيني اطاعتم مي کند و به سخنم عمل مي نمايد سلام برسان، و شما را به خداترسي سفارش مي کنم و ورع در دينتان و تلاش براي خدا، و راستگويي و أداي امانت، و طول سجود، و خوب همسايه داري، که حضرت محمد صلي الله عليه وآله اين ها را آورد، امانت را نسبت به هر کسي که به شما سپرد رعايت ننماييد، نيکوکار بود يا بدکار. زيار که رسول خدا صلي الله عليه وآله أمر مي فرمود نخ و سوزن هم ادا شود، عشايرتان را صله کنيد، و در تشييع جنازه هاي امواتشان شرکت نماييد. و بيمارانشان را عيادت کنيد، و حقوقشان را أدا نماييد، زيرا که هرگاه کسي از شما در دينش ورع داشته باشد، و در گفتارش راست بگويد، و امانت را أدا نمايد، و خلق و خويش را با مردم نيکو گرداند گفته خواهد شد: اين شخص جعفري است، و آن مرا خرسند خواهد ساخت، و از اين جهت شادمان خواهم شد، و گفته مي شود: اين أدب آموزي جعفر است، و چنانچه برخلاف اين باشد بلا و ننگش بر من رسد، و گويند: اين است آدب آموزي جعفر! پس به خدا سوگند پدرم عليه السلام برايم حديث گفت اينکه: چنان بود که هرگاه کسي در قبيله اي از شيعيان علي عليه السلام زينت آن ها به شمار مي رفت امانتداريش از همه بيشتر، و رعايت کردن حقوقش از همه بهتر و راستگوئيش از همه زيادتر بود، وصيت ها و سپرده هايشان را نزد او قرار مي دادند، از عشيره درباره او سؤال مي شد. مي گفتند: چه کسي مثل فلاني است زيرا که او از همه ما امانتدارتر و راستگوتر است». و در همان کتاب [636:2، حديث 4] در خبر صحيحي از معاوية بن وهب آمده که گفت: «به آن حضرت عرضه داشتم: چگونه شايسته است که با قوم خودمان و مردماني که با ايشان معاشرت مي کنيم رفتار نماييم از کساني که بر شيوه و مذهب ما نيستند؟ فرمود: به امامانتان که به ايشان اقتدا مي کنيد بنگريد، پس چنان کنيد که آنان کنند، که به خدا سوگند ايشان بيماران آن ها را عيادت کنند، و در تشييع جنازه هايشان شرکت نمايند، و به نفع و عليه آنان گواهي دهند و امانت را به ايشان ادعا مي کنند» (مؤلف).
[23] سوره روم، آيه 10.
[24] روضه کافي، 253، ج 358.
[25] اين از باب استعاره تمثيليّه است که آب براي علم به عاريت گرفته شده. زيرا که علم مايه زندگي دل است، همچنا که زندگي بدن به آب بستگي دارد، سپس بعضي از لوازم مستعار - يعني جريان يافتن - آورده شد. (مؤلف).
[26] بدان که گاهي عنوان (صدوق = بسيار راستگوي) در سخنان علما بر شيخ جليل محمد بن يعقوب کليني رحمه الله اطالق مي شود، و بيشتر از شيخ جليل محمد بن علي بن الحسين بن موسي بن بابويه قمي تعبير مي گردد. (مؤلف).
[27] اصول کافي، 218:2.