بازگشت

تکذيب کردن مدعيان نيابت خاصه از آن حضرت در زمان غيبت کبري


بدان که شيعه اماميّه متفقند که با فوت شيخ جليل علي بن محمد سمري رضي الله عنه وکالت منقطع شده و نيابت خاصّه ختم گرديده است، شيخ سمري چهارمين تن از نُوّاب چهارگانه است که در زمان غيبت صغري مرجع شيعيان بوده اند، و پس از در گذشت سمري تا زمان ظهور حضرت حجّت عجل اللَّه تعالي فرجه نايب خاصي از آن حضرت در ميان شيعيانش نخواهد بود، و مرجع شيعيان در زمان غيبت کبراي آن جناب علماي عامل هستند که حافظ احکام الهي مي باشند، و هر کس نيابت خاصه را ادعا کند دروغگو و مردود است، بلکه اين مطلب از ضروريات مذهب اماميّه است که به آن شناخته مي شوند، و هيچ يک از علماي ما در اين باره مخالفت ننموده است، و همين بس که دليل و برهان باشد، و نيز بر اين مقصود دلالت دارد آنچه شيخ جليل رئيس المحدّثين معروف به صدوق - که سيّد و مولايمان حضرت حجّت عجل اللَّه فرجه الشريف به ولادت او مژده دادند - در کتاب کمال الدين روايت آورده، گويد: حديث گفت ما را ابومحمد حسن بن احمد مکتّب رحمه الله گفت: در سالي که شيخ علي بن محمد سمري رحمه الله وفات يافت من در مدينه السلام [بغداد] بودم، چند روز پيش از فوت او نزدش حضور يافتم، پس او براي مردم توقيعي بيرون آورد که صورت آن چنين بود: بِسْمِ اللَّه الرَّحمنِ الرَّحيم، اي علي بن محمد سمري، خداوند پاداش برادرانت را در [فقدان] تو بزرگ فرمايد، که تو از اين تاريخ تا شش روز ديگر خواهي مُرد، پس امر خود را فراهم ساز، و به کسي وصيت مکن که پس از فوت تو جانشينت شود که همانا غيبت دوم واقع شد، و ظهوري نخواهد بود مگر به اذن خداوند عزوجل، و آن بعد از طولاني شدن مدت و قساوت دل ها و پر شدن زمين از جور و ستم خواهد بود، و در شيعيان من کسي يا کساني خواهد آمد که مدعتي شود مرا مشاهده مي کند، آگاه باشيد که هر



[ صفحه 492]



کس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهده کرد دروغگوي تهمت زننده است، و لا حول و لا قوة الَّا بِاللَّه العَلّيِ العظيم.

[مکتّب] گويد: پس ما از روي اين توقيع نسخه برداشتيم و از نزد او بيرون رفتيم، و چون روز ششم بار ديگر بر او وارد شديم در حال احتضار بود، به او گفته شد: وصّي تو بعد از تو کيست؟ فرمود: خداوند را امري است که خود آن را به آخر خواهد رساند، و پس از گفتن اين جملات درگذشت، که اين آخرين سخني بود که از وي شنيده شد، رحمت و رضوان الهي بر او باد. [1] .

مي گويم: سخن در اينجا در دو مطلب است: يکي: در سند حديث شريف ياد شده. و دوّم: در دلالت آن بر مطلب مورد بحث.

مطلب اوّل: بدان که اين حديث - در اصطلاح - صحيح عالي است، چونکه از مولايمان صاحب الزمان عليه السلام توسط سه نفر روايت گرديده: اوّل: شيخ اجل ابوالحسن علي بن محمد سمري، و او از جهت جلالت قدر و شهرتش نيازي به توصيف ندارد. دوّم: شيخ صدوق محمد بن علي بن الحسين بن موسي بابويه قمي، که او نيز به خاطر شهرتش و معروفيت کتابش و جلالت قدرش نيازي به توضيح ندارد. سوّم: ابو محمد حسن بن احمد مکتّب، و او - چنان که فاضل ما هر مولي عنايت اللَّه در کتاب مجمع الرجال ياد کرده - ابومحمد حسن بن الحسين بن ابراهيم بن احمت بن هشام مکتِّب است، و صدوق مرکر از او روايت کرده با طلب رضايت و رحمت خداوند براي او، و اين از نشانه هاي صحت و وثاقت است، همچنان که مولي عنايت اللَّه مزبور در کتاب مجمع الرجال خود متذکر شده، و براي آن شواهد متعددي ذکر کرده است که اينجا جاي ياد آن ها نيست. و مکتّب - به کسر تاء مشدّد - کسي را گويند که نوشتن آموزد.

توجه: دو سهو در دو کتاب از کتب علماي مارحمه الله واقع شده که شايسته است آن ها را توجه دهيم:

نخست: در کتاب الغيبه شيخ اجل محمد بن الحسن طوسي قدس سره که در نسخه اي که نزد من هست چنين آمده: خبر دادند ما را جمعي از ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين بن



[ صفحه 493]



بابويه که گفت: حديث گفت مرا ابو محمد احمد بن الحسن مُکَتِّب، گفت: من در مدينةالسلام [بغداد] بودم... [2] .

و همان گونه که از کتاب کمال الدينِ ابن بابويه نقل کرديم حديث را آورده است. و دانستي که آن کسي که ابن بابويه از او روايت کرده: حسن بن احمد است، [3] و ظاهراً اين اشتباه از ناحيه نسخه نويسان در کتاب شيخ طوسي واقع گرديده است. و مؤيد اين که اشتباه از سوي بعضي نسخه نويسان روي داده اين که حاج ميرزا حسين نوري رحمه الله اين حديث را در کتاب جنة المَأوي به نقل از غيبت شيخ طوسي از حسن بن احمد مکتّب نقل کرده است، [4] و اللَّه تعالي هو العالم.

دوّم: در کتاب مستدرک الوسائل تأليف عالم محدث متتّبع حاج ميرزا حسين نوري قدس سره او با همه بلندي نظر و وسعت اطلّاع و اهتمامي که در إستقصاء نام مشايخ صدوئق داشته، از ذکر اين شخص جليل که صدوق با طلب رضايت و رحمت خداوند براي او مکرر از وي ياد کرده غفلت نموده است. و امثال اين امور از چيزهايي است که دانشمند را بر کاوش و تتبُّع وامي دارد، و موجب مي شود که به آنچه گذشتگان از آن غفلت کرده اند دست يابد، پس اي برادران من بر شما باد سعي و کوشش که خداوند هيچ جوينده خواهنده اي را نااميد نمي سازد. و نيز از جمله دلايل بر وقوع سهو و اشتباه در کتاب شيخ طوسي، و بر غفلت صاحب مستدرک از ذکر شيخ مکتّب رحمه الله اين که مولي عنايت اللَّه سابق الذکر، حديث ياد شده را از کتاب ربيع الشيعه سيد بن طاووس نقل کرده که آن را از حسن بن احمد مکتّب حکايت نموده است، پس - بحمداللَّه تعالي و عونه - معلوم شد که روايت کننده از ابوالحسن سمري قدس سره همان حسن بن احمد است که ابن بابويه رحمه الله از او روايت نموده است.

و از دلايل صحت اين حديث و صدور آن از امام عليه السلام اين که شيخ طبرسي مؤلف کتاب الإحتجاج آن را مرسل آورده بدون ذکر سنَد، و در اول کتاب ملتزم شده و تصريح کرده



[ صفحه 494]



که در آن کتاب سند احاديثي که سند آن ها را ياد ننموده نمي آورد يا به سبب موافق بودن آن ها با اجماع، و يا شهرت داشتن بين موافق و مخالف، و يا از جهت موافقت آن ها با حکم عقل. [5] پس ظاهر مي شود که حديث ياد شده نيز از ذکر سند بي نياز بوده، يا به خاطر موافقت داشتن آن با إجماع، يا شهرت داشتن آن، و يا هر دو سبب. هم چنين از دلايل صحت آن اين که علماي ما از زمان صدوق قدس سره تا زمان ما به آن استناد کرده و بر آن اعتماد نموده اند، و هيچ يک از آنان در اعتبار آن مناقشه و تأمّلي نکرده است، چنان که بر کسي که با کلمات و کتاب هاي ايشان آشانا و کاوشگر است پوشيده نيست، پس از تمام آنچه ياد کرديم معلوم شد که حديث مذکور از روايات قطعي است که هيچ شک و شبهه اي در آن راه ندارد، و از رواياتي است که امام عليه السلام درباره آن ها فرموده: البته آنچه بر آن اجماع شده ترديدي در آن نيست.

مطلب دوّم: در دلالت حديث ياد شده بر موضوع مورد بحث، بيان مطلب اين که فرموده امام عليه السلام: «که همانا غيبت دوم واقع شد» علت آوردن براي: «و به کسي وصيت مکن که پس از فوت تو جانشينت شود» مي باشد، پس دلالت مي کند بر اين که غيبت کبري آن است که وکالت و نيابت خاصّه در آن قطع گرديده، سپس اين معني را تأکيد فرمود به اين که: «و کسي که ادعاي مشاهده کند بر شيعيانم خواهد آمد...» و به قرينه اوّل سخن شبهه اي نيست که منظور از ادعاي مشاهده، گونه مخصوص آن است که براي سفراي چهارگانه آن حضرت عليه السلام که در زمان غيبت (غيبت صغري) ستوده و معروف بودند انجام گرفته بود، که آن حضرت تصريح فرمود که: «هر کس آن را در غيبت کبري مدعي شود دروغگوي تهمت زننده است، و لا حول و لا قوّة الَّا باللَّه العلي العظيم».

حاصل اين که منظور از مشاهده آن گونه مشاهده اي است که مقيَّد به عنوان بابيّت و نيابت خاصّه باشد، مانند آنچه براي سفراي چهارگانه اي که در زمان غيبت صغري بوده اند تحقق يافت، نه مطلق مشاهده، و اين از باب آوردن مطلق و منظور داشتن مقيَّد، يا ذِکر عام و إراده خاص مي باشد و اين گونه به کار بردن الفاظ بسيار و در عرف و لغت شايع است، چنان که گويي: «گوشت خريدم» يا «گوشت خريداري کن» و منظورت خصوص



[ صفحه 495]



گوشت گوسفند باشد نه مطلق گوشت، و همچنان که ياد آورديم قرينه در سخن موجود است و از اين قبيل است فرموده خداي عزوجل: «قُولُوا آمَنّا بِاللَّه وَما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَما أُنْزِلَ إِلي إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْباطِ»؛ [6] بگو [اي پيغمبر] ما ايمان آورده ايم به خدا و شريعت و کتابي که بر ما نازل شده، و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده است. که «اسباط» لفظ عامّي است و مقصود از آن خاصّ است، زيرا که بر همه اسباط (=نوادگان يعقوب) کتاب و وحي و حکم نازل نگشت، بلکه فقط بر بعضي از آن ها نازل شد، و هم چنين در توقيع شريف منظور از «مشاهده» گونه خاّص آن است، چنان که به ياري خداي تعالي برايت بيان داشتيم. و به اين وجه معلوم مي گردد که بين اين توقيع شريف و بين وقايع بسياري که در کتاب هاي متعددي مانند بحار و النّجم الثاقب و دار السلام شيخ عراقي و غير آن ها ذکر گرديده هيچ منافاتي نيست، که آن وقايع دلالت دارند بر وقوع مشاهده در زمان غيبت کبري براي بسياري از مؤمناني که به شرف لقاي آن حضرت - عجل اللَّه تعالي فرجه - نايل آمده اند، خداي تعالي ديدار و شفاعتش را به ما روزي فرمايد که او به بندگانش نزديک و اجابت کنتنده دعا است.

و در جمع بين اين ها وجوه بعيدي ياد کرده اند، که نيازي ندار متعرض آن ها شويم و رد کنيم. و آنچه را بيان داشتيم همچون نور بر قلّه کوه طور، براي اهلش واضح است و توفيق از خداست.

و از دلايل قطع شدن بابيّت و نيابت خاصّه در غيبت دوّم اين که: اين مسأله با وجود محل ابتلا بودن براي همه اهل ايمان، و اهتمام داشتن به آ، هيچ کس از علماي ما از زمان ائمه عليهم السلام تا اين زما يک خبر هم نقل نکرده که به طور تصريح يا تلويح يا إشاره بر وقوع نيابت خاصّه در زمان غيبت دوّم دلالت نمايد، با اين که علما و حافظان حديث تتبُّع بسيار کرده و به نقل احاديث و تدوين و روايت آن ها اهتمام ورزيده اند تا آنجا که اخباري که مشتمل بر مطالب جزيي و آدابي است که در تمام عمر کم تر براي انسان پيش مي آيد، و اخباري که مشتمل بر قصّه ها و حکايات و غير آن ها است را نيز ضبط نموده اند، و تا آنجا که اخبار ضعيف و مشتمل بر راويان مجهول را نيز ضبط کرده اند، و غير اين ها...که بر



[ صفحه 496]



پژوهشگر در کتب احاديث و آثار پوشيده نيست. و با ملاحظه همه اين ها اطمينان حاصل مي شود به عدم وقوع وکالت و نيابت خاصّه در زمان غيبت کبري به طوري که اگر بر فرض دليلي بر اين مُدعَّي نداشتيم مي توانستيم بر همين وجه فقط اعتماد کنيم، و همين برايمان کافي بود.

حاصل اين که نيافتن دليل در جايي که مورد ابتلاي همه جانبه عموم است، خود دليل بر نبودن دليل است، و اين قاعده ارزنده و مهمي است، که جمعي از فحولِ علماي اصول بر آن استناد جسته و بدان اعتماد کرده اند، و نيز عقلا در همه امور خود - آنچه مربوط به دنيا و آخرت و معيشت و معاشرتشان است، در تمام زمان ها و اعصار - بر آن إتکا داشته و دارند، که در هر چيزي که شک مي کنند، وقتي پس از جستجو و کاوش دليلي بر آن نيافتند به عدم آن حکم مي نمايند. إجمالاً براي هيچ صاحب عقلي پس از بررسي و جستجوي کامل در موضوعي که مورد ابتلاي همه جانبه عموم مردم است، و دست نيافتن به چيزي که بر مقصود دلالت کند، هيچ تأمُّل و ترديدي باقي نمي ماند در حکم کردن به نبودن دليل، به خصوص با اهتمام امامان عليهم السلام به بيان آنچه امت بدان نياز دارند، و اجت هاد و اهتمام علما به نقل کردن آنچه از امامانشان - سلام اللَّه عليهم اجمعين - به ايشان رسيده است.

و با تأمُّل در اين اصل و تدبُّر در اين مطلب بطلان آنچه صوفيان إدّعا مي کنند از وجوب بيعت با شيخ طريقت و داخل شدن در اطاعت آن شخص به طور خصوص برايت معلوم مي گردد، چنان که پيش تر بيان داشتيم. و هم چنين بطلان آنچه فرقه شيخيّه ادعا دارند معلوم شد که گوينده: «پيروي از شخص خاصّي در هر زمان واجب است و آن شخص را شيعه خالص مي نامند، و چنين پندارند که او آيينه صفات امام است، و شناختن آن شخص رکن چهارم ايمان مي باشد». چون دليلي بر اين گفته ها نيست، بلکه دليل بر بطلان آن هست، چنان که در جاي خود بيان شده است، از خداي تعالي خواستاريم که ما را بر حقيقت ايمان ثابت بدارد و از وسوسه هاي شيطان ما را محفوظ فرمايد.

و مي توان براي مطالب گذشته به روايات ديگري نيز استدلال و تأييد آورد، از جمله: روايتي است که شيخ ثقه جليل محمد بن ابراهيم نعماني رحمه الله در کتاب الغيبه به سند صحيح



[ صفحه 497]



عالي [7] از عبداللَّه بن سنان آورده که گفت: من و پدرم به محضر امام ابوعبداللَّه صادق عليه السلام فرمود: شما چگونه خواهيد بود در حالي که امام هدايت کنده و نشانه آشکاري را نبينيد؟ پس کسي از آن حيرت نجات نخواهد يافت مگر آن که به دعاي غريق دعا کند. [8] پدرم گفت: اين به خدا قسم بلا است، فدايت شوم در آن هنگام چکار کنيم؟ فرمود: هر گاه چنين شد - که تو آن زمان را درک نخواهي کرد - پس به آنچه در دست داريد تمسُّک کنيد تا اين که امر براي تان صحيح آيد. [9] .

و شيخ صدوق در کتاب کمال الدين و تمام النعمة نيز اين را روايت آورده و در آن آمده: تا اين که مرا براي تان واضح گردد. [10] .

مي گويم: دراين حديث شريغ تأمُّل کنيد، و در خبر دادن امام صادق عليه السلام به وقوع غيبت امام و قطع شدن سفير بين او و بين مردم در غيبت کبري، و دستور دادن به تمسّک نمودن به آنچه مؤمنين در دست دارند تا هنگام ظهور امام - عجل اللَّه تعالي فرجه -. و منظور از «آنچه در دست دارند» همان است که مأمور به آنند از اصول و فورع و سنت ها و پيروي علماي عامل و حافظان اخبار ائمه طاهرين - سلام اللَّه عليهم اجمعين -.

و شيخ نعماني قدس سره بر اين مقصود توجه داده، که پس از سخناني در اين باره گويد: «اين که در حديث عبداللَّه بن سنان آمده: شما چگونه خواهيد بود در حالي که امام هدايت کننده و نشانه آشکاري را نبينيد؟ در اين حديث دلالتي هست بر آنچه روي داده و گواه جرياني است که پيش آمده که سفراي آن حضرت عليه السلام که بين امام و شيعيان واسطه بودند از دنيا



[ صفحه 498]



رفتند و نظام و پيوستگي شان قطع شد، زيرا که سفير بين امام و شيعيانش در حال غيبتش همان نشانه است، پس چون گرفتاري خلق به حدّ نهايت رسيد، آن نشانه ها برداشته شد و ديگر به چشم نخواهد خورد تا اين که صاحب حق عليه السلام ظاهر گردد. و آن حيرتي که به ما گفته شده و [از سوي معصومين عليهم السلام] اعلام گرديده بود واقع گشت، و کار غيبت دوّم - که شرح و تأويل آن در حديث هاي بعد از اين فصل خواهد آمد - درست شد، از خداوند خواهانيم که بينش و راه يابي بيشتري به ما عنايت فرمايد و با رحمت خويش ما را به آنچه مايه خشنودي او است توفيق دهد». [11] .

و از احاديثي که بر مقصود دلالت دارند روايتي است که شيخ صدوق در کتاب کمال الدين به سند صحيحي [12] از زراره آورده از حضرت ابي عبداللَّه امام صادق عليه السلام که فرمود: يَأتي عَلي النّاسِ زَمانٌ يَغيبُ عَنْهُم إمامُهُمْ، قلتُ له: ما يَصْنَعُ الناسُ فِي ذَلِکَ الزَّمان؟

قال: يتمسَّکُونَ بالأمرِ الَّذدي هُمْ عَلَيهِ حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُم؛ زماني بر مردم فرا مي رسد که امامشان از آنان غايب مي شود، زراره گويد: به آن حضرت عرضه داشتم: مردم در آن زمان چکار کنند؟ فرمو: به همان امر [و اعتقادي] که بر آن هستند پايدار مانند تا اين که براي شان آشکار شود [13] .

مي گويم: ضميري که در فرموده امام عليه السلام: «حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ» مستتر است به امام عليه السلام برمي گردد، يعني اين که تکليف خلق در زمان غيبت آن است که بر اعتقادي که داشته اند باقي بمانند، و کسي که مدّعي نيابت خاصّه و وکالت از امام عليه السلام شود را تصديق ننمايند، تا اين که امامشان ظاهر گردد، و از اينجا معلوم مي شود که منظور امام عليه السلام است، پس بر مردم واجب است از کسي که مدّعي امامت يا نيابت خاصّه از آن حضرت در زمان غيبت دوم شود پيروي نکنند تا هنگامي که با دلايل و نشانه هايي که از پدرانش عليهم السلام روايت گرديده و



[ صفحه 499]



آثار و معجزاتي که از حضرتش صادر مي شود - همچنان که از پدران گراميش صادر مي شد - امر ظهورش درست و معلوم آيد.

و از دلايل آنچه ياد کرديم نيز روايتي است که شيخ صدوق قدس سره به سند خود از ابان بن تغلب آورده که گفت: حضرت ابي عبداللَّه امام صادق عليه السلام فرمود: زماني بر مردم خواهد آمد که سبطه اي در آن زمان به مردم مي رسد...تا آنجا که راوي گويد: عرضه داشتم: سبطه چيست؟ فرمود: فترت [فاصله زماني که مايه سستي اعتقاد مردم شود] و غيبت امامتان، راوي گويد: عرض کردم: در آن ميان چکار کنيم؟ فرمود: بر آنچه [اکنون] هستيد باقي بمانيد تا اين که خداوند ستاره تان را براي تان طالع سازد.

مي گويم: منظور از طلوع ستاره؛ ظهور امام عليه السلام است. و دليل بر اين بيان روايتي است که شيخ نعماني رحمه الله به سند خوند از ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: اي ابان به مردم [جهان - خ ل] سبطه اي خواهد رسيد... تا آنجا که گويد: عرضه داشتم: فدايت گردم: پس در آن هنگام چگونه رفتار کنيم؟ و در آن زمان چکار کنيم؟ فرمود: به سوي آنچه بر آن هستيد روي آوريد تا هنگامي که خداوند صاحب آن را براي تان بياورد. [14] .

و روايتي که ثقةالاسلام محمد بن يعقوب کليني رحمه الله به سند صحيحي از مولايمان حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آورده که فرمود: همانا ما همچون ستارگان آسمان هستيم که هر گاه ستاره اي غروب کند ستاره ديگري طلوع مي نمايد، تا آن گاه که با انگشتانتان اشاره کنيد و گردن هاي تان را بکشيد خداوند ستاره تان را از شما غايب سازد، پس فرزندان عبدالمطلب يکسان شوند که دانسته نشود کدام از کدام است، پس هر گاه ستاره تان طلوع کرد پروردگارتان را سپاس گوييد. [15] .

و آن را شيخ نعماني اين چنين روايت آورده: همانا ما همچون ستارگان آسمانيم که هر گاه ستاره اي غايب گردد ستاره ديگري طلوع خواهد کرد، تا گاهي که با انگشتانتان اشاره نموديد و ابروانتان را بالا کشيديد خداوند ستاره تان را از شما غايب سازد و فرزندان عبدالمطلب يکسان گردند، پس نشناسي که کدم از کدام است، و چون ستاره تان



[ صفحه 500]



طالع شد پروردگارتان را حمد گوييد. [16] .

و نيز نعماني به سند خود آورده، از امام صادق عليه السلام از پدرانش عليهم السلام که: رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: مَثَلِ خاندان من همچون ستارگان آسمان است، هر گاه ستاره اي غروب کند ستاره ديگري طلوع نمايد، تا آن هنگام که ستاره اي از ايشان طلوع کند پس چون شما چشم ها به او بدوزيد و با انگشتان به وي اشاره کنيد فرشته مرگ او را فرا رسد و [به سراي ديگرش] ببرد، سپس دوراني از روزگارتان را بر اين حال خواهيد ماند7 و فرزندان عبدالمطلب يکسان بمانند، و نداني که کدام از کدام است، در آن هنگام ستاره تان آشکار شود، پس خداي را حمد گوييد و او را بپذيريد. [17] .

و به ياري خداوند و به برکت اولياي او از اين روايات صحيح معتبر معلوم شد که براي هيچ کس جايز نيست کسي که در زمان غيبت کبري مدّعي نيابت خاصّه شود را تصديق نمايد.

و نيز شاهد بر آن است آنچه شيخ اجل کليني رحمه الله به سند صحيحي از امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: براي قائم عليه السلام دو غيبت هست، يکي کوتاه مدّت، و ديگري درازمدّت، در غيبت اوّل جاي او را نمي داند مگر خواص شيعيانش، و در غيبت دوّم جز خواص موالي او کسي جايش را نشناسد. [18] .

مؤلّف وافي پس از نقل اين حديث گويد: «گويا منظور حضرت از خواص موالي کساني هستند که خدمتگزار آن جنابند، زيرا که ساير شيعيان راهي به سوي آن جناب ندارند، امّا در غيبت اوّل، آن حضرت سفرايي داشته که توقيعات را براي شيعيانش مي آورده اند، و اولين سفير، ابوعمر و عثمان بن سعيد عَمْري رضي الله عنه بوده، و چون عثمان بن سعيد وفات يافت، به پسرش ابوجعفر محمد بن عثمان وصيت کرد، و ابوجعفر به ابوالقاسم حسين بن روح وصايت داد، و ابوالقاسم به ابوالحسن علي بن محمد سمري - رضوان اللَّه عليه - وصيّت سپرد، و چون فوت سمري نزديک شد از او خواستند وصيت دهد، وي گفت: خداوند را



[ صفحه 501]



امري است که خود آن را به آخر خواهد رساند، پس غيبت کبري همين است که پس از فوت سمري واقع گشته است».

و نيز بر اين مقصود دلالت دارد آنچه صدوق به سند خوند از عمر بن عبدالعزيز رويات آورده از حضرت ابي عبداللَّه امام صادق عليه السلام که فرمود: هر گاه صبح و شام کردي در حالي که امامي را نبيني که به او اقتدا نمايي پس هر که را دوست مي داشتي دوست بدار، و بر بغض کسي که پيش تر دشمن مي داشتي باقي باش تا اين که خداي عزوجل او را آشکار سازد. [19] .

و کليني رحمه الله در اصول کافي به سند خود از منصور از کسي که او را ياد کرده از حضرت ابي عبداللَّه امام صادق عليه السلام آورده که راوي گويد: از آن حضرت پرسيدم: هر گاه صبح و شام کردم در حالي که امامي نبينم که به او إقتدا نمايم چکار کنم؟ فرمود: هر کس را که پيش تر دوست مي داشته اي دوست بدار و هر کس را که قبلاً دشمن مي داشتي دشمن بدار تا اين که خداي عزوجل او [امام عليه السلام] را آشکار فرمايد. [20] .

و نعماني به سند خود از محمد بن منصور صيقل از پدرش منصور آورده که گفت: حضرت روزي صبح و شام کردي در حالي که امامي از آل محمد صلي الله عليه وآله را نبيني پس هر که را پيش تر دوست مي داشتي دوست بدار و با هر کس دشمني داشته اي دشمن باش و از هر کس پيروي داشته اي پيروي کن، و هر صبح و شام منتظر فَرَج باش. [21] .

مي گويم: اين روايات به ما امر مي کنند که در زمان غيبت از کسي که ادعاي امامت يا بابيّت و نيابت خاصّه را داشته باشد پيروي نکنيم، تا اين که خداي تعالي وليّ مُنتَظَرش - عجل اللَّه فرجه - را ظاهر گرداند، زيرا که فرمايش امام عليه السلام: «پس هر که را پيش تر دوست مي داشتي دوست بدار...» کنايه است از وجوب ترک محبّت و پيروي کسي که براي خود مرتبه خاصّي از امامت يا نيابت خاصّه را در زمان غيبت تامّه إدّعا کند، يعني اگر کسي براي خودش مقام خاصّي إدّعا کند از او پيروي مکن و دعوتش را براي هيچ کاري مپذير، و



[ صفحه 502]



اين است معني تکذيب ادعاي او، چنان که بر اهل فهم که با شيوه هاي سخن آشنا هستند پوشيده نيست.

و از احاديثي که در آن ها بر قطع شدن سفارت در غيبت تامّه دلالت و اشاره اي هست، روايتي است که نعماني رحمه الله به سند خود از مفضّل بن عمر جعفي از حضرت ابي عبداللَّه امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: صاحب اين امر را دو غيبت خواهد بود، يکي از آن دو آن قدر طول مي کشد تا بعضي [از مردم] گويند: مرده، و بعضي گويند: کشته شده، و بعضصي گويند: مفقود شده، پس بر امر او اصحابش باقي نماند مگر تعداد اندکي، و بر جايگاهش اطلاع نيابد - از دوست و غير دوست - مگر آن خدمتگزاري که کارش را بر عهده دارد. [22] .

نعماني رحمه الله گويد: و اگر درباره غيبت جز اين حديث روايت نمي شد، همين براي کسي که در آن تأمل کند کافي بود.

تتمّه اي پر سود: دانستي که اين چهار شخصيّت ياد شده - رضي اللَّه تعالي عنهم - به طور خاص از حضرت صاحب - عجل اللَّه تعالي فرجه - در زمان غيبت نخستين نايب بوده اند، و شيعيان در امور خود به ايشان رجوع مي نمودند، چون نزد آن ها



[ صفحه 503]



نيابت و وکالت ايشان از آن حضرت ثابت شده بود، و اين به نصّ امام عليه السلام براي شان ثبوت يافت، چنان که در مورد عثمان بن سعيد [23] و پسرش محمد که توسط امام هادي و امام عسکري عليها السلام انجام شد، و در مورد ابوالقاسم حسين بن روح توسط محمد بن عثمان به امر امام عليه السلام انجام گشت، و حسين بن روح در مورد ابوالحسن علي بن محّمد سمري به امر امام عليه السلام وصايت داد، و از اين نوّاب رحمه الله معجزات بسياري ظاهر شد، و آن معجزات در کُتُب ذکر گرديده است. [24] .

و سيد بن طاووس در کتاب مجمع الرجال خود از او حکايت نموده است، و همين - چنان که مولي عنايت اللَّه در کتاب مجمع الرجال خود از او حکايت نموده است، و همين طور ديگر علماي مارحمه الله - و بدون ترديد وکالت و نيابت خاصّه جز با يکي از سه طريق ثابت نمي شود: يعني؛ نصّ امام، يا نايب خاصّ او، يا آشکار شدن معجزه بر دست کسي که نيابت خاصّه را إدّعا مي نکد، و هر گاه چنين نبود بسياري از دنياپرستان آن مقام را ادّا مي کردند، همچنان که براي عدّه اي اين اتفّاق افتاد که دورغگويي شان ثابت گشت و توقيع از سوي امام عليه السلام مبني بر لعنت و بيزاري از آنان صدور يافت، مانند: نصيري و نميري و ديگران که اسم هاي شان در کتب غيبت ياد آمده است، هر که مايل است به آن کتاب ها مراجعه کند.

و امّا در غيبت کبري دربِ وکالت و نيابت خاصّه بسته شد، ولي با نصوص پيغمبر و امامان عليهم السلام، و إجماع، و سيره متّصله قطعيه، نيابت عامّه براي علماي عامل و فقهاي ره يافته، حاميان دين، و راويان احاديث ائمه طاهرين عليهم السلام ثابت گرديده است، پس بر عموم مؤمنين واجب است در آنچه از امر دينشان نياز دارند به آنان مراجعه نمايند.

و امّا رواياتي که درباره آنان وارد شده در کتب فقه و حديث مذکور است، مانند فرموده پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله که سه بار گفت: بار خدايا خلفاي مرا بيامرز» گفته شد: يا رسول اللَّه خلفاي تو کيانند؟ فرمود: آنان که پس از من مي آيند و حديث و سنّت مرا روايت کنند.

و در توقيع شريف آمدده: «...و امّا حوادثي که واقع مي شود پس در آن ها به راويان حديثمان مراجعه کنيد که آنان حجّت من بر شمايند و من حجّت خداوند بر ايشان». [25] و احاديث ديگري که در جاهاي خود آمده و ضبط شده اند.

دو نکته:

در اينجا شايسته است دو نکته تذکر داده شوند:

اوّل: اين که عده اي از علماي ما بر آنند که ولايت عامّه براي فقها در زمان غيبت ثابت است، يعني تمام مناصب و تصرفاتي که براي امام عليه السلام هست براي آنان نيز مي باشد - مگر آنچه با دليل خارج شده است - که به نظر ايشان نيابت عامّه ثابت است مگر آنچه با دلايل استثنا شده است. و عده اي ديگر آن را نفي کرده، و گفته اند: در مواردي که دليل خاصي بر آن دلالت کند نيابت براي فقها ثابت است، مانند: فتوا



[ صفحه 504]



دادن و حکم کردن بين مردم در مرافعات و غير اين ها که در جاي خود ذکر گرديده. و حق همين است از جهت ضعيف بودن آنچه عده اوّل به آن تمسک جسته اند، چنان که در فقه بيان کرده ايم.

دوّم: هر گاه يکي از افراد اهل مذهب ما براي خودش يا کس ديگري نيابت خاصّه از حضرت حجّت - عجل اللَّه تعالي فرجه - را در زمان غيبت دوم آن حضرت ادعا کند، پس چنانچه بداند قطع شدن نيابت خاصّه در غيبت کبري از ضروريات مذهب است، و در اين حال مدّعي نيابت خاصّه شود محکوم به کفر و ارتداد است، چونکه اين کار مستلزم تکذيب شارع در بعضي از احکام آن است، و اين بدون خلاف و اشکال کفر مي باشد. و همين طور اگر آن را به سبب دليل خاصّي ماند إجماع و اخبار بداند، و با اين که اين را مي داند نيابت خاصّه را در اين غيبت إدّعا کند، زيرا که اينجا نيز مستلزم تکذيب پيغمبر است. ولي اگر نداند که اين از ضروريّات مذهب است، و از دلايل ديگر هم به آن يقين پيدا نکرد، و براي او شبهه اي پيش آمد که قطع شدن نيابت خاصّه را در غيبت کبري منکر شد و آن را براي خودش يا ديگري إدّعا کرد، بدون ترديد گمراه است، مانند ساير اهل ضلالت و گمراهي، ولي ثبوت ارتداد و خروجش از اسلام به صِرف آن جاي تأمل و مورد إشکال است، زيرا که در دلايل شرعي به ثبوت نرسيده اين که انکار چيزي که نزد مسلمين ضروري است سبب مستقلّي براي کفر و ارتداد باشد تا چه رسد به إنکار ضروري مذهب، بلکه در صورتي که انکار ضروري موجب کفر است که مستلزم عدم تصديق پيغمبر صلي الله عليه وآله در بعضي از آنچه آورده است باشد، از همين روي به مسلماني اهل تسنّن حکم مي شود با اين که آن ها چيزي را منکرند که به نظر ما ضروري است، و آن خلافت و جانشيني بلافصل اميرالمؤمنين عليه السلام نسبت به پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله مي باشد. فقيه بزرگوار و محقق عاليقدر مولانا مقدّس اردبيلي به اين تفصيل قائل شده - بنابر آن چه از وي حکايت گرديده - و جمعي از فقها نيز اين قول را پذيرفته اند. و عده ديگري از فقها قائل شده اند که إنکار ضروري اسلام سبب مستقلّي براي کفر است، مانند انکار يکي از شهادتين و امثال آن. اينان به اخباري استناد جسته اند که از دلالت بر مدّعاي ايشان قاصر است، و تفصيل سخن به جاي خود موکول مي شود، و اللَّه تعالي هو العالم.



[ صفحه 505]




پاورقي

[1] کمال الدين، 516:2، باب 45، ذيل ح 44.

[2] الغيبة، شيخ طوسي:242.

[3] کمال الدين،516:2.

[4] جنّة المأوي، 18.

[5] احتجاج، 297:2.

[6] سوره آل عمران، آيه 84.

[7] سند حديث در غيبت شيخ نعماني چنين است: حديث گفت ما را محمد بن همّام گويد حديث گفت ما را عبداللَّه بن جعفر از محمّد بن عيسي و حسن بن ظريف هر دو از حمّاد بن عيسي از عبداللَّه بن سنان. مي گويم: اين راويان همگي جليل القدر و ثقه هستند، براي اطلاع بيشتر به کتب رجال مراجعه کنيد تا حقيقت حال برايتان معلوم گردد. (مؤلف).

[8] اينکه فرموده: «مگر آنکه به دعاي غريق ادعا کند». مي گويم: شيخ صدوق در حديث ديگري از عبداللَّه بن سنان آورده که گفت: امام صادق عليه السلام فرمود: پس از اين شبهه اي به شما خواهيد رسيد که بدون نشانه آشکار و امام هدايت کننده خواهيد ماند و کسي از آن نجات پيدا نخواهد يافت مگر آنکه به دعاي غريق دعا کند؛ پرسيد: دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: بگويد: يا اللَّه يا رَحْمن يا رَحيمْ يا مُقَلِّبَ الْقُلوب ثَبِّتْ قَلبي عَلي دينکَ، پس من گفتم: يا اللَّه يا رَحْمن يا رَحيمْ يا مُقَلِّبَ الْقُلوب وَ الأبصار ثَبِّتْ قَلبي عَلي دينکَ، فرمود: خداي عزوجل دگرگون کننده دلها و ديده هاست ولي چنانکه مي گويم بگو: يا اللَّه يا رَحْمن يا رَحيمْ يا مُقَلِّبَ الْقُلوب ثَبِّتْ قَلبي عَلي دينکَ (مؤلف).

[9] غيبت نعماني، 81.

[10] کمال الدين، 7348:2 باب 33، ح 40.

[11] غيبت نعماني، 83.

[12] شيخ صدوق از پدرش روايت آورده که گفت: حديث آورد ما را عبداللَّه بن جعفر حميري از ايوب بن نوح از محمد بن ابي عمير از جميل بن درّاج از زراره از حضرت ابي عبداللَّه بن امام صادق عليه السلام...و اين راويان همگي ثقه جليل القدر هستند. (مؤلف رحمه الله).

[13] کمال الدين، 350:2، باب 33، ح 44.

[14] غيبت نعماني، باب في مدح زمان الغيبة.

[15] اصول کافي، 338:1.

[16] غيبت نعماني، 79.

[17] غيبت نعماني، 79.

[18] اصول کافي، 340:1.

[19] کمال الدين، 348:2، باب 33، ذيل ح 37.

[20] اصول کافي، 342:1.

[21] الغيبة، نعماني، 81.

[22] الغيبة، نعماني، 89.

[23] الغيبت، شيخ طوسي:242.

[24] الغيبت، شيخ طوسي:242.

[25] کمال الدين، 484:2.