بازگشت

دادخواهي و توجه نمودن و عرض حاجت بر آن حضرت


که آن جناب فريادرس [خلق] است، چنان که در زيارتي که از حضرتش روايت گرديده آمده است، و دادرس کسي است که از او دادخواهي کند - همان گونه که در جريان ابوالوفاء آمده، و در بحار و غير آن روايت شده است - و آن حضرت عليه السلام: حصار محکم امت و فريادرس [هر] بيچاره درمانده و پناه گريختگان و نجات دهنده بيمناکان و نگهبان مصونيّت خواهان است - چنان که درباره آن جناب و پدران معصومش وارد شده در دعايي که از امام زين العابدين عليه السلام در ايّام ماه شعبان راويت گرديده است -. [1] و در زيارت جامعه چنين آمده: «فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ وَأَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْکُمْ»؛ هر کس به شما تمسّک جست رستگار و پيروز شد و هر کس به شما پناه آورد [از کج روي و بدبختي هر دو سراي] ايمن گشت. [2] .

و شواهد بسيار ديگري بر اين مطلب هست، بلکه مي توان گفت: وظيفه رعيّت - چنان که در احوال عموم مردم مي بينيم - آن است که در مهمّات و جهت دفع دشمنانشان در هر زمان به رئيس خود مراجعه کنند، همچنان که همواره اين عادت و شيوه اهل ولايت و عرفان بوده است، که شکوه ها و حوايج خود را بر امامانِ خودعليهم السلام عرضه مي نموده اند، چنان که براي پژوهنده در اخبار و آثار ايشان روشن و واضح است. بلکه مي توان گفت: از جمله فوايد وجود امام عليه السلام و وظايف و شيوه ها و مناصب او - چنان که از روايات ظاهر مي شود - کمک کردن به بيچارگان و دادرسي پناهندگان است.



[ صفحه 386]



بلکه بدون ترديد هر کس از مردم، از رعاياي رئيس مقتدر صاحب نفوذي باشد، اگر بر او ستم شود، دوستانش او را راهنمايي مي کنند که نزد آن رئيس شکايت برد، و اگر اين کار را نکند خردمندان او را سرزنش و مذمّت نمايند که چرا حاجت خود را بر او عرضه نکرده است. از اين روي مي توان گفت: هرگاه در مهمّات و حوائجمان روي آوردن به صاحب و مولايمان عليه السلام را ترک گوييم از ذلّت و خواري در امان نخواهيم ماند، چون وظيفه خود را که خداي تعالي ما را به آن امر فرموده ترک کرده ايم، چنان که از آنچه در تأويل فرموده خداي تعالي: «فَانْتَشِرُوا فِي الأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»؛ [3] پس در زمين پراکنده شويد و فضل و کرم خداوند را خواستار گرديد. ظاهر مي شود که در حديث جابر به اوصياعليهم السلام تفسير گرديده است، پس وظيفه هر کسي آن است که در امور خود جز به امام زمانش پناه نبرد و هرگاه اين کار را ترک گويد و بر او، گرفتاري ها و محنت ها وارد گردد از ملامت شدگان زيانکار است که به فرموده خداي تعالي مخاطب مي شود: «أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِيها»؛ [4] مگر زمين خداوند پهناور نبود که در آن هجرت نماييد.

و نيز دستور يافته ايم که از درب ها به خانه ها درآييم و خداوند، امام و حجّت را در هر زمان باب خود قرار داده که از آن درآيند، و مأمور شده ايم که به وسيله امام عليه السلام به درگاه خداوند تضرُّع کنيم.

اکنون که اين امور را دانستي، مي گويم: حضور و غيبت امام عليه السلام با هم تفاوتي ندارند، زيرا که او داراي بينايي و شنوايي [کامل] است، چنان که در زيارت آن حضرت که از خود آن جناب رسيده اين معني آمده است، و هيچ چيز از احوال مردم بر امام پوشيده نيست، چنان که در روايات مستفيض بلکه متواتر تصريح گرديده، بلکه اين مطلب نزد ما از امور قطعي است، و ديوارها و کوه ها و پرده ها بين امام و کسي از مخلوق، حايل و مانع نمي باشند، چنان که در اخبار وارد شده است.

و شاهد بر اين مطلب اضافه بر آنچه گفتيم روايتي است که سيّد اجل علي بن طاووس



[ صفحه 387]



در کتاب کشف المحجّة به نقل از کتاب رسائل شيخ اقدم محمد بن يعقوب کليني رحمه الله از کسي که نامش را برده چنين آورده است: به حضرت ابوالحسن [امام هادي] عليه السلام نوشتم: شخصي مايل است حاجات خصوصي و اسراري را با امام خويش در ميان گذارد همان گونه که دوست دارد با پروردگارش بازگويد، پس آن حضرت در جواب نوشت: اگر حاجتي داشتي، پس لب هايت را [به شکل گفتن آن] حرکت بده که همانا جواب به تو خواهد رسيد.

مصنِّف اين کتاب محمد تقي موسوي اصفهاني - که خداي تعالي او را در دنيا و آخرت بر قول ثابت پايدار سازد - گويد: در يکي از سال هاي گذشته قرض هايم بسيار و احوالم سخت شد، در اين حال ماه رمضان فرا رسيد، پس به سوي آن جناب توجه نمودم و در سحرگاه يکي از شب ها حاجتم را بر آن حضرت - صلوات اللَّه وسلامه عليه - عرضه داشتم، وقتي نماز صبح را در مسجد به جاي آوردم و به منزلم برگشتم؛ به خواب رفتم و در خواب به ديدار آن جناب عليه السلام شرفياب گشتم، به فارسي به من فرمود: قدري بايد صبر کني تا از مال خاص دوستان خاص خود بگيريم و به تو برسانيم. وقتي پس از خواب بيدار شدم فضا را معطّر يافتم و غم و اندوه از من دور شده بود، پس از آن چند ماهي نگذشته بود که يکي از متديّنين وجوهي برايم آورد که به وسيله آن ها قرض هايم را ادا کردم، و به من گفت: اين از سهم امام عليه السلام است، والحمد للَّه ربّ العالمين وليّ الانعام.

توجه: بدان که إستغاثه و عرض حاجت به آن حضرت به زبان خاص و چگونگي معيّن و وقت مخصوصي مقيّد نيست، بلکه آنچه در اين باب مهم است؛ اصلاح دل و توجه کامل و توبه از گناهان و يقين ثابت و اعتقاد راسخ مي باشد، ولي براي استغاثه و عرضه کردن حاجت، چگونگي ها و دعاها و رقعه هايي وارد شده که شايسته است به انضمام آنچه ياد کرديم به کار گرفته شوند، تا در تقرب به آن حضرت و محبوب شدن نزد او مؤثرتر گردد آن ها را ان شاء اللَّه تعالي در خاتمه کتاب ياد خواهيم کرد.


پاورقي

[1] اقبال، 687.

[2] بحارالانوار، 130:102.

[3] سوره جمعه، آيه 10.

[4] سوره نساء، آيه 97.