بازگشت

دليل نقل


فرموده امام صادق عليه السلام است، در خبر عمر بن ابان که در حديث صحيحي در کافي روايت آمده که فرمود: علامت را بشناس، پس هرگاه آن را شناختي، پيش افتادن يا تأخير کردن اين امر تو را ضرر نرساند.... [1] اضافه بر اين که ائمه طاهرين عليهم السلام علامت هايي را که خداي تعالي براي ظهور حضرت قائم عليه السلام قرار داده، بيان فرموده اند، تا راستگو از دروغگو معلوم گردد و در قسمتي از روايات، وقوع بعضي از رويدادهاي فتنه انگيز را خبر داده اند، که گمراهان به سبب آن ها به فتنه مي افتند، ولي آنان که احاديث امامان را روايت کرده اند و کساني که از پيش وقايعي که امامان عليهم السلام خبر داده اند، شنيده و دانسته باشند، به فتنه نمي افتند و گمراه نمي شوند، زيرا که آن ها به سبب شناختن علايم بر اساس روايات رسيده از امامانشان عليهم السلام راستگو را از دروغگو تشخيص مي دهند، نمي بينيد بسياري از کساني که از دين روي تافتند و مرتدّ شدند و دنبال گمراه کنندگان ملحد افتادند، چه در زمان ما و چه پيش از اين زمان، مرتدّ شدن و گمراهيشان به سبب ندانستن علايم ظهور صاحب الامرعليه السلام و ويژگي هاي آن جناب بوده است؟! لذا گمراه شدند و ديگران را گمراه کردند. اگر آن ها به طلب علم و تحصيل معرفت روي مي آوردند و در پي شناختن آنچه از صفات و علايم و دلايل و نشانه هاي ظهور صاحب الامرعليه السلام بر آنان واجب است، برمي آمدند، از نجات يافتگان مي شدند و از دين دست برنمي داشتند. از خداوند - عزّوجلّ - خواستاريم که به ما علم و عمل روزي کند و از خطا و لغزش ما را حفظ فرمايد، که او



[ صفحه 277]



است شنواي اجابت کننده. و در امر آينده، توضيح و بيان بيشتري راجع به اين مطلب خواهد آمد، ان شاء اللَّه.

و نيز بر اين مطلب دلالت مي کند اين که اطاعت دستورات آن حضرت عليه السلام بر ما واجب است، به دليل فرموده خداي تعالي: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنْکُمْ»؛ [2] اطاعت کنيد خداوند را و اطاعت کنيد فرستاده خداوند را و واليان امر را. بنابراين بر مؤمن واجب است علايم ظهور آن حضرت را بشناسد، تا هرگاه ظاهر شد او را اطاعت کند و حق را از باطل تشخيص دهد. ما در اين جا قسمتي از آنچه شيخ اجل محمد بن ابراهيم نعماني در کتاب الغيبة [3] روايت کرده مي آوريم:

1 - به سند خود از عمر بن حنظله از حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام آورده که فرمود: قائم عليه السلام را پنج علامت هست: سفياني و يماني و صيحه آسماني و کشته شدن نفس زکيّه و فرو رفتني در بيداء.

2 - در خبر ديگري از آن حضرت عليه السلام آمده که فرمود: در آن سال که صيحه آسماني واقع مي شود، پيش از آن آيتي (نشانه اي) در ماه رجب هست، گفتم: آن چيست؟ فرمود: صورتي در ماه بر مي آيد و دستي آشکار مي گردد.

3 - و از عبد اللَّه بن سنان از حضرت امام صادق عليه السلام است که فرمود: ندا [صداي آسماني] از نشانه هاي حتمي است و سفياني از نشانه هاي حتمي است و يماني از علايم حتمي است و کشته شدن نفس زکيّه از علايم حتمي است و کفِ دستي که از آسمان بيرون مي آيد، از علايم حتمي است. فرمود: و امر ترسناکي که در ماه رمضان پيش مي آيد، شخص خوابيده را بيدار مي کند و بيدار را مي ترساند و دوشيزه را از پرده حجاب بيرون مي اندازد.

4 - و از بزنظي، از حضرت رضاعليه السلام است که فرمود: پيش از اين امر سفياني است و يماني و مرواني و شعيب بن صالح و کف دستي که گويد: اين و اين.

5 - و از ابوبصير، از حضرت ابوجعفر محمد بن علي باقرعليه السلام است که فرمود: هرگاه



[ صفحه 278]



آتشي از سوي مشرق همچون هُردي عظيم [بسيار زرد] مشاهده کرديد، که سه يا هفت روز برمي آيد منتظر فرج قائم آل محمدعليهم السلام باشيد ان شاء اللَّه که خداوند توانا و حکيم است. سپس فرمود: صيحه جز در ماه رمضان نخواهد بود، زيرا که ماه رمضان ماه خداوند است و اين فرياد جبرئيل به اين خلق است. آن گاه فرمود: ندا کننده اي از آسمان به نام حضرت قائم عليه السلام بانگ مي زند، پس هر که در مشرق است و هر که در مغرب، آن را خواهد شنيد، هيچ خوابيده اي نخواهد ماند، جز اين که بيدار شود و هيچ ايستاده اي، مگر اين که بنشيند و هيچ نشسته اي، مگر اين که بپا خواهد ايستاد بر اثر ترس از آن صدا، پس خداي رحمت کند کسي را که از آن صدا عبرت گيرد و آن را اجابت نمايد، که آن صدا، صداي جبرئيل روح الامين است. و فرمود: صدا در ماه رمضان، شب جمعه شب بيست و سوم خواهد بود، درباره آن ترديد مکنيد و بشنويد و اطاعت نماييد و در آخر روز صداي ابليس لعين است که بانگ بر مي آورد: توجّه کنيد که فلاني مظلوم کشته شد، تا مردم را به شکّ اندازد و آن ها را فريب دهد. در آن روز، چه بسيار افراد به شک و حيرت خواهند افتاد که در آتش سقوط کنند، پس هرگاه صدا را در ماه رمضان شنيديد، در آن ترديد مکنيد که آن صداي جبرئيل است و نشانه اش آن است که او به نام حضرت قائم عليه السلام و نام پدرش ندا مي کند، تا آن جا که دوشيزه پس پرده هم آن را مي شنود و پدر و برادرش را تشويق مي نمايد که خروج کنند. و فرمود: ناچار بايد که اين دو صدا پيش از خروج حضرت قائم عليه السلام انجام گردد: صدايي از آسمان که صداي جبرئيل است به نام صاحب اين امر و نام پدرش، و صداي دوم که از زمين است صداي ابليس لعين مي باشد، به نام فلاني ندا مي کند که مظلوم کشته شد، منظورش از اين کار فتنه گري است. پس از صداي اوّل پيروي کنيد و مبادا به صداي بعدي فريفته شويد.

6 - و از چند تن از اصحاب ما روايت آمده از امام صادق عليه السلام که گفتند: به آن حضرت عليه السلام عرضه داشتيم: آيا سفياني از حتميات است؟ فرمود: آري. و کشته شدن نفس زکيّه از امور حتمي است و قائم عليه السلام از امور حتمي است و فرو رفتگي در بيداء از امور حتمي است و کفِ دستي که از آسمان بيرون مي آيد، از امور حتمي است و ندا [همين طور] . عرضه داشتم: ندا چيست؟ فرمود: آواز دهنده اي بانگ مي زند به نام قائم و نام پدرش عليهما السلام.



[ صفحه 279]



7 - و از ابن ابي يعفور آمده که گفت: حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق عليه السلام فرمود: به دست داشته باش! هلاکت فلاني و خروج سفياني و کشته شدن نَفْس زکيّه و لشکري که در زمين فرو مي رود و صدا. گفتم: صدا چيست، همان ندا است؟ فرمود: آري. و به وسيله آن صاحب اين امر شناخته مي شود.

8 - و از زراره است که گفت: به حضرت امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: آيا ندا حق است؟ فرمود: آري به خدا سوگند! تا آن جا که هر قومي به زبان خود آن را خواهند شنيد.

9 - و از عبد اللَّه بن سنان است که گفت: در خدمت حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام بودم که شنيدم شخصي از همدان مي گفت: اين عامّه ما را سرزنش مي کنند و به ما مي گويند: شما مي پنداريد که آواز دهنده اي از آسمان به نام صاحب اين امر بانگ خواهد زد. آن حضرت تکيه داده بود، خشمگين شد و راست نشست، سپس فرمود: اين سخن را از من نقل نکنيد و از پدرم نقل کنيد که هيچ اشکالي براي شما نخواهد داشت، من شهادت مي دهم که از پدرم عليه السلام شنيدم مي فرمود: واللَّه اين مطلب در کتاب خدا کاملاً روشن است که مي فرمايد: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمآءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ»؛ [4] اگر بخواهيم از آسمان آيتي فرود آوريم، پس بر آن گردن نهند، در حالي که به آن خاضع باشند. پس آن روز احدي در زمين باقي نمي ماند، مگر اين که در مقابل آن نشانه سر فرود آورد و بر آن گردن نهد و همه اهل زمين وقتي بشنوند صدايي از آسمان بلند است که: آگاه باشيد! که حقّ با علي بن ابي طالب و شيعيان او است، ايمان مي آورند. و چون فرداي آن روز شود، ابليس بر هوا رود، تا جايي که از چشم زمينيان مخفي گردد، آن گاه بانگ برآورد که: توجّه کنيد حق با عثمان بن عفان و شيعيان او است، زيرا که او مظلوم کشته شد، خونش را مطالبه کنيد. حضرت فرمود: پس در آن هنگام خداوند مؤمنان را با قول ثابت بر حقّ استوار مي سازد، که همان نداي اوّل است. ولي آن ها که در دلشان مرض هست - که مرض به خدا قسم! دشمنيِ ما است - در شک مي افتند، در آن هنگام از ما دوري جويند و ما را اهانت مي کنند و مي گويند: منادي اول سحري بود از سحرهاي اين خاندان. سپس حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت کرد: «وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ



[ صفحه 280]



مُسْتَمِرٌّ»؛ [5] و چون آيه اي را ببينند روي برتافته و مي گويند سحرهاي پي در پي است.

10 - و از محمد بن الصامت است که گفت: به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: آيا علامتي پيش از اين امر نيست؟ فرمود: چرا. عرض کردم: آن چيست؟ فرمود: به هلاکت رسيدن عبّاسي و خروج سفياني و کشته شدن نفس زکيّه و فرو رفتگي در بيداء و صدايي از آسمان، گفتم: فدايت شوم! مي ترسم که اين امر طول بکشد. فرمود: نه. البته آن بسان دانه هاي منظم تسبيح پي در پي خواهد شد.

11 - و از حمران بن اعين از امام صادق عليه السلام است که فرمود: از امور حتمي که ناگزير پيش از قيام حضرت قائم عليه السلام بايد واقع شود: خروج سفياني است و فرو رفتگي در بيداء و کشته شدن نفس زکيّه و ندا کننده اي از آسمان.

12 - و از زراره بن اعين است که گفت: شنيدم حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام مي فرمود: آواز دهنده اي از آسمان بانگ خواهد زد: فقط فلاني امير است، و منادي ديگر ندا مي کند: البته که علي و شيعيان او پيروزند. به آن حضرت عرض کردم: پس از اين ندا ديگر چه کسي با حضرت مهدي عليه السلام خواهد جنگيد؟ امام صادق عليه السلام فرمود: شيطان بانگ خواهد زد: فلاني و شيعيانش پيروزند، يعني مردي از بني اميه. گفتم: پس چه کسي راستگو را از دروغگو مي شناسد؟ فرمود: آنان که پيش تر احاديث ما را روايت مي کرده اند و مي گفتند: پيش از اين امر چنين چيزي خواهد بود، او را خواهند شناخت و مي دانند که آنان خود برحقّ و راستگويند.

13 - و در حديث ديگري از زراره آمده که گفت: به حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام عرض کردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد، تعجّب دارم و درشگفتم از حضرت قائم عليه السلام که چگونه با او مي جنگند با آن عجايبي که مي بينند، از قبيل فرو رفتن [سپاهيان سفياني] در بيداء و ندايي که از آسمان خواهد بود؟! فرمود: همانا شيطان آن ها را وا نمي گذارد تا اين که او نيز ندا کند، همچنان که روز عقبه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله ندا سر داد.

14 - از هشام بن سالم روايت آمده که گفت: شنيدم حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق عليه السلام مي فرمود: آن ها دو صيحه مي باشند: يکي در اوّل شب و صيحه ديگر در آخر شب دوم.



[ صفحه 281]



راوي گويد: عرض کردم: آن چگونه است؟ فرمود: يکي از آسمان است و يکي از ابليس؛ گفتم: چگونه اين از آن تشخيص داده مي شوند؟ فرمود: هرکس خبر آن را پيش از آن که واقع شود شنيده باشد، آن را مي شناسد.

15 - و از عبد الرحمن بن مسلمه است که گفت: به حضرت امام صادق عليه السلام عرضه داشتم: مردم ما را سرزنش مي کنند و مي گويند: هرگاه آن دو واقع شوند، حق گو از دروغگو چگونه شناخته مي گردند؟ فرمود: شما چه پاسخي به آن ها مي دهيد؟ عرض کردم: چيزي در جواب آن ها نمي گوييم. فرمود: به آنان بگوييد هر کس پيش از آن که اين امر واقع شود، به آن ايمان داشته باشد، هرگاه تحقق يافت، آن را تصديق خواهد کرد، خداوند - عزّوجلّ - فرمايد: «أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَي الحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلّا أَنْ يُهْدي فَما لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ»؛ [6] آيا کسي که به سوي حق هدايتگر است، سزاوارتر است پيروي گردد، يا کسي که خود راهياب نيست، مگر اين که راهنمايي شود، پس شما را چه شده و اين چگونه قضاوتي است که شما داريد.

16 - و از عبد اللَّه بن سنان است که گفت: شنيدم حضرت ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام مي فرمود: اين امر که گردن هايتان را به سوي آن مي کشيد، نخواهد شد تا آن که ندا کننده اي از آسمان بانگ برزند: توجّه کنيد! فلاني صاحب امر است، پس براي چه جنگ مي کنيد؟

17 - و از محمد بن مسلم است، از حضرت باقرعليه السلام که فرمود: سفياني و قائم عليه السلام در يک سال خواهند بود.

18 - و از بدر بن الخليل اسدي آمده که گفت: در خدمت ابوجعفر محمد بن علي باقرعليه السلام بودم، پس آن جناب دو نشانه اي که پيش از ظهور حضرت قائم عليه السلام خواهد بود و از هنگام فرود آمدن آدم تا به زمين هيچ گاه واقع نشده را بيان فرمود اين که: خورشيد در نيمه ماه رمضان و ماه در آخر آن خواهند گرفت. شخصي عرضه داشت: يابن رسول اللَّه! نه، بلکه خورشيد در آخر و ماه در نيمه خواهند گرفت، حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام فرمود: من مي دانم تو چه مي گويي، ولي اين دو نشانه از هنگام هبوط آدم پديد نيامده اند.

19 - و از وَرد - برادر کميت شاعر معروف - از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آمده که



[ صفحه 282]



فرمود: به درستي که پيشاپيش اين امر پنج روز به آخر ماه مانده، ماه مي گيرد و پانزده روز مانده، خورشيد کسوف مي يابد و آن در ماه رمضان خواهد بود و در آن هنگام حساب از دست منجّمين بيرون مي رود.

مي گويم: از اين حديث ظاهر مي شود که منظور از آخر ماه در حديث پيشين، آخر عرفي است نه حقيقي، پس بين اين دو حديث اختلافي نيست.

20 - و از عبد الملک بن اعين روايت آمده، که گفت: در خدمت حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام بودم که حضرت قائم عليه السلام ياد شد، من عرض کردم: اميدوارم به زودي اين امر واقع شود و سفياني نباشد؟ فرمود: خير، به خدا سوگند! آن از امور حتمي است که بايد واقع گردد.

21 - و از حمران بن اعين است، از حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام در تفسير فرموده خداي تعالي: «ثُمَّ قَضي أَجَلاً وَأَجَلٌ مُسَمّيً عِنْدَهُ»؛ [7] پس اجَلي قرار داد و اجل معيّني نزد او ثبت است. فرمود: البته دو اجل هست؛ يک اجل حتمي و اجل ديگر موقوف، پس حمران عرضه داشت: حتمي چيست؟ فرمود: آن است که خداوند مشيتش به آن تعلّق گرفته باشد، حمران گفت: من اميدوارم اجل سفياني از گونه موقوف باشد. حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام فرمود: خير، به خدا قسم! آن از گونه حتمي است.

22 - و از فضيل بن يسار، از حضرت امام ابوجعفر باقرعليه السلام روايت آمده که فرمود: به درستي که از جمله امور کارهايي است موقوف و کارهايي است محتوم. و البته سفياني از امور محتوم مي باشد، که ناگزير بايد واقع شود.

23 - و از خلاّد صائغ، از ابي عبد اللَّه امام صادق عليه السلام روايت آمده که فرمود: از سفياني گزيري نيست و او جز در ماه رجب خروج نخواهد کرد. مردي به آن حضرت عرضه داشت: هرگاه خروج کرد، چگونه باشيم؟ فرمود: هرگاه آن پيش آمد شد، پس به سوي ما روي آوريد.

24 - و از محمد بن مسلم، از حضرت ابوجعفر امام باقرعليه السلام روايت شده که فرمود: سفياني سرخ رويي است زرد موي و چشم کبود، که هرگز خداوند را نپرستيده و نه مکه را



[ صفحه 283]



ديده، نه مدينه را. مي گويد: پروردگارا! خونم را از مردم مي سنانم هرچند که به آتش روم، خونم را مي ستانم هرچند که به آتش روم.

25 - و از امام صادق عليه السلام است که فرمود: هرگاه قائم عليه السلام بپاخيزد، در همه شهرهاي زمين کساني را گمارد. در هر اقليم يک نفر، به او مي گويد: دستور العمل تو در کف دست تو است، پس هرگاه چيزي بر تو وارد شد که آن را نمي فهمي و قضاوت درباره آن را نمي داني، به کف دستت نگاه کن و به آنچه در آن است، عمل بنماي. امام صادق عليه السلام فرمود: و ارتشي را به قسطنطنيه مي فرستد، که چون به خليج رسيدند، بر پاهاي خود چيزي مي نويسند و بر روي آب راه مي روند، هنگامي که روميان آنان را مي بينند که بر روي آب راه مي روند، گويند: اينان اصحاب او هستند که بر روي آب راه مي روند، پس خود او چگونه است! آن وقت دربهاي شهر را بر آنان مي گشايند، پس آنان داخل شهر شده و در آن هر قدر بخواهند حکومت مي کنند. [8] .

مي گويم: و ارتش سفياني که زمين، آنان را در بيداء بين مکه و مدينه فرو خواهد برد، در حديث مفضّل وارد شده که تعداد آن ها به سيصد هزار تن مي رسد. و حديث آن طولاني است که در الانوار النعمانية و بحار الانوار [9] آمده است. و در بعضي از روايات وارد شده که آن ها وقتي به سرزمين بيداء مي رسند، جبرئيل عليه السلام فرود مي آيد و بانگ مي زند: «يا بَيْدآءُ أَبِيدِي القَوْمَ»؛ اي بيداء! اين جمعيت را نابود کن.

در اين جا به همين مقدار بسنده مي کنيم که براي عبرت گيرندگان همين مقدار کافي و بسنده است. و شيخ صدوق و غير او - که خداي رحمتشان کند - نيز بسياري از اين اخبار را روايت کرده اند. و شيخ صدوق به سند خود، از عبد اللَّه بن عجلان روايت آورده که گفت: در محضر امام ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام از خروج حضرت قائم عليه السلام سخن به ميان آورديم، پس به آن جناب عرضه داشتم: چه راهي داريم که آن را بدانيم؟ فرمود: هر يک از شما صبح بيدار مي شود، در حالي که زير سرش صفحه اي باشد که بر آن نوشته شده: «طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ»؛ اطاعت شناخته شده. [10] .



[ صفحه 284]




پاورقي

[1] اصول کافي، 372:1.

[2] سوره نساء، آيه 59.

[3] الغيبة، نعماني؛ باب علامات الظهور، 133 به بعد.

[4] سوره شعراء، آيه 4.

[5] سوره قمر، آيه 2.

[6] سوره يونس، آيه 35.

[7] سوره انعام، آيه 2.

[8] الغيبة، نعماني:172؛ باب ما جاء عند خروج القائم عليه السلام.

[9] بحارالانوار، 53 باب 25.

[10] کمال الدين، 654:2 باب 57 ح 22.