حرب (جنگ) آن حضرت با مخالفين
فرق ميان جنگ و جهاد اين است که جهاد نسبت به کافران است، ولي جنگ اعمّ است از آن ها و کساني که کلمه اسلام بر زبان دارند - چنان که آيه مربوط به محارب: «إِنَّما جَزآءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ»؛ [1] همانا سزاي کساني که با خداوند جنگ مي کنند.... و غير آن بر اين معني دلالت دارد.
و به هر حال شاهد بر اين مقال، روايتي است که در بحار از نعماني منقول است که به سند خود از فضيل آورده که گفت: از حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق عليه السلام شنيدم که فرمود: به درستي که وقتي قائم ما بپاخيزد بيشتر از آنچه پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله از مردم جاهليت ديد به ناراحتي ها برخورد مي کند. گفتم: چطور؟ فرمود: پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله به سوي مردم مبعوث شد در حالي که سنگ و چوب و تخته اي به صورت بت مي تراشيدند و پرستش مي کردند، ولي قائم ما - عجّل اللَّه فرجه الشريف - در حالي بپاخيزد و به سوي مردي آيد، که همگي آن ها عليه او کتاب اللَّه را تأويل نموده و احتجاج مي کنند. [2] .
و در روايت ديگري از همان حضرت آمده: پس عليه آن حضرت، کتاب اللَّه را تأويل و بر مبناي آن با آن حضرت مقاتله مي کنند. [3] .
و از همان بزرگوار منقول است که فرمود: سيزده شهر و طايفه است که قائم عليه السلام با آن ها جنگ مي کند، و آن ها هم با آن حضرت مي ستيزند: اهل مکّه، اهل مدينه، اهل شام، بني اميّه، اهل بصره، اهل دميسان، کردها، اعراب، ضبّه، غِني، باهله، اَزْد و اهل ري. [4] .
و در کتاب کمال الدين از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام مروي است که فرمود: در صاحب اين امر شيوه و سنّتي از موسي و سنّتي از عيسي و سنّتي از يوسف و سنّتي از محمدصلي الله عليه وآله هست.
امّا سنّت از موسي، اين که ترسان و برحذر است.
[ صفحه 147]
و امّا از عيسي، اين که درباره اش گفته مي شود آنچه درباره عيسي گفته شد. و امّا از يوسف زندان و غيبت است. و امّا از محمّدصلي الله عليه وآله قيام با شمشير و روش آن حضرت را پيروي مي کند، و آثارش آشکار گردد، آن گاه شمشير خود را تا هشت ماه با دست راست و بر شانه حمايل مي نمايد و پيوسته دشمنان را خواهد کشت تا خداوند - عزّوجلّ - راضي گردد.
ابوبصير گويد: عرضه داشتم: چگونه خواهد دانست که خداوند راضي شده؟
فرمود: خداوند رحم در دلش مي افکند. [5] .
و در حديث مفضّل از حضرت صادق عليه السلام است که فرمود: حَسني آن جوانمرد خوشروي که از طرف ديلم خروج مي کند و با بيان فصيحي که دارد، فرياد برمي آورد که: اي آل احمد! اجابت کنيد دردمند پريشان حال را و آن که از پيرامون ضريح (شايد مراد کعبه باشد) ندا مي کند. پس گنجينه هاي الهي در طالقان او را اجابت مي نمايند، چه گنج هايي که از طلا و نقره نيست، بلکه مرداني همانند قطعه اي آهن بر اسب هاي چابک سوار و حربه ها به دست و پيوسته ستمگران را به قتل مي رساند تا اين که وارد کوفه مي شود - در حالي که بيشتر جاهاي زمين از لوث وجود بي دينان پاک گشته است - آن جا را محلّ اقامت خود قرار مي دهد.
پس خبر ظهور مهدي عليه السلام به سيّد حسني و اصحابش مي رسد، اصحاب به او مي گويند: اي فرزند پيغمبر! اين کيست که در قلمرو ما فرود آمده؟ مي گويد: بياييد برويم ببينيم که کيست - در صورتي که به خدا قسم سيّد حسني مي داند او مهدي است و بدين جهت اين سخن را مي گويد که به يارانش آن حضرت را بشناساند -.
پس حسني بيرون مي آيد تا اين که به مهدي عليه السلام مي رسد، آن گاه مي گويد: اگر تو مهدي آل محمّدعليهم السلام هستي، پس کو عصاي جدّت پيغمبر و انگشتر و جامه و زره (فاضل) آن حضرت؟ و عمامه (سحاب) و اسب (يربوع) و شتر (غضباء) و قاطر (دُلدُل) و الاغ (يعفور) و اسب اصيل رسول خداصلي الله عليه وآله (بُراق) و مصحف امير مؤمنان عليه السلام. اين ها کجاست؟
پس آن جناب تمام اين ها را به او نشان مي دهد، آن گاه عصاي پيغمبر را مي گيرد و در
[ صفحه 148]
سنگ سختي مي کارد، فوري برگ مي دهد. منظورش از اين کار آن است که بزرگواري و فضيلت مهدي عليه السلام را به اصحاب خود بنماياند تا با آن حضرت عليه السلام بيعت کنند.
سپس سيد حسني عرضه مي دارد: اللَّه اکبر، اي فرزند پيغمبر! دستت را بده تا با شما بيعت کنيم. مهدي عليه السلام دستش را دراز مي کند، سيّد حسني و اصحابش بيعت مي نمايند، مگر چهل هزار نفر صاحبان مصاحف (: قرآن هاي مکتوب) که به زيديه معروفند که از بيعت کردن سرباز مي زنند و مي گويند: اين کار يک سحر بزرگ است.
با اين سخن دو لشکر با هم گلاويز مي شوند، مهدي عليه السلام به طرف طائفه منحرف آمده و آن ها را نصيحت و به پيروي خودش دعوت مي کند، ولي آن ها بر کفر و طغيان خود مي افزايند، و آن حضرت دستور به کشتن آن ها مي دهد، پس همه را از دم شمشير مي گذرانند.
سپس مهدي عليه السلام به اصحاب خود مي گويد: قرآن هاي آنان را نگيريد، بگذاريد مايه حسرتشان گردد، همان گونه که آن را تبديل کرده و تغيير داده و تحريف نموده بودند و مطابق آن عمل نکردند. [6] .
اخبار در اين باره بسيار است که بعضي از آن ها در بحث (قتل کافرين) خواهد آمد، ان شاء اللَّه تعالي.
پاورقي
[1] سوره مائده، آيه 33.
[2] بحار الانوار: 362:52.
[3] بحار الانوار: 363:52.
[4] بحار الانوار: 363:52.
[5] کمال الدين: 329:1.
[6] بحار الانوار: 15:53.