بازگشت

تعليم و آموختن قرآني که اميرالمؤمنين جمع کرده بود


در بحار به نقل از نعماني از امير مؤمنان علي عليه السلام آمده که فرمود: گويا مي بينم شيعيان ما در مسجد کوفه خيمه ها زده اند و قرآن را به همان گونه که نازل شده به مردم مي آموزند. [1] .

و نيز از آن حضرت مروي است که فرمود: گويي عجم را مي بينم که خيمه هايشان در مسجد کوفه برپا است و قرآن را همان طور که نازل شده به مردم مي آموزند.

اصبغ بن نباته مي گويد: عرض کردم: مگر [اين قرآن] همان گونه که نازل شده نيست؟ فرمود: نه، هفتاد نفر از قريش به نام خودشان و نام پدرانشان از قرآن محو شده است، و ابولهب را جا نگذاشته اند مگر به منظور سرزنش رسول خداصلي الله عليه وآله، چون عموي آن حضرت بود. [2] .

و از حضرت امام صادق عليه السلام است که فرمود: گويي شيعيان علي را مي بينم که مثاني (قرآن) به دست گرفته اند و به مردم مي آموزند. [3] .



[ صفحه 124]



و از ارشاد القلوب ديلمي از حضرت امام باقرعليه السلام روايت است که فرمود: چون قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - بپاخيزد، خيمه هايي نصب مي شود براي کساني که قرآن را به همان گونه که خداوند جلّ جلاله آن را نازل فرموده، به مردم بياموزند. پس دشوارترين چيزي که خواهد بود براي کساني است که آن را حفظ کرده اند، زيرا با اين تأليف اختلاف دارد. [4] .

و در کافي به سند خود از سالم بن ابي سلمه روايت کرده است که گفت: من مي شنيدم که مردي بر حضرت امام صادق عليه السلام حروفي از قرآن خواند که مانند خواندن متعارف مردم نبود، پس حضرت صادق عليه السلام به او فرمود: از اين قرائت دست بردار و همان طور که مردم مي خوانند بخوان تا قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - قيام کند، که وقتي آن حضرت بپاخيزد کتاب خدا را با حدودش خواهد خواند و مصحفي که علي عليه السلام نوشته بيرون مي آورد.

سپس فرمود: هنگامي که علي عليه السلام آن را نوشت و از جمع آوري اش فراغت يافت، آن را براي مردم آشکار ساخت و فرمود: اين کتاب خداي - عزّوجلّ - است، همان طور که خداوند آن را بر حضرت محمدصلي الله عليه وآله نازل کرده، به درستي که من آن را از دو لوح جمع نموده ام، جواب دادند: اينک مصحف جامعي در دست ماست و نيازي به اين نداريم. فرمود: به خدا سوگند که پس از اين روز ابداً آن را نخواهيد ديد، بر من فقط لازم بود که وقتي آن را جمع کردم به شما خبر دهم تا آن را بخوانيد. [5] .

و در احتجاج آمده: هنگامي که رسول خداصلي الله عليه وآله وفات يافت، علي عليه السلام قرآن را جمع کرد و آن را نزد مهاجرين و انصار برد و بر آنان عرضه کرد، زيرا که پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله او را به اين کار وصيّت فرموده بود. پس چون ابوبکر آن را گشود، در اولين صفحه اي که باز کرد رسوايي هاي قوم آشکار شد، عمر برآشفت و گفت: اي علي! آن را بازگردان که ما را به آن نيازي نيست. پس حضرت اميرعليه السلام آن را گرفت و رفت. آن گاه زيد بن ثابت را که قاري قرآن بود احضار کردند، عمر به او گفت: علي قرآن را نوشته بود، آورد، ولي در آن رسوايي هاي مهاجرين و انصار بود و ما نظرمان بر اين است که قرآن را جمع کنيم و



[ صفحه 125]



فضيحت هاي مهاجرين و انصار را از آن بيندازيم. زيد رأي موافق داد، ولي گفت: اگر من قرآن را آن طور که شما مي خواهيد جمع کردم و بعد از آن علي عليه السلام قرآن خودش را آشکار کرد، آيا زحمت هاي شما هدر نمي رود؟

عمر گفت: چاره اي جز اين نيست که او را بکشيم و از او راحت شويم. پس حيله اي بکار بردند تا به دست خالد بن وليد آن حضرت را بکشند، ولي نتوانستند. و چون عمر به خلافت رسيد، از علي عليه السلام خواست آن قرآن را بياورد تا ميا خودشان آن را تحريف کنند، به آن حضرت گفت: يا ابالحسن! خوب بود قرآني که نزد ابي بکر آوردي، حالا بياوري تا بر آن اجتماع کنيم.

علي عليه السلام فرمود: هيهات! هيچ راهي به سوي آن نيست، من در آن موقع آن را آوردم تا حجّت بر شما تمام کرده، روز قيامت نگوييد ما از اين قرآن غافل بوديم، يا به من نگوييد که تو آن را نياوردي. البته قرآني که نزد من است جز پاکيزگان و اوصياء از فرزندان من هيچ کس به آن دست نمي يابد.

عمر گفت: آيا وقت معيّني براي آشکار ساختن اين قرآن هست؟ فرمود: آري؛ هنگامي که قائم از فرزندان ما قيام کند، آن را ظاهر نمايد و مردم را بر آن وا مي دارد، پس سنّت بر آن جاري مي گردد. [6] .

مي گويم: ممکن است سرّ نامگذاري حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - به قرآن عظيم همين باشد، از جهت اين که به قرآن امر مي کند و مردم را بر خواندن و عمل به آن وا مي دارد و مُظهر و ترويج کننده آن است.

در تفسير البرهان از حسان عامري نقل شده که گفت: از حضرت امام باقرعليه السلام درباره اين آيه شريفه پرسيدم که: «وَلَقَدْ آتَيْناکَ سَبْعاً مِنَ المَثانِي وَالقُرْآنَ العَظِيمَ»؛ [7] [اي پيامبر] ما هفت آيت از مثاني و قرآن عظيم را به تو داديم. فرمود: تنزيل آن چنين نيست، بلکه چنين است: «وَلَقَدْ آتَيْناکَ سَبْعاً مِنَ المَثانِي»؛ [8] و همانا ما به تو آن هفت مثاني را عطا کرديم، که آن ها ما هستيم و قرآن عظيم فرزند فرزند است.



[ صفحه 126]



و از قاسم بن العروة از آن حضرت روايت شده که: درباره قول خداي تعالي: «وَلَقَدْ آتَيْناکَ سَبْعاً مِنَ المَثانِي» فرمود: هفت امام و قائم عليهم السلام. [9] .

مي گويم: امّا تعبير به هفت امام شايد به اعتبار نام هاي ايشان است و در حديث اوّل فاطمه عليها السلام نيز مورد نظر است و قرآن عظيم فرزند فرزند است که همان حضرت قائم عليه السلام مي باشد، چنان که در بحار از امير المؤمنين علي عليه السلام روايت شده که فرمود: براي او دو نام هست: يکي پنهان و ديگري آشکار مي ماند، آن اسمي که مخفي مي ماند، احمد است و اسمي که آشکار مي شود محمّد. [10] .

در تأييد مطلب مزبور حديثي است که صاحب بحار الانوار از يونس بن عبد الرحمن به نقل از شخصي روايت کرده که گفت: از حضرت امام صادق عليه السلام درباره آيه «وَلَقَدْ آتَيْناکَ سَبْعاً مِنَ المَثانِي وَالقُرْآنَ العَظِيمَ» پرسيدم. فرمود: ظاهرش سوره حمد است و باطن آن فرزند فرزند است و هفتمين از آن ها قائم عليه السلام است. [11] .

بنابراين - احتمال دوم - عطف (القرآن العظيم) بر (سبع) از باب اين است که به طور ويژه اي از حضرت قائم عليه السلام ياد شده باشد، به خاطر امر مهمي که در يادآوري از آن بزرگوار هست، و امّا منظور از کلمه مثاني ممکن است تمام آيات قرآن باشد؛ که مؤيّد اين احتمال است آيه کريمه: «اَللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِيثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِي»؛ [12] خداوند بهترين سخن ها را فرود آورد کتابي که [الفاظ آن] همگون [و معاني آن] مکرر است.

و نيز احتمال نخستين را که فرمود: «السبع المثاني»، حديثي که قبلاً از امام صادق عليه السلام از غيبت نعماني روايت کرديم که فرمود: گويي شيعيان علي را مي بينم که مثاني (قرآن) به دست گرفته اند...، اين معني را تأييد مي کند.

و تعبير از قرآن به مثاني به مناسبت تکرار نزول آن است که يک بار به طور کامل در شب قدر به بيت المعمور نازل شد. سپس از آن جا به سوي پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله به تدريج به



[ صفحه 127]



مدت بيست و سه سال فرود آمد. [13] .

و شايد هم منظور، خصوص سوره فاتحة الکتاب (حمد) باشد - چنان که از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده - و تعبير از آن به مثاني يا به خاطرتکرار آن در هر نماز واجب است و يا به علت تکرار نزول آن است. و اين که از امامان عليهم السلام تعبير به مثاني گرديده، يا به اعتبار اين است که آنان نسبت به پيغمبر، فرزند فرزند هستند که در مرتبه دومند نسبت به آن حضرت به حسب جهان بشري و نحوه آفرينش انساني. چنان که حضرت فاطمه عليها السلام در مرتبه اوّل است. و يا به اعتبار اين که ايشان نسبت به قرآن کريم در مرتبه دوم هستند، چنان که حديث ثقلين شاهد بر اين معني است. اين حديث متواتر از طريق خاصّه و عامّه روايت شده، امّا از طريق مخالفين از ابوسعيد خدري از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله منقول است که فرمود: اي مردم! من در ميان شما دو شي ء گرانبها را ترک مي گويم که يکي از ديگري بزرگ تر است، کتاب خداي عزّوجلّ و آن ريسماني است که از جانب آسمان به سوي زمين کشيده شده و عترت من، خاندان من. و اين دو از هم جدا نمي شوند تا اين که در کنار حوض (کوثر) به من بازگردند. [14] .

احتمال سوم اين است که: چون نسبت به پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله در مرتبه بعد هستند، با کلمه (مثاني) از آن ها تعبير شده، ايشان از نظر علوم ربّاني و مقامات عقلاني در درجه دوم قرار دارند که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ العِلْمِ وَعَلِيٌّ بابُها»؛ [15] من شهر علمم و علي درب آن است. و نيز امير مؤمنان علي عليه السلام فرموده: رسول خداصلي الله عليه وآله هزار در از علم به من آموخت که از هر دري هزار در ديگر باز مي شود. [16] .

اين ها مطالبي است که در حلّ اين اشکال و تحقيق موضوع به نظرم رسيده و خداوند به



[ صفحه 128]



حقايق امور دانا است، البته وجوه ديگري که بعيد به نظر مي رسد نيز گفته شده که کتاب را با ذکر آن ها طولاني نمي کنيم. کساني که مايلند از آن وجوه هم اطلاع حاصل کنند به کتاب (مرآة الانوار و مشکاة الاسرار) شيخ ابوالحسن شريف مراجعه نمايند. [17] .


پاورقي

[1] محمد بن ابراهيم بن جعفر نعماني، چنانکه در امل الامل (2: 233 - 232) آمده، از شيوخ عظيم القدر و شريف و صحيح العقيده و کثير الحديث اصحاب ماست، به بغداد هجرت کرده و از آستانه شام رفته و در آنجا وفات يافته است. علامه حلّي (رجال العلاّمة الحلّي: 162) و نجاشي (رجال النجاشي: 297) شرح حال او را چنين ذکر کرده اند. نجاشي پس از بيان فوق گفته: او از شاگردان کليني است و از تأليفاتش تفسير قرآن است که قسمتي از آن را ديده ام و کتاب غيبت او را نيز ديده ام، تأليف خوب و جامعي است. (مؤلف).

[2] غيبت نعماني: 125.

[3] غيبت نعماني: 218.

[4] بحار الانوار: 339:52؛ گفتني است که اين روايت و نيز بسياري از روايات که مرحوم علامه مجلسي به نقل از ارشاد شيخ مفيد آورده، مرحوم مؤلف آن ها را به ارشاد ديلمي نسبت داده است. (مترجم).

[5] کافي: 633:2.

[6] الاحتجاج: 2251.

[7] سوره حجر، آيه 87.

[8] تفسير البرهان: 354:2.

[9] البرهان: 354:2.

[10] بحار الانوار: 35:51.

[11] البرهان: 354:1.

[12] سوره زمر، آيه 22.

[13] چنانکه در کافي به سند خود از حضرت ابي عبد اللَّه صادق عليه السلام روايت شده و طبرسي در مجمع البيان گفته: بدين جهت مثاني ناميده شده که بعضي از قصه ها و اخبار و احکام و موعظه ها در آن تکرار شده و به گونه هاي مختلف ذکر گرديده و نيز تلاوت آن تکرار مي شود و خسته کننده نيست. (مؤلّف).

[14] سيد جليل سيد هاشم بحراني در کتاب غاية المرام: 223، آورده، از امير المؤمنين علي عليه السلام درباره حديثي که در بالا ذکر شده پرسيدند که عترت کيانند؟ فرمود: من و حسن و حسين و امامان نه گانه از فرزندان حسين عليه السلام، نهمين آن ها مهدي قائمشان است. (مؤلف).

[15] غاية المرام: 524.

[16] غاية المرام: 517.

[17] مرآة الانوار: 181.