بازگشت

قسمتي از احاديث متواتره که به طور خاص بر امامت آن حضرت دلال


1 - روايت صحيحي است که ثقة الاسلام کليني در کتاب کافي از حضرت امام جوادعليه السلام آورده است که فرمود: امير المؤمنين عليه السلام همراه حسن بن علي عليهما السلام در حالي که به دست سلمان تکيه کرده بود، وارد مسجد الحرام شدند و نشستند که ناگاه مردي خوش قيافه و خوش لباس آمد و بر امير مؤمنان علي عليه السلام سلام کرد و خدمت آن حضرت نشست. آن بزرگوار جواب سلام او را دادند. سپس گفت: يا امير المؤمنين عليه السلام! من سه مسأله از تو مي پرسم، اگر پاسخ آن ها را دادي خواهم دانست که اين مردم در کار تو خلافي بزرگ مرتکب شده اند که در دنيا و آخرت مسؤول آنند و گرنه مي فهمم که تو با آنان مساوي هستي و هيچ امتيازي بر ايشان نداري.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود: هر چه مي خواهي سؤال کن. عرضه داشت: بگو ببينم! الف) وقتي انسان مي خوابد روحش به کجا مي رود؟ ب) فراموشي و يادآوري چگونه به انسان دست مي دهد؟ ج) چطور مي شود که فرزندان انسان به عموها يا دايي هاي خود شباهت مي يابند؟

پس امير مؤمنان عليه السلام روي به امام حسن عليه السلام کرده فرمود: جوابش را بده. امام مجتبي عليه السلام جوابش



[ صفحه 80]



را داد. آن مرد گفت: من شهادت مي دهم که جز اللَّه خدايي نيست و هميشه بر آن گواه بوده ام و گواهي مي دهم که محمدصلي الله عليه وآله رسول خداست و هميشه بر آن شاهد بوده ام. و شهادت مي دهم که تو وصيّ رسول خدا و قائم به حجّت او هستي. - و به امير مؤمنان عليه السلام اشاره کرد - و گواهم که تو جانشين و قائم به حجّت او هستي - و به امام حسن عليه السلام اشاره کرد - و گواهم که حسين بن علي عليهما السلام وصيّ برادر خود و قائم به حجّت اوست بعد از او، و عليّ بن الحسين عليهما السلام قائم به امامت حسين است بعد از او، و محمّد بن علي عليهما السلام قائم به امامت عليّ بن الحسين است و جعفر بن محمدعليهما السلام قائم به امامت محمد است، و موسي بن جعفرعليهما السلام که قائم به امامت جعفر بن محمد است و علي بن موسي عليهما السلام که قائم به امامت موسي بن جعفر است و محمد بن علي عليهما السلام که قائم به امامت علي بن موسي است و علي بن محمدعليهما السلام که قائم به امامت محمد بن علي عليهما السلام است و حسن بن علي عليهما السلام که قائم به امامت علي بن محمد است و گواهي مي دهم به مردي که فرزند حسن است و به کنيه و نام تعبير نشود تا اين که امر او ظاهر گردد و زمين را از عدالت پر کند چنان که پر شده باشد از ظلم و ستم. درود و رحمت و برکت خدا بر تو باد اي امير مؤمنان!

سپس برخاست و رفت، امير مؤمنان عليه السلام فرمود: اي ابومحمد! در پي اين مرد برو ببين کجا مي رود. حسن بن علي عليهما السلام رفت و برگشت و گفت: جز اين نبود که پاي خود را از مسجد بيرون گذاشت و من ندانستم به کجاي زمين خدا رفت. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: ابومحمد او را مي شناسي؟ امام حسن عليه السلام گفت: خدا و رسولش و امير مؤمنان داناترند. فرمود: او خضرعليه السلام بود. [1] .



[ صفحه 81]



2 - روايتي است که شيخ صدوق فقيه سديد ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه قمي در کتاب اکمال الدين و اتمام النعمة به سندي همچون صحيح بنابر بعضي وجوه به نقل از يونس بن عبد الرحمن آورده است که گفت: به محضر امام هفتم موسي بن جعفرعليهما السلام مشرّف شدم و عرضه داشتم: يابن رسول اللَّه! آيا تو قائم به حقّ هستي؟ فرمود: من نيز قائم به حقّ هستم، ولي آن قائم که زمين را از دشمنان خداي عزّوجلّ پاک کند و آن را پر از عدالت نمايد همچنان که از جور و ستم پر شده باشد، پنجمين فرزند من است که غيبتي طولاني دارد، زيرا که بر جان خود مي ترسد، در اين مدت [که او از نظر غايب است] عدّه اي از حقّ برگشته و عدّه اي ديگر ثابت قدم مي مانند، سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما که در غيبت قائم ما به رشته ولايت ما چسبيده و به دوستي ما ثابت و استوار مانده و از دشمنان ما بيزار بوده باشند، آنان از مايند و ما از آنان هستيم که البته ما را به امامت پسنديده اند و ما هم ايشان را به شيعه بودن پسنديده ايم. خوشا به حالشان باز هم خوشا به حالشان، به خدا که ايشان روز قيامت در درجات ما خواهند بود. [2] .

3 - و در کتاب الخرايج آمده: محمد بن مسلم گويد: خدمت امام ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام شرفياب بودم، معلّي بن خنيس گريه کنان وارد شد، حضرت فرمود: چرا گريه مي کني؟ گفت: بيرون خانه شما کساني هستند که مي پندارند که شما را بر ما فضيلتي نيست و شما و آن ها يکسان هستيد.

حضرت صادق عليه السلام کمي ساکت ماند، سپس دستور داد که طبقي خرما بياورند، آن گاه يک دانه خرما برگرفت و آن را دو نيم کرد، سپس آن خرما را تناول فرمود و هسته اش را در زمين کاشت، پس آهسته رشد کرد و خرماي نارس داد، حضرت از آن برگرفت و تناول کرد، آن گاه پوست نوشتني از آن برآورد و به معلّي داد و فرمود: بخوان! در آن نوشته شده



[ صفحه 82]



بود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ المُرْتَضي وَالحَسَنُ وَالحُسَيْنُ وَعَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ وَ...» نام يک به يک امامان تا امام حسن عسکري و فرزندش (مهدي)عليهم السلام در آن بود. [3] .

4 - شيخ صدوق به روايت صحيح از ريان بن الصلت آورده است که گفت: به حضرت امام رضاعليه السلام عرضه داشتم: شما صاحب امر هستيد؟ فرمود: من نيز صاحب امر [امامت] هستم، ولي نه آن صاحب امري که زمين را از عدل پر کند همان طور که پر شده باشد از جور و ستم، و چگونه او باشم و حال آن که مي بيني که بدنم ضعيف است! امّا قائم عليه السلام آن است که وقتي ظهور نمايد سنّ پيران و سيماي جوانان دارد، به قدري بدنش نيرومند است که اگر به بزرگ ترين درخت دست اندازد آن را از جاي برکند، و اگر در ميان کوه ها فرياد برآورد سنگ هاي آن ها فرو ريزد، عصاي موسي و انگشتري سليمان عليهما السلام با او است، او چهارمين فرزند من است که خداوند او را هر قدر که مشيّتش تعلّق گيرد در پشت پرده غيب مستور مي سازد، سپس او را آشکار مي گرداند تا زمين را پر کند از عدل و داد چنان که از ستم و بيداد پر شده باشد. [4] .

5 - شيخ صدوق نيز در حديث صحيحي از ابوهاشم داوود بن القاسم جعفري آورده است که گفت: از حضرت ابوالحسن صاحب العسکر (امام هادي)عليه السلام شنيدم که مي فرمود: جانشين من بعد از من فرزندم حسن است، ولي شما چه حالي خواهيد داشت در جانشين پس از او؟ عرض کردم: چطور مگر قربانت گردم؟ فرمود: زيرا که نه او را مي بينيد و نه روا است که اسمش را ببريد. گفتم: پس چطور او را ياد کنيم؟ فرمود: بگوييد: «اَلحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍعليهم السلام»؛ يعني (حجّت آل محمّد صلّي اللَّه عليهم اجمعين). [5] .

6 - همچنين شيخ صدوق در خبر صحيحي از جناب عثمان بن سعيد عمري - که روانش گرامي باد - روايت آورده که گفت: در محضر ابومحمد حسن بن علي (امام عسکري)عليه السلام بودم از آن بزرگوار سؤال شد از خبري که از فدرانش روايت شده که: «زمين از حجّت الهي



[ صفحه 83]



بر مخلوق خالي نخواهد ماند تا روز قيامت و هر که بميرد در حالي که امام زمانش را نشناخته باشد به مرگ جاهليت مرده است» فرمود: البته درست است و حقّ، همان طور که روز حقّ است. عرض شد: يابن رسول اللَّه! امام و حجّت بعد از شما کيست؟ فرمود: فرزند من محمد که امام و حجّت بعد از من است، هر که بميرد و او را نشناسد به مردن جاهليت مرده است. و بدانيد که او را غيبتي طولاني است که افراد نادان در آن سرگردان شوند و به هلاکت افتند، و وقت گزاران نسبت به آن دروغ مي گويند. سپس خروج خواهد کرد. گويا مي بينم پرچم هاي سپيدي که در نجف کوفه بالاي سرش به اهتزاز است.

مي گويم: ثقه جليل شيخ علي بن محمد بن علي الخزاز قمي رحمه الله در کتاب کفاية الاثر في النصّ علي الأئمّة الاثني عشر، يکصد و هفتاد حديث از طريق شيعه و سنّي روايت کرده که همه آن ها به امامت حضرت قائم منتظرعليه السلام تصريح دارد. ما نيز بعضي از آن ها را در ساير ابواب کتاب خواهيم آورد.



[ صفحه 84]




پاورقي

[1] در کتاب کمال الدين جواب سؤالات را چنين آورده است:

امّا اينکه پرسيدي وقتي شخصي مي خوابد روحش کجا مي رود؟ جوابش اين است که روحش وابسته به باد و باد وابسته به هواست تا وقتي که صاحبش براي بيدار شدن نجنبد. پس اگر خداوند اجازه دهد که روح به صاحبش برگردد، روح آن باد را مي کشد و باد هوا را، پس روح باز مي گردد و در پيکر صاحبش استقرار مي يابد، ولي اگر خداوند متعال اجازه بازگشت روح را ندهد، هوا باد را و باد روح را خواهد کشيد و خواهد برد تا روز محشر به صاحبش بازنگردد.

و امّا راجع به ياد و فراموشي آن که: دل هر کس در محفظه اي است که بر آن سرپوشي نهاده شده، هرگاه در آن حال بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستد آن سرپوش از آن محفظه برداشته خواهد شد و دل پرتو مي يابد و آنچه فراموش کرده بود به ياد مي آورد. ولي اگر بر محمد و آل او صلوات نفرستد يا از آن کم نهد، سرپوش بر آن محفظه محکم شود دلش تار، و آنچه در نظر داشت فراموش گردد.

و امّا آنچه راجع به نوزاد پرسيدي که مانند عموها يا دايي هاي خود مي شود، بدان که: هرگاه مرد در حال آرامش با همسر خود درآميزد نطفه در رحم واقع شده و فرزند مانند پدر و مادر برآيد، ولي اگر در حالي که آرامش ندارد و رگ ها آسوده نيست آميزش کند، نطفه پريشان گرديده و مي لغزد، پس اگر بر رگي افتد که از عمو است مانند عمو برآيد، و اگر بر رگي که از دايي است واقع شود شباهت به دايي خواهد يافت. (مترجم).

[2] کمال الدين، 361:2.

[3] الخرايج، راوندي: 98.

[4] کمال الدين: 376:2.

[5] کمال الدين، 381:2.