حضرت صاحب الزمان در حق او دعا مي کند
چون مقتضاي شکر احسان همين است، و دليل بر آن فرمايش مولي صاحب الزمان عليه السلام در دعايي است که در مهج الدعوات مي باشد، و کساني که براي ياري دين تو از من پيروي مي کنند نيرومند کن و آنان را جهادگر در راه خودت قرار ده، و بر بدخواهان من و ايشان پيروزشان گردان.... [1] .
بدون شک دعا کردن براي آن حضرت و براي تعجيل فرج آن جناب، تبعيت و نصرت است، چون يکي از اقسام نصرت و ياري ايمان و حضرت صاحب الزمان عليه السلام، ياري کردن به زبان است، و دعا براي آن حضرت يکي از انواع ياري کردن به زبان مي باشد.
و نيز دليل بر اين معني است که در تفسير علي بن ابراهيم قمي ذيل آيه شريفه: «وَإِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بَأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»؛ [2] و هرگاه مورد تحيّت [بدرود و ستايش] واقع شديد، به بهتر يا نظير آن پاسخ دهيد. گفته: سلام و کارهاي نيک ديگر. [3] .
واضح است که دعا از بهترين انواع نيکي است، پس اگر مؤمن براي مولاي خود خالصانه دعا کند مولايش هم براي او خالصانه دعا مي نمايد، و دعاي آن حضرت کليد هر خير و داس هر شرّ است. شاهد و مؤيّد اين مدّعا روايتي است که قطب راوندي در خرايج
[ صفحه 448]
آورده که گفت: جمعي از اهل اصفهان از جمله ابوالعباس احمد بن النصر و ابوجعفر محمد بن علويه نقل کردند که: شخصي به نام عبد الرحمن مقيم اصفهان شيعه بود. از او پرسيدند: چرا به امامت حضرت علي النقي عليه السلام معتقد شدي؟ گفت: چيزي ديدم که موجب شد من اين چنين معتقد شوم، من مردي فقير ولي زبان دار و پرجرأت بودم، در يکي از سال ها اهل اصفهان مرا با جمعي ديگر براي شکايت به دربار متوکّل بردند، در حالي که در آن دربار بوديم دستوري از سوي او بيرون آمد که علي بن محمد بن الرضاعليهم السلام احضار شود. به يکي از حاضران گفتم: اين مرد کيست که دستور احضارش داده شده؟ گفت: او مردي علوي است که رافضيان معتقد به امامتش هستند. سپس گفت: چنين مي دانم که متوکّل او را براي کشتن احضار مي کند. گفتم: از اين جا نمي روم تا اين مرد را ببينم چگونه شخصي است؟ گويد: آن گاه او سوار بر اسب آمد و مردم از سمت راست و چپ راه، در دو صف ايستاده به او نگاه مي کردند. هنگامي که او را ديدم، محبتش در دلم افتاد، بنا کردم در دل براي او دعا کردن که خداوند شرّ متوکّل را از او دفع نمايد، او در بين مردم پيش مي آمد و به کاکل اسبش نگاه مي کرد، و به چپ و راست نظر نمي افکند. من در دل پيوسته برايش دعا مي کردم. هنگامي که کنارم رسيد صورتش را به سويم گردانيد، آن گاه فرمود: خداوند دعايت را مستجاب کند، و عمرت را طولاني و مال و فرزندت را زياد سازد.
از هيبت او به خود لرزيدم و در ميان رفقايم افتادم، پرسيدند: چه شد؟ گفتم: خير است و به هيچ مخلوقي نگفتم. پس از اين ماجرا به اصفهان بازگشتيم، خداوند به برکت دعاي او راه هايي از مال بر من گشود به طوري که امروز من تنها هزار هزار درهم ثروت در خانه دارم غير از مالي که خارج از خانه ملک من است، و ده فرزند دارا شدم، و هفتاد و چند سال از عمرم مي گذرد، من به امامت اين شخص قائلم که آنچه در دلم بود دانست و خداوند دعايش را درباره ام مستجاب کرد. [4] .
مي گويم: اي خردمند نگاه کن چگونه امام هادي عليه السلام دعاي اين مرد را پاداش داد به اين که در حق او دعا کرد به آنچه دانستي. با اين که در آن هنگام او از اهل ايمان نبود، پس
[ صفحه 449]
آيا چگونه درباره حضرت صاحب الزمان عليه السلام فکر مي کني؟ به گمانت اگر برايش دعا نمايي او دعاي خير در حقّت نمي کند، با اين که تو از اهل ايمان هستي؟ نه سوگند به آن که انس و جنّ را آفريد، بلکه آن جناب براي اهل ايمان دعا مي کند، هرچند که خودشان از اين جهت غافل باشند، زيرا که او وليّ احسان است. و آنچه در بخش چهارم کتاب آورديم - در حرف «د» - براي استدلال کافي است.
در تأييد آنچه در اين جا ذکر شد يکي از برادران صالح برايم نقل کرد که آن حضرت عليه السلام را در خواب ديده، آن حضرت به او فرموده اند: من براي هر مؤمني که پس از ذکر مصائب سيد الشهدا در مجالس عزاداري دعا نمايد، دعا مي کنم.
از خداوند توفيق انجام اين کار را خواهانيم که البته او مستجاب کننده دعاها است.
پاورقي
[1] مهج الدعوات: 302.
[2] سوره نساء، آيه 86.
[3] تفسير القمي: 145:1.
[4] الخرايج: باب حادي عشر في معجزات الامام علي بن محمد الهادي عليه السلام.