رسيدن جزاي عمل به اولاد
عملي که از شخص سر مي زند - اطاعت باشد يا معصيت - جزاي آن به اولاد و نوادگانش مي رسد، چنان که از امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه: «وَأَمَّا الجِدارُ فَکانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي المَدِينَةِ وَکانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَکانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ يَبْلُغا أَشَدُّهُما وَيَسْتَخْرِجا کَنْزَهُما»؛ [1] و امّا ديوار، پس از آنِ دو پسر بچه يتيم بود که در شهر هستند، و زيرش آن گنجي متعلق به ايشان، و پدرشان نيکوکار بود، پس پروردگارت خواست که آن دو به قوّت رسند و گنجشان را برآورند. فرمود: آن دو يتيم با آن پدر صالح هفت پشت فاصله داشتند.
و اين به خاطر حکمت ها و مصالح عظيمي است که بسياري از آن ها بر ما پوشيده و مخفي است و بعضي از آن ها در روايات از ائمه معصومين عليهم السلام برايمان روشن شده است.
[ صفحه 504]
اگر بگوييد: بدون ترديد، رساندن خيرها و نعمت ها به اولاد شخص در حقيقت به خودش برگشته و تفضّلي نسبت به او انجام گرفته، به جهت کمال مودّت و مهري که بين انسان و اولادش هست، بلکه چه بسا خير رساندن به اولاد براي انسان - بلکه مطلق حيوانات - لذيذتر است از متنعّم شدن خود شخص، خواه در زمان حيات و زندگي او باشد يا پس از مردن. هم چنان که در خبر آمده: ارواح مؤمناني که براي ديدن اولادشان مي آيند اگر آن را در وضع خوب و نيکي ببينند، خوشحال مي شوند، و اگر در فشار و سختي ببينند، اندوهگين مي گردند. و روايات ديگري که بر موضوع مورد بحث دلالت دارد. ولي عذاب کردن و به مشقّت انداختن اولاد به خاطر کارهايي که از پدران و مادران سر زده، نه عقل آن را امضا کرده و نه قرآن. عقل اين را ظلم مي داند، و ظلم بر خداوند - عزّوجلّ - قبيح است، در قرآن مجيد نيز آمده: «وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري»؛ [2] و بردارنده اي بار گناه ديگري را متحمّل نمي شود.
مي گويم: دچار شدن مردم به آفات و بليّات، گاهي کفّاره گناهان و خطاهاي آنان است و گاهي براي بالا رفتن درجات و فزوني ثواب ها مي باشد. پس ممکن است خداوند متعال بعضي از بندگانش را به بعضي از مصيبت ها و محنت ها عذاب نمايد و اين را کفّاره گناهان پدران و مادران قرار دهد، چون به خاطر مصيبت هايي که به فرزندانشان مي رسد متأثّر و ناراحت مي شوند، آن گاه به اين بنده اي که به آن مصيبت ها دچار گشته انواع نعمت ها و ثواب ها را عنايت مي کند، چون در دنيا به آن ناراحتي ها مبتلا شده است. و اين مبادله خوب و برنامه نيکي است و هيچ خلاف عدل و احسان هم در آن نيست بلکه خود نوعي احسان به انسان مي باشد.
و بر اين معني دلالت مي کند فرموده امام صادق عليه السلام در جواب مفضّل بن عمر - که از خواصّ اصحاب گرامي آن حضرت است - که پس از بيان خوبي ها و منافع حواسّ انسان و زيان هاي فقدان آن ها، مفضّل عرضه داشت: پس چرا بعضي از مردم برخي از اين اعضا را ندارند که اين زيان هايي که فرمودي به آن ها برسد؟ امام صادق عليه السلام فرمود: براي تأديب و موعظه کسي که اين وضع برايش پيش مي آيد، و ديگران به سبب او پند گيرند، چنان که
[ صفحه 505]
زمامداران گاهي افرادي را براي مجازات و عبرت تأديب مي کنند و [عُقلا] بر آن ها اشکال نمي گيرند، بلکه رأيشان را تعريف مي کنند و تدبيرشان را تصحيح مي شمارند. به علاوه براي کساني که اين امور برايشان پيش مي آيد اگر شکيبايي کنند و شکر الهي بجاي آورند پس از مرگشان آن قدر ثواب ها هست که اين ناراحتي ها را در مقابل آن همه ثواب، کوچک و ناچيز خواهند ديد، تا جايي که اگر به آن ها اختيار مي دادند که به دنيا بازگردند و در آن بلاها زندگي کنند آن را انتخاب مي نمودند.
و مي توان به نحو ديگري جواب داد که: خداوند - عزّوجلّ - به مقتضاي حکمتي تقدير کرده، مصائب و بلاهايي برسد، ولي دفع و برطرف شدن آن مصائب و بلاها را مشروط و متوقف بر صدور افعال خاصّي از پدران و مادران يا خود آن ها قرار داده است، و چون آن شرط محقّق نشد تقدير الهي جاري مي گردد.
بنابراين ابتلاي آن ها در حقيقت به عنوان مجازات آن ها به سبب کارهاي پدران و مادرانشان نيست تا اشکالي وارد شود بلکه بر مبناي مصالح واقعي است که در هر امر مقدّري وجود دارد. و اين وجه را از يکي از دوستان خاصّ خود استفاده نمودم.
پاورقي
[1] سوره کهف، آيه 82.
[2] سوره انعام، آيه 164؛ سوره فاطر، آيه 18.