بازگشت

چه کساني مستحق شفاعتند؟


بدان که - خداوند شفاعت شافعان را به من و تو روزي گرداند - جز اهل ايمان کسي شايستگي و استحقاق شفاعت ندارد، چنان که خداوند متعال مي فرمايد: «لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضي»؛ [1] شفاعت نمي کنند مگر براي آن که خدا پسندد. که در تفسير البرهان و غير آن از امام کاظم و امام رضاعليهما السلام آمده: يعني شفاعت نکنند مگر براي آن که خداوند دينش را پسنديده است. [2] .

اضافه بر اين که خلاف اين مطلب را در بين علماي اماميه نديده ام، رواياتي نيز بر آن دلالت دارد:

در بحار از حضرت صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: مؤمن براي رفيق خودش شفاعت مي کند مگر اين که ناصبي باشد، که اگر هر پيامبر مرسل و فرشته مقرّب براي يک نفر ناصبي شفاعت کنند شفاعت داده نمي شوند. [3] .



[ صفحه 456]



و در حديث ديگري از آن حضرت است: همسايه براي همسايه اش و دوست براي دوستش شفاعت مي کند، و چنانچه فرشتگان مقرّب و پيامبران مرسل در حقّ يک ناصبي شفاعت کنند شفاعتشان پذيرفته نيست. [4] .

و در تفسير علي بن ابراهيم قمي از امام صادق عليه السلام درباره آيه شريفه: «لا يَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»؛ [5] شفاعت ندارند مگر آن که نزد پروردگار رحمان پيماني بسته باشد. فرمود: شفاعتشان پذيرفته نيست و شفاعت نمي شود براي آن ها، و شفاعت نمي کنند مگر براي کسي که نزد خداوند پيماني بسته باشد، مگر براي کسي که به جهت ولايت امير مؤمنان علي و امامان بعد از اوعليهم السلام اجازه داده شود، که پيمان نزد خداوند همين است.... [6] .

و پُر واضح است که مؤمنين دو دسته هستند: يکي صالحان و اطاعت کنندگان و ديگر معصيت کاران. حال اين سؤال پيش مي آيد که آيا شفاعت شامل حال نيکوکاران و معصيت کاران هر دو مي شود يا اختصاص به نيکوکاران يا معصيت کاران دارد؟ چند قول است، و حقّ همان قول اوّل است، يعني شمول و فراگيري شفاعت نسبت به هر دو طايفه نيکووکاران و معصيت کاران، نسبت به نيکوکاران، شفاعت موجب زياد شدن ثواب و بالا رفتن درجات است و نسبت به معصيت کاران، مايه رهايي از عقوبت و دفع ضررها يا به اضافه رستگاري به منافع. دليل بر اين - گذشته از آن که شفاعت بر هر دو نوع صادق است - چند روايت است از جمله:

1 - ثقة الاسلام کليني در اصول کافي ضمن حديثي طولاني از امام محمد باقرعليه السلام آورده که فرمود: قرآن صاحب خود را به پيشگاه پروردگار متعال مي برد و مي گويد: پروردگارا! بنده تو است، و تو بهتر از همه علم به او داري، او پيوسته مرا مواظبت مي کرد، به خاطر من دشمني مي نمود، و در راه من دوست مي داشت، و در راه من دشمني مي ورزيد. پس خداوند - عزّوجلّ - مي فرمايد: بنده مرا به بهشت وارد کنيد و از جامه هاي بهشت بر او



[ صفحه 457]



بپوشانيد، و تاجي بر سرش قرار دهيد، هنگامي که اين امور را برايش فراهم سازند بر قرآن عرضه شود، به قرآن مي گويند: آيا راضي شدي به آنچه نسبت به دوستت انجام شد؟ مي گويد: پروردگارا من اين را براي او اندک مي بينم، پس به تمام خير او را فزوني بخش.

آن گاه خداوند - عزّوجلّ - مي فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند که امروز پنج چيز - با فزوني - براي او و کساني که در مرتبه او هستند هديه مي کنم: اينان جواناني باشند که پير نشوند، و سالم بمانند که بيمار نگردند، و بي نيازاني که فقير نشوند، و خوشحالاني که محزون نگردند، و زندگاني که هيچ نميرند. سپس امام باقرعليه السلام اين آيه را تلاوت کرد: «لا يَذُوقُونَ فِيهَا المَوْتَ إِلاَّ المَوْتَةَ الأُولي»؛ [7] و جز آن مرگ نخستين ديگر هيچ طعم مرگ را نچشند. اين حديث در وقوع شفاعت با درخواست برداشتن عقاب و فزوني ثواب، نصّ است [که تأويل وتوجيه در آن راه ندارد] .

2 - از روايت ابوايمن - که در نکته دوم گذشت که: «هيچ کس از اولين و آخرين نيست مگر اين که روز قيامت نيازمند شفاعت محمدصلي الله عليه وآله است» - نيز اين استفاده مي شود که همه مؤمنين - حتي اطاعت کنندگان - بلکه پيغمبران گذشته و صالحان از امّت هاي پيشين نيز محتاج به شفاعت رسول اکرم صلي الله عليه وآله مي باشند، چون عبارت حديث عامّ است و همه را شامل مي شود. البته معلوم است که نياز صلحا به شفاعت آن حضرت نه براي برداشته شدن عذاب است چون زمينه و جايي براي عذاب آنان نيست، بلکه اين شفاعت براي بالا رفتن درجات و فزوني عنايات است.

در تقويت اين روايت، خبري است که در بحار از امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: هيچ احدي از اوّلين و آخرين نيست مگر اين که روز قيامت، محتاج شفاعت محمدصلي الله عليه وآله است. [8] .

3 - در بحار و البرهان از عيّاشي از عيص بن القاسم از حضرت امام صادق عليه السلام مروي است که فرمود: روز قيامت جنّ و انس در يک دشت بازداشت مي شوند، و چون توقفشان به طول مي انجامد درخواست شفاعت مي کنند، پس به هم مي گويند: به سوي چه کسي



[ صفحه 458]



برويم؟ آن گاه به نزد نوح عليه السلام مي آيند و از او تقاضاي شفاعت مي نمايند، مي گويد: «هَيْهاتَ قَدْ رُفِعَتْ حاجَتِي»؛ دور است [من] حاجتم را به ديگري واگذاشتم. پس اهل محشر به هم گويند: نزد چه کسي برويم؟ گفته مي شود که: نزد ابراهيم عليه السلام. پس به سوي او مي روند و درخواست شفاعت مي کنند. مي گويد: دور است، حاجتم بالا رفته. باز به هم مي گويند: نزد چه کسي رويم؟ گفته مي شود: نزد موسي عليه السلام برويد. به موسي مراجعه مي کنند و از او شفاعت مي خواهند، مي گويد: هيهات! حاجتم بالا رفته. بار ديگر به هم گويند: به سوي چه کسي برويم؟ گفته شود: نزد عيسي عليه السلام برويد، نزد وي مي روند و تقاضاي شفاعت مي کنند. مي گويد: هيهات، حاجتم بالا رفته. پس [از هم] مي پرسند: به سوي چه کسي برويم؟ گفته شود: نزد محمدصلي الله عليه وآله. آن گاه نزد آن حضرت روند و خواستار شفاعت شوند. پس آن جناب بااطمينان بپاخيزد تا در بهشت رود، حلقه در را مي گيرد و آن را مي کوبد. گفته مي شود: اين کيست؟ جواب آيد که: اين احمد است، پس خوش آمد گويند و درب را باز کنند.

چون به بهشت نظر افکند به سجده افتد و پروردگار خود را به عظمت تمجيد کند. فرشته اي مي آيد و مي گويد: سرت را بردار و حاجت بخواه که عطا مي شوي، شفاعت کن که شفاعتت پذيرفته است. پس برمي خيزد و ساعتي در بهشت راه مي رود، سپس به سجده مي افتد و پروردگار را به مجد و عظمت مي خواند، که فرشته اي به نزدش مي آيد و مي گويد: سر بردار و حاجت بخواه که به تو عطا مي شود، و شفاعت کن که شفاعتت پذيرفته است. پس برمي خيزد و هيچ چيزي درخواست نکند مگر اين که خداوند به او عطا نمايد. [9] .

مجلسي رحمه الله گفته: «قَدْ رُفِعَتْ حاجَتِي»؛ حاجتم بالا رفته، يعني: به سوي ديگري. خلاصه اين که من نيز از غير خودم شفاعت مي خواهم پس نمي توانم شما را شفاعت کنم.

مي گويم: بدون ترديد نياز آن ها به غير خودشان به خاطر نجاتشان از عذاب نيست زيرا که آن ها معصومند، و عملي که مقتضي عذاب باشد از آن ها سر نزده، بلکه نيازشان به جهت رسيدن به درجات برجسته اي است که به آن ها نمي رسند مگر به واسطه کسي که مقامش از آن ها بالاتر است يعني محمد و خاندان معصوم او - صلّي اللَّه عليه و عليهم -.



[ صفحه 459]



اگر بگوييد: اين حديث و نظاير آن با آنچه گذشت که پيغمبران از جمله شفعاي روز قيامت هستند، منافات دارد.

مي گويم: منافاتي بين اين دو نيست، چون مانعي ندارد که آن ها به برکت مافوق خودشان به درجات و منافعي برسند، و مادون آن هابه برکت ايشان به درجات و منافعي نايل گردند و به شفاعتشان عذاب از آنان ساقط گردد - چنان که شفاعت امامان براي مؤمنين و شفاعت مؤمنين براي خانواده هايشان اشاره گرديد -.

و در بيان چگونگي شفاعت صديقه طاهره فاطمه زهراعليها السلام براي شيعيان و دوستان خود و شفاعت آنان براي دوستانشان مطالبي خواهد آمد که اين استبعاد را برطرف مي سازد.

4 - در لئالي از امام باقرعليه السلام آمده که فرمود: دو مؤمني که در راه خدا با هم بوده اند در بهشت يکي از آن ها درجه اش بالاتر از ديگري مي شود، پس عرضه مي دارد: خدايا! اين برادر و هم صحبت من است که مرا به اطاعت تو امر مي کرد و به ترک گناهم سوق مي داد و به آنچه نزد تو هست ترغيب مي نمود، پس بين من و او در اين درجه جمع کن. آن گاه خداوند آن دو را در آن درجه قرار مي دهد.

5 - در دارالسلام به نقل از کافي از امير المؤمنين عليه السلام روايتي منقول است که در آن آمده:... دو رفيق مؤمني که در زندگيشان در راه اطاعت خداوند تبارک و تعالي با هم دوستي کرده و به خاطر آن از خود گذشتگي هايي داشته اند يکي از آن ها پيش از ديگري مي ميرد. پس خداوند متعال منزلگاه او را در بهشت به وي مي نماياند. او براي دوستش شفاعت مي کند و مي گويد: دوست من، فلاني مرا به طاعت تو امر مي کرد و در انجام آن ياري ام مي نمود و از معصيت تو مرا نهي مي کرد. خدايا! او را بر آنچه از هدايت مي پسندي پايدار گردان تا آنچه به من نماياندي به او نيز بنماياني. پس خداوند درخواستش را اجابت مي کند تا اين که در پيشگاه خداوند - عزّوجلّ - يکديگر را ملاقات کنند، هريک به دوستش بگويد: خداوند تو را از دوستي ات خيري عطا فرمايد که مرا به طاعت خدا امر مي کردي و از معصيت او نهي مي نمودي....

اين روايات دلالت مي کند که شفاعت شافعان براي افراد صالح از مؤمنين به منظور



[ صفحه 460]



افزايش ثواب واقع مي شود، هم چنان که شفاعت براي معصيت کاران واقع مي گردد، به علاوه قائلين به اختصاص شفاعت به درخواست اسقاط عذاب، لازم است که قائل شوند به اين که: در حقّ غاصبان نيز طلب ثواب بايد باشد، به توضيح اين که: هرکس قائل است که نجات معصيت کاران از آتش جهنم به شفاعت شافعان حاصل مي شود، همچنين قائل است که به سبب آن شفاعت داخل بهشت مي گردند، که اگر شفاعت فقط طلب برداشتن عقوبت بود مي بايست گفته شود: هرکس برايش شفاعت گردد نه داخل بهشت مي گردد و نه جهنم، چون زمينه بهشت رفتن برايش نيست و شفاعت مانع از افتادنش به جهنم است.

ممکن است مناقشه بشود به اين که: سبب داخل شدن به بهشت، ايمان است و وقتي عقاب بر اثر شفاعت برداشته شد ديگر مقتضي تحقق مي يابد، پس شفاعت براي طلب ثواب نيست.

به اين مناقشه به دو وجه مي توان پاسخ داد:

وجه اوّل: اين که بعضي از روايات صراحت دارد که داخل شدن به بهشت نيز با شفاعت است، چنان که در امالي و بحار از رسول خداصلي الله عليه وآله آمده که فرمود: هر آن زن که شبانه روز پنج نماز بخواند، و ماه رمضان روزه بگيرد، و حجّ بيت اللَّه الحرام را بجاي آورد، و زکات مالش را بپردازد، و شوهرش را اطاعت کند، و بعد از من از علي پيروي نمايد، به شفاعت دخترم فاطمه عليها السلام داخل بهشت مي شود. [10] .

و در بحار در حديث شفاعت فاطمه عليها السلام و دوستانش آمده؛ پس خداوند مي گويد: اي دوستان من! بازگرديد و بنگريد هرکه به محبّت فاطمه عليها السلام شما را دوست داشته، و هر آن که شما را به خاطر محبّت فاطمه عليها السلام غذا داده، و هرکه به محبّت فاطمه عليها السلام شما را پوشانيده، و هرکه در راه محبّت فاطمه عليها السلام جرعه اي نوشانيده، هرکس به راه محبّت فاطمه غيبتي از شما رد کرده، دستش را بگيريد و او را داخل بهشت نماييد.... [11] .

و در حديث ديگري از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام است که فرمود: مؤمن براي همسايه اش شفاعت مي کند در حالي که هيچ حسنه ندارد. عرضه مي دارد: پروردگارا!



[ صفحه 461]



همسايه من آزارها را از من دفع مي کرد. پس در حقّ او شفاعت داده مي شود، خداي تبارک و تعالي فرمايد: من پروردگار توام و در پاداش دادن به او شايسته تر من هستم. پس او را داخل بهشت گردانَد و حال آن که براي او حسنه اي نيست، و کم ترين مؤمنين از حيث شفاعت، براي سي تن شفاعت مي کند، در اين هنگام اهل آتش مي گويند: «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَلا صَدِيقٍ حَمِيمٍ»؛ [12] پس براي ما شفاعت کنندگان و يا دوستان صميمي نيست. [13] .

و در بحار و البرهان از رسول اکرم صلي الله عليه وآله منقول است که فرمود: چون مردم روز قيامت محشور شوند، آوازدهنده اي مرا ندا کند: اي رسول خداصلي الله عليه وآله! خداوند - جلّ اسمه - براي تو جزا دادن به دوستانت و دوستان اهل بيتت که در راه تو به آن ها دوستي ورزيده و به خاطر تو به طرفداري از آن ها با دشمنانشان دشمني کرده اند، پاداش دادن به اين ها را به دست تو قرار داده، پس تو به آنچه مي خواهي به ايشان پاداش ده. آن گاه مي گويم: پروردگارا! بهشت. سپس هرکجاي بهشت که بخواهم آن ها را جاي دهم، و آن مقام محمودي است که به آن وعده شده ام. [14] .

وجه دوم: درست است که اخبار دلالت دارد که ايمان سبب داخل شدن به بهشت مي شود، و ثواب بر ايمان مترتّب است، ولي نه اين که بي واسطه و سبب باشد. پس شايد مقصود از اين اخبار آن است که هرکس مؤمن نباشد داخل بهشت نمي شود، امّا اين که احتياج به شفاعت ندارد، دليلي بر اثباتش نيست.

نتيجه اين که: هر دو قسم شفاعت محقّق و ثابت است، و اشکال رفع گرديد.

گفتني است که خداوند تعالي براي تحقيق اين مطلب به برکت خاندان پيغمبر اهل ذکرعليهم السلام مرا توفيق داد، با اين که کلام بزرگاني که گفته هايشان را ديده ام از تشريح آن خالي است.

اما کساني که شفاعت را در طلب فزوني ثواب براي اهل طاعت منحصر دانسته اند به ظواهر بعضي از آيات استدلال کرده اند، از جمله: «ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطاعُ»؛ [15] براي ستمگران هيچ دوستي نيست و شفاعت کننده اي که اطاعت شود هم ندارند.



[ صفحه 462]



و معصيت کار ستمگر است: «وَما لِلظَّالِمِنَ مِنْ أَنْصارٍ»؛ [16] براي ستمگران ياراني نيست. «فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ»؛ [17] پس شفاعت شافعان سودي به حال آنان ندارد.

و جواب از همه اين ها اين که: منظور از ظالمين و ستمگران در اين آيات و امثال اين ها کفار و ناصبيان و کساني که امامان برحقّ را از مقاماتي که خداوند متعال براي آنان قرار داده پايين تر دانسته و ديگران را بر ايشان مقدم داشته اند، و کساني که در حال جهل به امام زمانشان مي ميرند و نظاير اين ها مي باشد، که سرانجام امرشان به عدم ايمان منتهي مي شود. و دليل بر اين معني - علاوه بر آنچه گذشت و خواهد آمد - اخبار بسيار بلکه متواتري است که اين جا جاي ذکر آن ها نيست، و مقتضاي جمع بين ادلّه نيز همين است.

و امّا آنان که شفاعت را در خصوص درخواست اسقاط عقوبت از مستحقّين آن مي دانند به دو امر استدلال و استناد کرده اند:

اوّل؛ گفته اند: اگر شفاعت فقط در فزوني ثواب باشد ابطال مي کند. و مي توان از اين استدلال جواب داد به اين که: ما قبول نداريم که تلازمي در مقدّم و تالي ياد شده باشد. چون شفاعت را چنين معني کرديم که شخص از کسي که مافوق او است خير و نيکي را براي پايين تر از خودش درخواست کند. حال آن که در اين جا شفاعت، مطلق طلب فزوني معني شده، و اين مغالطه واضحي است.

حاصل اين که: مطلب ما نظير عنوان طلب است که افراد و اقسام مختلفي دارد، يکي امر و فرمان، و يکي سؤال، و يکي استدعا، که اگر طلب از مافوق به پايين تر باشد آن را امر مي نامند، و اگر پايين تر از مافوق چيزي طلب کند آن را سؤال خوانند، و اگر از مساوي چيزي طلب کرده آن را استدعا گويند. مطلب ما هم همين طور است، اگر طلب منفعت و ثواب از شخصي براي پايين تر از خودش باشد شفاعت است - مانند شفاعت پيغمبر



[ صفحه 463]



اکرم صلي الله عليه وآله که فزوني ثواب ها و بالا رفتن درجات را براي امّت خود بخواهد - و هرگاه اين طلب از پايين تر و براي شخص بالاتر شد دعا مي شود مثل صلوات و درود فرستادن امّت بر پيغمبرصلي الله عليه وآله و دعاهاي آنان براي آن حضرت.

دوم: استدلال دوم ا ينها احاديثي است که بر اختصاص شفاعت به گنهکاران دلالت دارد از جمله: پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله فرمود: شفاعت من براي اهل کبائر از امّتم ذخيره است. و نيز آن حضرت عليه السلام فرمود: شفاعت من براي کساني از امّتم مي باشد که گناهان کبيره مرتکب شده اند و امّا نيکوکاران پس بر آن ها باکي نيست. و همچنين از آن حضرت آمده: و امّا شفاعت من در صاحبان کبائر (گناهان بزرگ) - به استثناي شرک و ظلم - مي باشد.

جواب از اين استدلال اين که: منظور از اين روايات بيان مصداق بارزتر و قسمت کامل تر شفاعت است نه منحصر کردن شفاعت در يکي از دو قسم، و شاهد بر آن دلايلي است که قبلاً آورديم.


پاورقي

[1] سوره انبياء، آيه 28.

[2] البرهان: 57:3.

[3] بحار الانوار: 41:8.

[4] بحار الانوار: 42:8.

[5] سوره مريم، آيه 87.

[6] سوره مريم، آيه 87.

[7] سوره دخان، آيه 56.

[8] بحار الانوار: 42:8.

[9] بحار الانوار: 47:8.

[10] بحار الانوار: 59:8.

[11] بحار الانوار: 52:8.

[12] سوره شعرا، آيه 100.

[13] بحار الانوار: 56:8.

[14] بار الانوار: 39:8.

[15] سوره غافر، آيه 18.

[16] سوره بقره، آيه 270.

[17] سوره مدّثّر، آيه 48.