بازگشت

شباهت به داوود


داوودعليه السلام را، خداوند - عزّوجلّ - در زمين خليفه ساخت و فرمود: «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ»؛ [1] اي داوود ما تو را در زمين خلافت داديم. قائم عليه السلام را نيز، خداوند خليفه خود در زمين نمود و فرمود: «أَمَّنْ يُجِيبُ المُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَيَکْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُکُمْ خُلَفآءَ الأَرْضِ»؛ [2] آيا چه کسي [جز خداوند] دعاي مضطرّ



[ صفحه 306]



را به اجابت مي رساند، و گرفتاري را برطرف مي سازد، و شما را خلفاي زمين قرار مي دهد. و در دعايي از حضرت امام رضاعليه السلام چنين آمده است: «اِدْفِعْ عَنْ وَلِيِّکَ وَخَلِيفَتِکَ...». [3] و در حرف «الف» و حرف «خ» مطالبي در اين باره گذشت.

داوودعليه السلام؛ خداوند آهن را برايش نرم کرد که در قرآن آمده: «وَأَلَنَّا لَهُ ا لحَدِيدَ»؛ [4] آهن را برايش نرم ساختيم. قائم عليه السلام نيز، خداوند آهن را برايش نرم کرده است، چنان که در بعضي از کتاب ها از محمد بن زيد کوفي از امام صادق عليه السلام مروي است که فرمود: مردي از عمان به خدمت حضرت صاحب الزمان عليه السلام مي آيد و عرض مي کند: آهن براي داوود نرم شد اگر تو هم مانند او [معجزه] بياوري تصديقت مي کنيم. پس آن حضرت معجزه داوود را به او نشان مي دهد، ولي آن شخص منکر مي شود، پس قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - عمود آهنيني به گردن او مي اندازد که هلاک مي شود و مي فرمايد: اين سزاي کسي است که آيات خدا را دروغ انگارد.

داوودعليه السلام؛ سنگ با او سخن گفت و صدا زد: اي داوود! مرا بگير و جالوت را با من به قتل برسان. قائم عليه السلام نيز، علم و شمشيرش او را صدا مي کنند و مي گويند: اي وليّ خدا! خروج کن و دشمنان خدا را به قتل برسان.

تمام اين روايات را شيخ صدوق در کتاب کمال الدين و تمام النعمة آورده است، و نيز در روايت آمده که: سنگ در زمان ظهور آن حضرت هنگامي که کافري زير آن پنهان مي شود، مؤمن را صدا مي زند و مي گويد: اي مؤمن! زير من کافري هست او را بکش، پس مؤمن مي آيد و آن کافر را مي کشد.

داوودعليه السلام؛ جالوت را کشت. قائم عليه السلام، دجّال را - که از جالوت بدتر است - مي کشد.



[ صفحه 307]



داوودعليه السلام؛ به الهام در ميان مردم حکم مي کرد. قائم عليه السلام، - چنان که در حرف «ح» در حکم آن حضرت گذشت - به حکم داوود قضاوت خواهد کرد و از بيّنه و شاهد نمي پرسد، و نيازي به آن ندارد.

داوودعليه السلام؛ نوشته اي از آسمان بر او نازل شد که مهري از طلا بر آن بود، در آن نوشته سيزده مسأله بود که خداوند متعال به داوود وحي کرد: اين ها را از پسرت سليمان بپرس، اگر آن ها را پاسخ داد او خليفه بعد از تو است. پس داوود هفتاد کشيش و هفتاد حبر را فراخواند و آن ها را نشاند، سليمان را نيز در حضور آن ها نشاند و گفت: اي پسرم! به من بگو نزديک ترين اشياء کدام است؟ و دورترين اشياء کدام است؟ و مأنوس ترين اشياء چيست؟ و موحش ترين اشياء کدام؟ و زيباترين اشياء چيست؟ و زشت ترين اشياء کدام است؟ و کم ترين اشياء چيست؟ و بيشترين اشياء کدام؟ و دو برپاي مانده و قائم چيست؟ و دو مختلف چيست؟ و دو متباغض و کينه توز کدام است؟ و آن چيست که هرگاه مرد بر آن نشيند آخرش پسنديده است؟ و آن چيست که هرگاه مرد بر آن نشيند آخرش مذموم است؟

سليمان گفت: نزديک ترين اشياء آخرت، دورترين اشياء هر چيزي که از امور دنيا از دست برود، مأنوس ترين اشياء بدني است که در آن روحي ناطق باشد، موحش ترين اشياء جسد بدون روح است، بهترين اشياء ايمان بعد از کفر است، زشت ترين اشياء کفر بعد از ايمان است، کم ترين اشياء يقين و بيشترين اشياء شک است، آن دو برپاي مانده آسمان و زمين است، دو مختلف شب و روز است، و دو متباغض مرگ و زندگي است، آنچه هرگاه مرد بر آن سوار شود عاقبتش نيک و پسنديده است حلم و بردباري بر غضب است، آنچه هرگاه انسان بر آن نشيند عاقبتش مذموم است تندي و غضب است. [راوي گويد:] چون مهر از نوشته برداشت تمام اين پاسخ ها مطابق درآمد. پس کشيش ها و احبار پرسيدند: آن چيست که اگر صالح شود همه چيز انسان صالح مي شود و اگر فاسد شود همه چيز انسان فاسد مي گردد؟ فرمود: دل. پس به خلافتش رضا دادند.

قائم عليه السلام، نيز نوشته اي با مهر طلايي به همراه دارد، که در کمال الدين از امام صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: گويي قائم عليه السلام را بر منبر کوفه مي نگرم که يارانش سيصد و سيزده تن - به عدد اصحاب بدر - پيرامونش هستند، و آن هايند صاحبان پرچم ها و آن هايند



[ صفحه 308]



حکمروايان الهي در زمينش بر خلايقش، تا اين که از قباي خود نوشته اي بيرون آورد که با مهري زرين ممهور باشد، پيماني از رسول خداصلي الله عليه وآله، پس مانند گوسفندان بي زبان از دور و برش پراکنده مي شوند و کسي از آن ها باقي نماند مگر وزير و يازده نقيب - چنان که با موسي بن عمران عليهما السلام باقي ماندند - پس در زمين مي گردند، ولي راهي جز او نمي يابند، پس به خدمتش باز مي گردند. [5] .

اين حديث با تفاوت اندکي از طريق ديگري به نقل از بحار گذشت.


پاورقي

[1] سوره ص، آيه 17.

[2] سوره نمل، آيه 62.

[3] البلد الأمين: 81.

[4] سوره سبأ، آيه 10.

[5] کمال الدين: 672:2.