شباهت به موسي
موسي عليه السلام؛ دوران حملش مخفي بود. قائم عليه السلام نيز همين طور، دوران حملش مخفي بود.
موسي عليه السلام؛ ولادتش مخفيانه صورت گرفت. قائم عليه السلام نيز، ولادتش مخفيانه انجام شد.
موسي عليه السلام از قومش دو غيبت داشت که يکي از ديگري طولاني تر بود، غيبت اوّل از مصر بود و غيبت دوم هنگامي که به سوي ميقات پروردگارش رفت، مدت غيبت نخستين بيست و هشت سال بود، چنان که در روايت شيخ صدوق در کمال الدين به سند خود از عبد اللَّه بن سنان آمده که گفت: شنيدم، حضرت ابي عبد اللَّه صادق عليه السلام مي فرمود: در قائم عليه السلام سنّتي از موسي بن عمران هست. عرضه داشتم: سنّتي که از موسي بن عمران در او هست چيست؟ فرمود: مخفي بودن ولادتش و غيبت از قومش. گفتم: موسي بن عمران عليهما السلام چند وقت از قوم و اهلش غايب بود؟ فرمود: بيست و هشت سال. [1] و مدت دومين غيبت چهل شب بود، خداوند متعال فرموده: «فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً»؛ [2] که ميقات [وعده گاه] پروردگارش چهل شب به پايان رسيد. قائم عليه السلام نيز، دو غيبت داشته يکي از ديگري طولاني تر - چنان که گذشت -.
موسي عليه السلام؛ خداوند تعالي با او سخن گفت و چنين فرمود: «إِنِّي اصْطَفَيْتُکَ عَلَي النَّاسِ بِرِسالاتِي وَبِکَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِينَ»؛ [3] همانا من به وسيله رسالت ها و کلام خودم تو را بر مردم برتري دادم، پس آنچه به تو دادم بگير و از سپاسگزاران باش.
قائم عليه السلام نيز همين طور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگامي که آن حضرت را به
[ صفحه 290]
سراپرده عرش بالا بردند، چنان که در بحار از حضرت ابومحمد عسکري عليه السلام آمده که فرمود: هنگامي که پروردگار من مهدي اين امت را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد او را به سراپرده عرش بردند تا اين که او را در پيشگاه خداوند - عزّوجلّ - نگهداشتند، از جانب خداوند خطاب آمد: مرحبا به تو اي بنده من، براي ياري دينم و آشکار نمودن امر و راهنمايي بندگانم، [برگزيده شده اي] سوگند خورده ام که به [خاطر] تو بگيرم و به [راه] تو بدهم و به تو ببخشايم و به تو عذاب کنم. [4] .
موسي عليه السلام؛ از قوم خود و ديگران از ترس دشمنانش غايب شد، خداوند - عزّوجلّ - مي فرمايد: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ»؛ [5] پس از آن [ديار] ترسان و نگران بيرون رفت. قائم عليه السلام نيز از ترس دشمنان از قومش و غير آن ها غايب شد.
موسي - علي نبيّنا وآله وعليه السلام - وقتي غايب شد، قومش در منت هاي رنج و فشار و مشقت و ذلّت واقع شدند، که دشمنانشان پسران آن ها را مي کشتند و زنانشان را زنده مي گذاشتند. قائم عليه السلام، نيز شيعيانش و دوستانش در زمان غيبتش در منت هاي سختي و فشار و ذلّت مي افتند (تا خداوند کساني را که ايمان آورده اند پاک کند و کافرين را هلاک سازد). [6] .
در کمال الدين از حضرت باقرعليه السلام در بيان شباهت حضرت قائم عليه السلام به جمعي از پيغمبران آمده است که فرمود: و امّا روش موسي عليه السلام ترس مداوم و طول غيبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت شيعيان بعد از او بر اثر آزار و خواري که از دشمنان ببينند تا آن گاه که خداي - عزّوجلّ - ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را ياري کند و بر دشمنش تأييد نمايد. [7] .
و در بحار از شيخ نعماني به سند خود از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده که فرمود: بر اين شيعه روزي بيايد که مانند بزهايي باشند که شير درنده نداند روي کدام يک از آن ها دست بگذارد، عزّت آن ها از دست رفته و احترامي برايشان نمانده و تکيه گاهي نداشته باشند. [8] .
[ صفحه 291]
و در همان کتاب از امالي شيخ از امير المؤمنين عليه السلام آمده که فرمود: زمين پر از ظلم و ستم خواهد شد تا جايي که احدي کلمه اللَّه را جز مخفيانه نگويد، پس خداوند متعال قوم صالحي را خواهد آورد که آن را پر از قسط و عدل نمايند، چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد. [9] .
و در همان کتاب در علامات زمان غيبت در حديثي طولاني از امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: و مؤمن را اندوهناک، ذليل و خوار خواهي ديد و ببيني که مؤمن جز در دلش نتواند باطل را انکار نمايد، و ببيني که دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذيرند، و ببيني که حکمران به خاطر کافر، مؤمن را خوار نمايد. [10] .
و از امير المؤمنين عليه السلام در بيان حال شيعيان در آن زمان آمده: واللَّه! آنچه آرزو داريد نخواهد شد، تا اين که باطل جويان هلاک و جاهلان از غم گسيخته مي شوند و تقوي پيشگان در امان بمانند [11] - که بسيار کمند - تا جايي که براي هر يک از شما جاي پايي نماند، و تا آن جا که از مردار نزد صاحبش هم در نظر مردم بي ارزش تر شويد. [12] .
و در حديث ديگري آمده که در آن روزگار مؤمن هر شب و روز تمناي مرگ خواهد کرد. [13] و اخبار در اين باره بسيار است، ولي بدترين احوال، زمان خروج سفياني است، که در بحار از کتاب غيبت شيخ طوسي به سند خود از عمر بن ابان کلبي از حضرت صادق عليه السلام آورده که فرمود: گويا سفياني - يا نماينده سفياني - را مي بينم که در رحبه کوفه رحل اقامت افکنده، و سخنگوي او در ميان مردم اعلام کند: هرکس سر يکي از شيعيان علي عليه السلام را بياورد، هزار درهم جايزه دارد. پس همسايه بر همسايه خود حمله مي برد و مي گويد: اين از آن ها است، و سر از بدنش جدا مي کند و هزار درهم مي گيرد، و البته امارت و حکومت شما در آن روز جز به دست زنازادگان نخواهد بود، و گويا من آن نقابدار را
[ صفحه 292]
مي بينم، عرض کردم: نقابدار کيست؟ فرمود: مردي از شما است که معتقدات شما را قائل است، نقاب مي پوشد و شماها را شناسايي مي کند، به يک يک شما اشاره مي کند تا دستگير شويد او نيست مگر زاده حرام. [14] .
مي گويم: خروج سفياني از جمله علائم حتمي پيش از ظهور حضرت قائم - عجّل اللَّه فرجه الشريف - مي باشد، چنان که روايات بسياري در اين باره آمده است، او از نوادگان بني اميّه - لعنهم اللَّه تعالي - مي باشد و نامش عثمان بن عيينه [عنبسه] است.
و از امام صادق عليه السلام است که فرمود: اگر سفياني را ببيني خبيث ترين مردم را ديده باشي، رنگش زرد و سرخ، و چشمش کبود است. [15] .
و از امير المؤمنين عليه السلام روايت است که فرمود: پسر هند جگرخوار از وادي يابس خروج مي کند، او مردي ميان بالا، با صورت وحشتناک و جمجمه ضخيم و آبله رو مي باشد. [16] .
تفصيل مطالب در بحار و غير آن مذکور است.
موسي عليه السلام؛ هنگامي که قومش در بيابان سرگردان و گم شدند و در آن حال سال ها بسر بردند، هرگاه فرزندي برايشان متولد مي شد، پيراهني بر او بود به قامت خودش - مانند پوست بدن - اين را طبرسي در مجمع البيان نقل کرده است. [17] قائم عليه السلام نيز، براي شيعيانش در عصر ظهور همين امر خواهد بود، چنان که در کتاب المحجة از امام صادق عليه السلام روايت شده که فرمود: وقتي قائم ما بپاخيزد، زمين به نور پروردگارش روشن مي گردد، و بندگان از نور خورشيد بي نياز مي شوند و شب و روز يکسان مي گردد، و مرد در زمان آن حضرت هزار سال عمر کند و هر سال برايش پسري متولد شود، و دختري برايش متولد نگردد، پيراهني به قامتش او را مي پوشاند و هرچه بزرگ تر شود آن پوشش نيز بزرگ تر مي گردد، و به هر رنگي که بخواهد مي شود. [18] .
[ صفحه 293]
موسي عليه السلام؛ بني اسرائيل منتظر قيامش بودند، چون که به آن ها خبر داده شده بود که فرج آن ها به دست ا و است. قائم عليه السلام نيز، شيعيانش منتظر هستند، زيرا که به آن ها خبر داده اند که فرجشان بر دست آن حضرت است، و در حرف «ف» مطالبي که بر اين معني دلالت داشت، گذشت. خداوند تعالي ما را از شيعيان و منتظران و مدافعان و فدائيان آن حضرت قرار دهد.
مؤلّف گويد:
فَيارَبِّ عَجِّلْ فِي ظُهُورِ إِمامِنا
وَهذا دُعاءٌ لِلْبَرِيَّةِ شامِلٌ
پروردگارا! در ظهور امام ما تعجيل فرماي
و اين دعا به سود همه بندگان است
موسي عليه السلام؛ خداوند متعال درباره اش مي فرمايد: «وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ»؛ [19] ما به موسي کتاب را داديم پس در آن اختلاف شد. طبرسي در مجمع البيان گفته: منظور اين است که قومش در آن اختلاف کردند، يعني در صحّت کتابي که بر او فرود آمد. [20] قائم عليه السلام نيز همين طور، در کتابي که با او است - که امير المؤمنين عليه السلام جمع کرد، يعني همان قرآني که نزد حضرت حجّت عليه السلام هست - اختلاف مي شود، دليل بر آن روايتي است که در روضه کافي به سند خود از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام درباره آيه: «وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ»؛ [21] ما به موسي کتاب را داديم پس در آن اختلاف شد. آمده که آن حضرت فرمود: در آن اختلاف کردند هم چنان که اين امت در کتاب اختلاف نمودند، و در کتابي که با قائم هست نيز اختلاف خواهند کرد تا جايي که مردم بسياري آن را منکر خواهند شد، که آن ها را پيش مي کشد و گردنشان را مي زند. [22] .
و در بحار از شيخ طوسي به سند خود از حضرت امام صادق عليه السلام مروي است که فرمود: اصحاب موسي به نهري آزمايش شدند و اين همان است که خداوند تعالي
[ صفحه 294]
مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيکُمْ بِنَهَرٍ»؛ [23] همانا خداوند شما را به نهر آبي خواهد آزمود. اصحاب قائم عليه السلام نيز به مانند آن مبتلا خواهند شد. [24] .
موسي عليه السلام؛ خداوند متعال او را عصايي عنايت فرمود، و آن را معجزه آن جناب قرار داد. قائم عليه السلام، به همان عصا اختصاص يافته است، چنان که در کمال الدين از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آمده که فرمود: عصاي موسي از آن آدم بود، سپس به شعيب رسيد و آن گاه به موسي بن عمران رسيد، آن عصا نزد ما است و من آن را پيش تر ديده ام، سبز رنگ است به همان وضعي که از درختش گرفته شده، و اگر استنطاق شود سخن مي گويد، براي قائم ماعليه السلام آماده شده، به وسيله آن همان کارها را انجام دهد که موسي انجام مي داد، و هرچه مأمور شود انجام مي دهد، و هرکجا افکنده شود با زبان خود نيرنگ هاي دشمنان را برمي گيرد. [25] .
و فاضل مجلسي در مجلّد سيزدهم بحار به نقل از کتاب بصائر الدرجات همين روايت را آورده و در آن آمده است: براي قائم ماعليه السلام آماده شده تا هر آنچه موسي عليه السلام انجام مي داد با آن عصا انجام دهد، و آن مي ترساند و آنچه نيرنگ و جادو کنند مي بلعد و آنچه امر شود انجام مي دهد و به هر سوي که رو کند خدعه ها را مي گيرد [و خنثي مي کند] دو لب - يا دو سر - دارد يکي در زمين و ديگري بالا که بين آن ها چهل ذراع است، با زبان خود نيرنگ هاي دشمنان را برمي گيرد. [26] .
نظير همين روايت را ثقة الاسلام کليني در کافي آورده است. [27] .
و در کتاب تذکرة الائمه منسوب به فاضل مجلسي - که هنوز نسبتش برايم ثابت نشده - از محمد بن زيد کوفي روايت است که امام صادق عليه السلام فرمود: مردي از اهل فارس به نزد حضرت قائم عليه السلام مي آيد و از او معجزه موسي عليه السلام را درخواست مي کند، پس آن
[ صفحه 295]
حضرت عصا را مي افکند و به صورت اژدها درمي آيد، آن مرد مي گويد: اين سحر است. پس عصا - به امري شبيه امر موسي عليه السلام - آن مرد را مي بلعد.
تذکر:
اين جا مناسب است درباره آن عصا و اوصاف آن مطالبي بياوريم، عالم فاضل بزرگوار مجلسي در مجلّد پنجم بحار از کتاب عرايس المجالس ثعلبي نقل کرده که گفت: در نام عصا اختلاف است، اين چنين گفته: اسمش ما شاء اللَّه است، و مقاتل گفته: نامش نفعه است و بعضي: غياث، و بعضي ديگر: عليق گفته اند.
و امّا وصف آن و حوائجي که در آن براي موسي عليه السلام بود، آگاهان به علم گذشتگان چنين گفته اند: عصاي موسي دو سر داشت که بيخ هر يک از آن ها کژي داشت و نيزه آهنيني در انتهايش بود، پس هرگاه موسي عليه السلام شب هنگام به بياباني وارد مي شد و مهتاب نبود، دو سر عصا تا آن جا که چشم کار مي کرد روشنايي مي داد، هرگاه با کمبود آب مواجه مي شد، آن را در چاه وارد مي کرد که تا ژرفاي چاه امتداد مي يافت، و سر آن مانند دلو مي شد، و هر وقت به غذا نياز داشت، با عصاي خود به زمين مي کوفت خوردني ها از آن بيرون مي آمد و چنان بود که هرگاه ميوه اي اشتها مي کرد آن را در زمين مي نشاند، پس غنچه هاي همان درختي که موسي اشتها کرده بود در آن ظاهر مي شد و همان موقع ميوه مي داد. و گفته مي شود که: عصاي موسي از چوب بادام بود، هرگاه گرسنه مي شد آن را در زمين مي نشاند برگ و ميوه مي داد، و از آن بادام مي خورد، و هرگاه با دشمن خود مقاتله مي کرد بر دو شاخه عصا دو مار آشکار مي شد که با هم نبرد مي کردند، عصا را بر کوه سخت ناهموار مي زد و نيز به درخت ها و خارها و گياه ها مي زد راه باز مي شد، و هر وقت مي خواست از رودي بدون کشتي عبور کند عصا را بر آن مي زد، راه وسيعي برايش باز مي شد که در آن مي رفت.
و آن حضرت - که درود خداوند بر او باد - گاهي از يک شاخه عصا شير مي نوشيد و از ديگرش عسل، و چون در راه خسته مي شد بر آن مي نشست که به هر کجا مي خواست بدون دويدن و پا زدن او را مي رساند، و نيز راه را نشانش مي داد و با دشمنانش مقابله مي کرد، هنگامي که موسي عليه السلام به بوي خوش نيازمند مي شد، از آن عصا بوي خوشي بيرون
[ صفحه 296]
مي زد تا جايي که لباس هاي او را خوشبو مي کرد، اگر در راهي بود که دزداني داشت که مردم از آن ها ترس داشتند، عصا با او تکلم مي کرد و به او مي گفت: به فلان سمت راهت را تغيير ده. به وسيله آن برگ هاي درختان را بر گوسفندان خود فرو مي ريخت، با آن درندگان و مارها و حشرات را از خود دفع مي کرد. چون به سفر مي رفت آن را بر گرده مي نهاد و وسائل و لباس و غذا و آب و... را به آن مي آويخت. [28] تا آخر آنچه ذکر کرده که آوردن آن ها لزومي ندارد، و اين مقدار را که آورديم براي اين بود که اين عصا در اين زمان متعلق و مخصوص به مولا و آقاي ما حضرت مهدي - صلوات اللَّه عليه - مي باشد، چنان که اخبار حاکي از اين امر مي باشد.
و در مجلّد سيزدهم بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابي عبد اللَّه صادق عليه السلام آمده که فرمود: عصاي موسي چوب «آس» و از درخت بهشتي است که وقتي خواست به مدين برود جبرئيل آن را برايش آورد، و آن عصا با تابوت آدم در درياچه طبريه است، نه مي پوسند و نه تغيير مي يابند، تا آن که قائم عليه السلام آن ها را هنگام قيامش بيرون آورد. [29] .
موسي عليه السلام با ترس از مصر فرار کرد، خداوند - عزّوجلّ - به نقل از او مي فرمايد: «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ»؛ [30] پس آن گاه که از [کيفر] شما بيمناک شدم از شما گريختم. قائم عليه السلام نيز، از ترس اشرار از شهرها گريخت و در بيابان هاي بي آب و علف مسکن گزيد، با وجود اين به نزد مردم مي آيد، و در ميان آن ها راه مي رود و از احوالشان باخبر مي شود، در حالي که آن ها حضرتش را نمي شناسند - چنان که گذشت -. هنگام ظهورش نيز به خاطر ترس از سفياني از مدينه فرار خواهد کرد. دليل بر آن، روايتي است که در بحار و غير آن از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام منقول است که درباره سفياني - لعنه اللَّه - فرمود: و سفياني گروهي را به مدينه مي فرستد، پس مهدي عليه السلام از آن جا به سوي مکّه فرار مي کند، به امير ارتش سفياني خبر مي رسد که مهدي عليه السلام به سوي مکّه رفته،
[ صفحه 297]
لشکري در تعقيب آن حضرت مي فرستد ولي به آن جناب نمي رسند، تا اين که قائم عليه السلام هراسان و ترسان - به روش موسي بن عمران - وارد مکّه مي شود و امير ارتش سفياني در بيابان بيداء فرود مي آيد، و جارچي از سوي آسمان به آن بيابان خطاب مي کند که: «يا بَيْداءُ! أَبْيِدي القَوْمَ»؛ اي صحراي بيداء! اين گروه را نابود کن، پس زمين آن ها را فرو مي برد و فقط سه نفر از آن ها باقي مي مانند که خداوند چهره هايشان را به پشت بازمي گرداند و آن ها از قبيله کلب هستند، و درباره آن ها اين آيه نازل شده: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي أَدْبارِها»؛ اي کساني که کتاب به ايشان داده شده، به آنچه فرو فرستاده ايم و تصديق کننده نشانه هايي است که همراه شما است ايمان آوريد پيش از آن که چهره هايي را محو کنيم آن گاه به پشت سر بازگردانيم. [31] .
موسي عليه السلام؛ خداوند دشمنش - قارون - را به زمين فرو برد، چنان که خداوند - عزّوجلّ - مي فرمايد: «فَخَسَفْنا بِهِ وَبِدارِهِ الأَرْضَ»؛ [32] پس او و خانه اش را در زمين فرو برديم. قائم عليه السلام نيز، - چنان که گذشت - خداوند متعال دشمنانش - لشکر سفياني - را به زمين فرو خواهد برد.
موسي عليه السلام؛ چون دستش را برمي آورد مي درخشيد و سفيدي آن بينندگان را خيره مي ساخت... [33] قائم عليه السلام نيز، نورش مي درخشد تا جايي که مردم از نور آفتاب و ماه بي نياز شوند که ان شاء اللَّه تعالي در بحث نور آن حضرت مطالبي در اين باره خواهد آمد.
موسي عليه السلام؛ از سنگ برايش دوازده چشمه جوشيد. قائم عليه السلام نيز، در بحار به نقل از نعماني به سند خود از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آمده که فرمود: هرگاه قائم عليه السلام ظهور نمايد با پرچم رسول خداصلي الله عليه وآله و انگشتري سليمان و سنگ و عصاي موسي قيام خواهد کرد، پس دستور مي دهد که منادي آن حضرت اعلام کند که:
[ صفحه 298]
هيچ کس از شما آب و غذا و علوفه برندارد. اصحاب آن حضرت مي گويند: مي خواهد ما و چهارپايانمان را از گرسنگي و تشنگي بکشد! پس آن حضرت حرکت مي کند، اصحاب هم در خدمتش حرکت مي کنند، و اولين منزلي که فرود مي آيد به سنگ مي زند از آن غذا و آب و علوفه بيرون مي آيد، پس از آن مي خورند و مي آشامند و چهارپايان را نيز علوفه مي دهند تا در پشت کوفه به نجف برسند. [34] .
و در کمال الدين از آن حضرت (امام باقرعليه السلام) آمده که فرمود: چون قائم عليه السلام از مکه خروج نمايد، سخنگوي آن حضرت بانگ مي زند: احدي خوردني و آشاميدني با خود برندارد، و با خود سنگ موسي بن عمران را برمي دارد که بار شتري است و هيچ منزلي فرود نيايند مگر آن که از آن سنگ چشمه ها برآيد، پس هرکه گرسنه باشد سير و هرکه تشنه باشد سيراب خواهد شد، چهارپايانشان هم سير و سيراب مي شود تا اين که به نجف در پشت کوفه فرود آيند. [35] .
مي گويم: ثقة الاسلام کليني رحمه الله در اصول کافي نظير همين روايت را از امام صادق از پدرش عليهما السلام با اندک تفاوتي آورده است. [36] .
و در خرايج از امام صادق از پدرش عليهما السلام آورده که فرمود: چون قائم عليه السلام در مکه قيام کند و بخواهد به کوفه برود، سخنگوي آن حضرت ندا مي کند: کسي از شما خوردني و آشاميدني برندارد، و آن حضرت سنگ موسي بن عمران را - که از آن دوازده چشمه جوشيد - با خود برمي دارد، پس به هيچ منزلي فرود نيايد مگر اين که آن را نصب فرمايد و چشمه ها از آن جوشد، پس هرکه گرسنه باشد سير و هرکه تشنه باشد سيراب مي گردد و همين توشه آن ها خواهد بود تا به نجف برسند - پيش تر از کوفه - و چون به آن جا فرود آيند آب و شير از آن پيوسته جاري خواهد بود، هرکه گرسنه باشد سير و هرکه تشنه باشد سيراب مي گردند. [37] .
موسي عليه السلام؛ فرعون براي رسيدن به او افراد بسياري را کشت، ولي آنچه خدا خواست همان شد.
[ صفحه 299]
قائم عليه السلام نيز، فرعون هاي زمان ائمه اطهارعليهم السلام به منظور قتل حضرتش چه بسيار از فرزندان پيغمبرصلي الله عليه وآله را کشتند، چنان که در کمال الدين از امام صادق عليه السلام ضمن حديثي طولاني در بيان شباهت آن حضرت به موسي عليه السلام چنين آمده: وقتي فرعون مطلع شد که زوال و نابودي حکومتش بر دست او (موسي) است دستور داد کاهنان را حاضر کنند، پس آن ها او را بر نسب براندازنده حکومتش دلالت کردند، و اين که آن شخص از بني اسرائيل است، پس پيوسته دستور مي داد که شکم زنان باردار بني اسرائيل را پاره کنند تا آن جا که بيست و چند هزار نوزاد را کشت ولي نتوانست به موسي دست يابد، زيرا که خداوند - تبارک و تعالي - او را حفظ کرد، و همين طور بني اميه و بني العباس وقتي دانستند که سقوط سلطنت و رياست اُمرا و جبّارانشان به دست قائم ما خواهد بود، به دشمني ما پرداختند و شمشيرهاي خود را در کشتن آل رسول صلي الله عليه وآله و نابود کردن نسل آن حضرت به کار گرفتند به طمع اين که به قتل قائم عليه السلام دست يابند. البته خداوند - عزّوجلّ - نمي پذيرد که امر خود را براي يکي از ستمکاران فاش نمايد، مگر اين که نور خود را به کمال رساند هرچند که مشرکين را خوش نيايد. [38] اين حديث طولاني در بخش هشتم خواهد آمد.
موسي عليه السلام؛ خداوند در يک شب امرش را اصلاح فرمود. قائم عليه السلام نيز، خداوند در يک شب امرش را اصلاح خواهد کرد، چنان که در کمال الدين از حضرت امام جوادعليه السلام در وصف حضرت قائم عليه السلام روايت شده که فرمود: و به تحقيق که خداوند تبارک و تعالي امر او را در يک شب اصلاح خواهد کرد، هم چنان که امر کليم خود موسي عليه السلام را در يک شب اصلاح فرمود که براي برگرفتن آتش براي خانواده اش رفت ولي در حالي که به پيغمبري و رسالت مبعوث شده بود، بازگشت. [39] و ان شاء اللَّه اين حديث به طور کامل در بخش هشتم خواهد آمد.
موسي عليه السلام؛ خداوند متعال به منظور امتحان قومش ظهور آن حضرت را تأخير انداخت، تا کساني که گوساله پرستيدند از کساني که خداي - عزّوجلّ - را پرستيدند، جدا شوند.
[ صفحه 300]
قائم عليه السلام نيز، خداوند به همين منظور ظهورش را به تأخير انداخته است، که مطالبي در اين باره گذشت.
پاورقي
[1] کمال الدين: 340:1.
[2] سوره اعراف، آيه 142.
[3] سوره اعراف، آيه 144.
[4] بحار الانوار: 27:51.
[5] سوره قصص، آيه 21.
[6] سوره آل عمران، آيه 141.
[7] کمال الدين: 327:1.
[8] بحار الانوار: 114:51.
[9] بحار الانوار: 117:51.
[10] بحار الانوار: 257:52 و 258.
[11] منظور از هلاکت و امان در اينجا در امر دين است نه دنيا. (مترجم).
[12] الزام الناصب: 229؛ چاپ جديد: 303:2.
[13] الزام الناصب: 229؛ چاپ جديد: 303:2.
[14] بحار الانوار: 215:52.
[15] بحار الانوار: 205:52.
[16] بحار الانوار: 205:52.
[17] مجمع البيان: 117:1.
[18] المحجّة: 185 - 184.
[19] سوره هود، آيه 110.
[20] مجمع البيان: 198:5.
[21] سوره هود، آيه 110.
[22] روضه کافي: 287.
[23] سوره بقره، آيه 249.
[24] بحار الانوار: 332:52.
[25] کمال الدين: 673:2.
[26] بحار الانوار: 31852.
[27] کافي: 231:1.
[28] بحار الانوار: 60:13.
[29] بحار الانوار: 351:52ث و غيبت نغماني: 238.
[30] سوره شعرا، آيه 21.
[31] بحار الانوار: 328:52.
[32] سوره قصص، آيه 81.
[33] سوره اعراف، آيه 108.
[34] بحار الانوار: 351:52؛ و غيبت نعماني: 238.
[35] کمال الدين: 670:2.
[36] کافي: 231:1.
[37] الخرايج: 110.
[38] کمال الدين: 453:2.
[39] کمال الدين: 377:2.