بازگشت

شباهت به اسماعيل


اسماعيل عليه السلام؛ خداوند به ولادت او بشارت داد، چنان که فرمود: «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ»؛ [1] پس او را به پسر بردباري مژده داديم. خداوند به ولادت و قيام قائم عليه السلام نيز بشارت داده است، چنان که در بخش سوم گذشت. و همچنين پيغمبر و ائمه معصومين عليهم السلام بشارت داده اند، و نيز بر اين معني دلالت مي کند آنچه در کتاب هاي تبصرة الولي و بحار از اسماعيل بن علي نوبختي رحمه الله آمده که گفت: روزي در مرض فوت امام حسن عسکري عليه السلام در خدمتش بودم. آن حضرت به خادم خود عقيد - غلام سياه چهره اي که اهل نوبه و پيش از آن هم خدمتگزار امام علي النقي عليه السلام بود و امام حسن عسکري عليه السلام را بزرگ کرده بود - فرمود: اي عقيد! قدري آب مصطکي براي من بجوشان. عقيد اطاعت کرد و پس از فراهم شدن آب مصطکي، صيقل، مادر امام زمان - عجّل اللَّه فرجه الشريف - آن را به خدمت آن حضرت آورد.

حضرت ظرف را گرفت و خواست بياشامد، ولي دست مبارکش لرزيد و به دندان نازنينش خورد، آن گاه آن را زمين نهاد و به عقيد فرمود: داخل اتاق شو، خواهي ديد کودکي در سجده است، او را نزد من بياور.

ابوسهل [نوبختي] گويد: عقيد گفت: هنگامي که براي آوردن آن کودک به اندرون اتاق رفتم، ديدم کودکي در حال سجده است و انگشت سبّابه خود را به سوي آسمان گرفته است. من سلام کردم، او نمازش را کوتاه کرد. عرض کردم: آقا شما را مي طلبد که به خدمتش درآيي. در اين موقع مادرش صيقل آمد، دستش را گرفت و او را نزد پدرش آورد.

ابوسهل گويد: موقعي که خدمت آن حضرت رسيد، سلام کرد، ديدم رنگش بسان درّ سفيد، موهاي سرش کوتاه و ميان دندان هايش گشاده بود. چون چشم امام حسن عسکري عليه السلام بر او افتاد گريه کرد و گفت: اي آقاي خاندانم، اين آب را به من بده که به سوي پروردگارم مي روم. آقازاده اطاعت کرد و ظرف آب مصطکي را برداشت و به دهان پدرش نزديک برد تا آن را نوشيد. سپس امام عسکري عليه السلام فرمود: مرا براي نماز آماده



[ صفحه 267]



سازيد. آن کودک حوله اي در دامان امام گسترد، پس آن کودک پدر را وضو داد و آن حضرت سر و دو پايش را مسح کشيد، آن گاه فرمود: اي فرزند! به تو مژده مي دهم که صاحب الزمان و حجّت خدا در روي زمين تويي، تو فرزند و جانشين مني، از من متولد شده اي و تو (م ح م د) فرزند حسن فرزند علي فرزند محمد فرزند علي فرزند موسي فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي بن ابي طالب عليهم السلام مي باشي از نسل پيامبرصلي الله عليه وآله و خاتم ائمه طاهرين هستي، و پيغمبر خداصلي الله عليه وآله به تو بشارت داده و نام و کنيه تو را گفته. اين مطلب را پدرم از پدران طاهرين تو به من خبر داده است، درود خداوند بر اهل البيت باد، پروردگارمان ستوده باعظمت است. اين سخن را فرمود و همان موقع امام حسن بن علي عسکري عليه السلام بدرود حيات گفت. صلوات اللَّه عليهم اجمعين. [2] .

مؤلّف گويد: وفات آن حضرت که بر اثر مسموم شدن صورت گرفت، هشتم ربيع الاول سال دويست و شصت واقع شد و عمر شريفش بيست و هشت سال بود، صلوات اللَّه عليه.

اسماعيل عليه السلام چشمه زمزم از زمين برايش جوشيد. قائم عليه السلام نيز آب از سنگ سخت برايش خواهد جوشيد - چنان که در بحث شباهت آن حضرت به موسي عليه السلام خواهد آمد - و چندين بار نيز آب از زمين براي آن بزرگوار جوشيده است. چنان که در بحار از کتاب تنبيه الخاطر از شيخ اجل علي بن ابراهيم عريضي علوي حسيني، از علي بن علي بن نما منقول است که گفت: حسن بن علي بن حمزه اقساسي در خانه شريف علي بن جعفر بن علي مدايني علوي براي ما تعريف کرد که: پيرمردي رخت شوي در کوفه بود که به زهد و پارسايي و عبادت و عزلت موصوف بود، و پيوسته در پي آثار و اخبار نيکان مي رفت. در يکي از روزها که من در مجلس پدرم بودم، ديدم اين پيرمرد براي پدرم سخن مي گويد و پدرم خوب گوش مي دهد.

پيرمرد مي گفت: شبي در مسجد جعفي - که مسجدي قديمي و در بيرون کوفه است - بودم، شب به نيمه رسيده بود و من در آن جا براي عبادت خلوت داشتم که ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند و چون به وسط حياط رسيدند يکي از آن ها به زمين نشست،



[ صفحه 268]



سپس دست خود را به چپ و راست روي زمين کشيد که آبي جوشيد و از آن جا بيرون زد. آن گاه وضو گرفت و به آن دو نفر هم اشاره کرد، آن ها نيز وضو گرفتند، سپس جلو ايستاد و آن دونفر به او اقتدا کردند، من هم رفتم به او اقتدا کردم و نماز خواندم.

پس از آن که نماز را سلام داد و آن را بجاي آورد، وضع او مرا مبهوت کرد و آب بيرون آوردنش را بزرگ شمردم از يکي از آن دو نفر که سمت راست من بود پرسيدم: اين کيست؟ به من گفت: اين صاحب الامر فرزند امام حسن عسکري عليه السلام است. پيش رفتم و دست هاي مبارک حضرت را بوسيدم و عرضه داشتم: يابن رسول اللَّه! درباره شريف عمر فرزند حمزه چه مي فرمايي آيا او بر حقّ است؟ فرمود: خير، ولي بسا که هدايت شود و پيش از مرگ مرا مي بيند.

راوي مي گويد: اين حديث جالب را نگاشتيم، و مدتي از اين قضيه گذشت تا اين که شريف عمر فرزند حمزه وفات يافت و شنيده نشد که او امام زمان عليه السلام را ديده باشد. روزي با آن پيرمرد زاهد در جايي ملاقات نمودم و جرياني که گفته بود به يادش انداختم و از او - به طور ايراد - پرسيدم: مگر شما نگفتيد شريف قبل از مرگش حضرت صاحب الامر را - که به او اشاره نمودي - خواهد ديد؟ پيرمرد گفت: از کجا دانستي که او آن حضرت را نديده است؟ بعد از آن روزي شريف ابوالمناقب پسر شريف عمر فرزند حمزه را ديدم، و درباره پدرش با او گفتگو کردم.

شريف ابوالمناقب گفت: در يکي از شب هايي که پدرم در بستر مرگ قرار داشت، نزد او بودم، آخر شب نيروي بدني پدرم تحليل رفته، صدايش ضعيف شده و درها به روي ما بسته بود. ناگهان مردي بر ما وارد شد که هيبت او ما را گرفت، و آمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقي کرديم، ولي توجهي نداشتيم که از وي سؤال کنيم. آن مرد کنار پدرم نشست، و مدتي آهسته با وي گفتگو کرد و پدرم مي گريست. سپس برخاست و رفت و چون از ديدگان ما غايب شد، پدرم به سختي تکان خورد و گفت: مرا بنشانيد، ما هم او را نشانديم چشم هاي خود را باز کرد و گفت: اين شخص که نزد من بود کجاست؟ گفتم: از همانجا که آمده بود بازگشت. گفت: دنبالش برويد. رفتيم ولي او را ديگر نيافتيم، درها بسته بود. نزد پدر بازگشتيم و جريان را به او گفتيم، سپس از او پرسيديم: اين شخص که



[ صفحه 269]



بود؟ گفت: اين صاحب الامرعليه السلام بود، پس از آن سختي بيماري اش عود کرد و بيهوش شد. [3] .

مي گويم: در حرف «ظ» مناسب اين معني گذشت، مراجعه شود.

اسماعيل عليه السلام گوسفند چراني مي کرد. قائم عليه السلام نيز اين برنامه را خواهد داشت، در حديث مفضّل از امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: و قسم به خدا اي مفضّل! گويا مي نگرم او را که داخل مکّه شده و جامه پيغمبرصلي الله عليه وآله را پوشيده و عمامه زردي به سر نهاده، و نعلين وصله شده پيغمبر را به پا کرده، و عصاي آن حضرت را به دست گرفته، چند بز لاغر را مي راند و با اين وضع مي رود تا به خانه کعبه مي رسد. در آن هنگام کسي نيست که او را بشناسد، او در سنّ جواني آشکار مي گردد. [4] .

اسماعيل عليه السلام تسليم امر خداي - عزّوجلّ - بود، او گفت: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»؛ [5] اي پدر! آنچه امر مي شوي انجام ده ان شاء اللَّه مرا از صابرين خواهي يافت. قائم عليه السلام نيز تسليم امر الهي است.


پاورقي

[1] سوره صافات، آيه 101.

[2] بحار الانوار: 16:52.

[3] بحار الانوار: 55:52.

[4] بحار الانوار: 6:53.

[5] سوره صافات، آيه 102.