بازگشت

اظهار محبت قلبي


بدان که محبّت، گرچه امري پوشيده و مخفي است و فعلي باطني و قلبي، ولي آثار و دلايل آشکار و شاخه هاي بسيار دارد. محبّت به سان درخت پربرگ و باري است که بر شاخه هايش گل هاي رنگارنگ نشسته، بعضي از آثار آن در زبان، و بعضي در اعضاء و جوارح انسان آشکار مي گردد و همان طور که نمي توان درخت را از بروز دادن گل هايش منع کرد، نشايد که صاحب محبّت را از اظهار آثار آن جلو گرفت.



گويند که در سينه غم عشق نهان ساز

در پنبه چسان آتش سوزنده بپوشم؟



يکي از دلباختگان چه خوش سروده است:



إِذا هَمَمْتُ بِکِتْمانِ الهَوي نَطَقَتْ

مَدامِعِي بِالَّذِي أُخْفِي مِنَ الأَلَمِ



فَإِنْ أَبُحْ أَفْتَضِحُ مِنْ غَيْرِ مَنْفَعَةٍ

وَإِنْ کَتَمْتُ فَدَمْعِي غَيْرُ مُنْکَتِمٍ



لکِنْ إِلَي اللَّهِ أَشْکُو ما أُکابِدُهُ

مِنْ طُولِ وَجْدٍ وَدَمْعٍ غَيْرُ مُنْصَرِمٍ



اگر تلاش کنم که عشقم را مخفي بدارم، اشک هايم از دردهاي پوشيده ام سخن مي گويد.



[ صفحه 430]



هرگاه آن را افشا کنم بدون اين که سودي برده باشم رسوا مي شوم، و چون کتمان نمايم اشک هايم پنهان نمي ماند.

ولي به درگاه خدا شکوه مي برم آنچه مي کشم، از طولاني بودن اندوه و سرشک بي پايان.

و همان طور که درخت هرچه بيشتر رشد کند و پرورش يابد، گل ها و شکوفه هايش فزون تر مي شود، همچنين هرچه محبّت و دوستي نيرومندتر گردد، آثار و نشانه هاي آن بيشتر مي شود.

و از آثار محبّت در چشم، بي خوابي و اشکباري است. يکي از اهل اشتياق در آثار حال فراق گفته:



لَوْ أَنَّ عَيْناً فِي الفِراقِ بَکَتْ دَماً

لَرَأَيْتَ فِي عَيْنِي دَماً لا يَجْمَدُ



اگر چشمي در فراق خون مي گريست، در ديدگانم خون خشک ناشدني مي ديدي.

و ابوالعباس مبرّد در آغاز قصيده اي چنين مي گويد:



بَکَيْتُ حَتّي بَکي مِنْ رَحْمَتِي الطَّلَلُ

وَمِنْ بُکائِي بَکَتْ أَعْدايَ إِذْ رَحَلُوا



آن قدر گريستم که ويرانه ها هم به حالم گريستند، و از گريه ام دشمنانم هم گريه کردند وقتي يارانم رفتند.

و از نشانه هاي محبّت در زبان، ياد کردن محبوب است هميشه و همه جا. و شاهد بر اين مدعي فرموده خداي تعالي در حديث قدسي به موسي بن عمران عليهما السلام است که: ياد من به هر حال و وضعي خوب است.

مي گويم: حال اهل توجّه همين گونه است. خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الأَلْبابِ الَّذِينَ يَذْکُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَقُعُوداً وَعَلي جُنُوبِهِمْ»؛ [1] همانا در خلقت آسمان ها و زمين و آمد و رفت پياپي شب و روز نشانه هايي براي خردمندان است، آنان که خداي را هنگام ايستادن و نشستن و خفتنشان ياد مي کنند.

مي گويم: اين از آثار نهايت شوق آنان نسبت به محبوبشان مي باشد.

و نيز از نشانه هاي زباني محبّت، يادآوري خوبي ها و زيبايي هاي محبوب است - به



[ صفحه 431]



هرگونه که خوشايند باشد - از همين روي روايات متعددي در فضيلت شعر گفتن در مدح ائمه اطهارعليهم السلام وارد شده که ما در اين جا به يک حديث اکتفا مي کنيم:

در بحار و وسائل از امام هشتم حضرت رضاعليه السلام رسيده که فرمود: هيچ مؤمني در مدح ما شعري نگويد مگر اين که خداوند متعال براي او در بهشت شهري بنا کند که هفت بار از دنيا وسيع تر باشد، در آن شهر هر فرشته مقرّب و هر پيغمبر مرسلي به ديدار او روند. [2] .

و ديگر از نشانه هاي محبّت در زبان، دعا کردن و خواستن تمام خوبي ها براي محبوب مي باشد، و اين معني کاملاً براي خردمندان روشن است و جز افراد نادان کسي آن را انکار نمي کند.

دليل بر خوبي اظهار محبّت به زبان، بلکه قرار دادن آن از ارکان شکر اين که: دومين مرتبه ايمان مي باشد، در صورتي که حقيقت ايمان همان اعتقاد و باور است که در دل و باطن انسان قرار دارد، چنان که در قرآن مجيد آمده: «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمانِ»؛ [3] مگر کسي که مورد اکراه واقع شود و حال آن که دلش به ايمان مطمئن باشد.

و نيز آمده: «قالَتِ الأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فِي قُلْوبِکُمْ»؛ [4] اعراب (باديه نشينان) گفتند: ايمان آورده ايم. بگو: ايمان نياورده ايد ولي بگوييد اسلام آورده ايم که هنوز ايمان در دل هايتان وارد نشده است.

بنابراين ايمان در حقيقت جز محبّت خدا و رسول و وليّ او نيست. با وجود اين لازم است آنچه در دل معتقديم به زبان آوريم و گرنه آثار ايمان بر آن مترتّب نخواهد شد.

نتيجه اين که: دعا کردن براي فرج مولي صاحب الزمان - صلوات اللَّه عليه - نشانگر حقيقت ايمان است، همان طور که شعر گفتن در مدح ائمه اطهارعليهم السلام اظهار محبّت و علامت ايمان است - چنان که متذکّر شديم -. و نيز رواياتي که درباره فضيلت اظهار محبّت امير مؤمنان علي عليه السلام به زبان وارد شده



[ صفحه 432]



بر اين معني هم دلالت دارد، چون که منظور ابراز محبّت قلبي است، و بدون ترديد دعا کردن براي تعجيل فرج از مصاديق حتمي اين عنوان مي باشد، چنان که توضيح آن خواهد آمد.

اين بيت که يکي از اهل عرفان سروده مناسب اين جا است:



عِباراتُنا شَتّي وَحُسْنُکَ واحِدٌ

وَکُلٌّ إِلي ذاکَ الجَمالِ يُشِيرُ



عبارت هاي ما گوناگون و حُسن تو يکي است، و هر کدام از آن ها به آن جمال اشاره مي کند.

البته منظور آن است که او در جهات حسن يکتا است، نه اين که حسن او در يک جهت منحصر است. اين نکته را بدان و اين فايده را مغتنم شمار.

و نيز از دلايل فضيلت اظهار محبّت به زبان، رواياتي است که در آداب معاشرت با برادران ديني وارد شده، در حديث صحيحي در کتاب کافي از امام صادق عليه السلام آمده که هشام بن سالم فرمود: اگر کسي را دوست داشتي او را از اين امر مطّلع ساز که دوستي بين شما را محکم تر مي گرداند. [5] .

و نيز در حديث صحيحي - به اصطلاح قدما - از نصر بن قابوس الجليل آمده که گفت: امام صادق عليه السلام به من فرمود: اگر کسي از برادرانت را دوست داشتي او را از اين امر باخبر کن. که حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: پروردگارا! به من بنمايان چگونه مردگان را زنده مي کني. [خداوند] فرمود: مگر ايمان نياورده اي؟ گفت: چرا ولي براي اين که دلم اطمينان يابد [اين درخواست را مي کنم] . [6] .

مجلسي در کتاب مرآة العقول در شرح اين حديث گفته: و اين حديث با روايتي که در کتاب عيون اخبار الرضا در تفسير آيه وارد شده کاملاً منطبق است، و مراد آن است که دلم بر دوستي و خليل قرار دادن من اطمينان يابد. [7] .

مي گويم: منظور از آگاه ساختن و مطلع نمودن برادر ديني از محبّت، هر کاري که دلالت بر آن دارد مي باشد، نه با زبان تنها. شاهد بر اين معني آن است که: ابراهيم عليه السلام



[ صفحه 433]



اجابت دعاي خويش را علامت خليل گرفتنش از سوي خداوند قرار داد. بنابراين اهتمام ورزيدن به دعا براي تعجيل فرج امام عليه السلام اظهار محبّت نسبت به آن جناب است، و سبب مي شود که آن حضرت نيز نسبت به دعا کننده دوستي بيشتري پيدا کند، بلکه موجب محبّت پدران بزرگوارش هم مي شود، چون دعا کردن براي امام عصر - عجّل اللَّه فرجه الشريف - ابراز دوستي نسبت به تمام اين خاندان است. لذا مايه جلب عنايت و محبّت آنان مي گردد، اگر جز اين اثر نيک بر دعا کردن نبود، همين مکرمت بزرگ بس بود.


پاورقي

[1] سوره آل عمران، آيه 190.

[2] وسائل الشيعه: 467:10.

[3] سوره نحل، آيه 106.

[4] سوره حجرات، آيه 14.

[5] کافي: 644:2.

[6] کافي: 644:2، و اين قسمت آيه اي است از قرآن مجيد، سوره بقره، آيه 260: «قالَ رَبِّ أَرِنِي کَيْفَ تُحْيِي المَوْتي قالَ أَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلي وَلکِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي».

[7] مرآة العقول: 539:12.