بازگشت

غربت آن حضرت


بدان که غربت دو معني دارد:

1 - دوري از خاندان و وطن و شهر و ديار.

2 - کمي ياران و اعوان.

و آن حضرت - که جانم فدايش باد - به هر دو معني غريب است. پس اي بندگان خدا! ياري اش نماييد، اي بندگان خدا! او را کمک کنيد.

و مطالبي که در عزلت آن حضرت عليه السلام آورديم بر معني نخستين غربت نيز دلالت مي کند و آنچه در حديث امام جوادعليه السلام گذشت که فرمود: هرگاه اين تعداد يعني سيصد و سيزده نفر از اهل اخلاص برايش جمع شدند، خداوند امر او را ظاهر مي سازد... بر معني دوم غربت دلالت مي کند. پس اي انسان خردمند! کمي تأمّل کن و ببين که چگونه سال ها و قرن ها گذشته و اين تعداد براي آن حضرت ميسّر و جمع نشده است که اين قويترين شاهد بر غربت اوست.



[ صفحه 212]



و دليل ديگر بر اين معني روايتي است که در بحار از غيبت شيخ طوسي نقل شده اين که: نفس زکيّه جواني است از آل محمدعليهم السلام، نامش محمّد بن الحسن که بي جرم و گناه کشته مي شود و چون او را بکشند نه در آسمان عذرخواهي خواهند داشت و نه در زمين ياوري. در آن هنگام خداوند قائم آل محمدعليهم السلام را با گروهي برمي انگيزد که در نظر مردم از سرمه نرم ترند. وقتي خروج نمايند مردم به حال آن ها گريه کنند، چون مي پندارند که ايشان به سرعت به دست دشمنانشان نابود خواهند شد، ولي خداوند مشارق و مغارب زمين را براي آنان مي گشايد، بدانيد که آن ها مؤمنان حقيقي هستند. آگاه باشيد! که بهترين جهادها در آخر الزمان خواهد بود. [1] .

مي گويم: تشبيه ياران آن حضرت به سرمه، به خاطر کمي آن هاست و دليل بر آن اين است که فرمود: مي پندارند که ايشان به سرعت به دست دشمنانشان نابود خواهند شد. و نيز دليل و مؤيّد اين معني روايتي است که در بحار از امير المؤمنين علي عليه السلام آمده: اصحاب مهدي عليه السلام جوانان هستند، بزرگسال در ميان آن ها نيست مگر همچون سرمه چشم و نمک در غذا - که کم ترين چيزها در غذا نمک است -. [2] .

و بر هر دو معني غربت دلالت مي کند فرمايش امير المؤمنين علي عليه السلام در حديثي که در کمال الدين روايت شده فرمود: صاحب اين امر همان رانده شده فراري يگانه و تنهاست. [3] .

و در همان کتاب از داوود بن کثير رقّي آمده است که گفت: از حضرت ابوالحسن موسي بن جعفرعليهما السلام راجع به صاحب اين امر پرسيدم. فرمود: او همان رانده شده يکتاي غريب پنهان از خاندانش مي باشد که خونخواه پدرش خواهد بود. [4] .


پاورقي

[1] بحار الانوار: 217:52.

[2] بحار الانوار: 333:52.

[3] کمال الدين: 303:1.

[4] کمال الدين: 361:2.