بازگشت

غيبت آن حضرت


اين غيبت از ديدگان به حکم پروردگار واقع شده و پيغعبر اکرم و ائمه اطهارعليهم السلام از وقوع اين غيبت خبر داده اند.

در کمال الدين از پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله آمده که فرمود: مهدي از فرزندان من است، نام او نام من و کنيه اش کنيه من است، شبيه ترين مردم از لحاظ خَلق و خُلق به من است، او را غيبت و حيرتي است که در آن امت ها گمراه مي شوند، سپس او مانند ستاره اي درخشان خواهد آمد زمين را از قسط و عدل پر مي کند چنان که از ستم و ظلم پر شده باشد. [1] .



[ صفحه 194]



و نيز از آن حضرت صلي الله عليه وآله است که فرمود: مهدي از فرزندان من است، براي او غيبت و حيرتي است که در آن امت ها گمراه مي شوند، ذخيره پيغمبران را مي آورد، آن گاه زمين را پر از عدل و قسط مي کند چنان که از ستم و ظلم پر گشته است. [2] .

و از آن حضرت صلي الله عليه وآله است که فرمود: خوشا به حال کسي که درک کند قائم اهل بيت مرا در حالي که هنگام غيبت و پيش از قيامش به او اقتدا کند و دوستانش را دوست بدارد و از دشمنانش بيزاري جويد، که او از همراهان و دوستان و گرامي ترين امّتم در روز قيامت خواهد بود. [3] .

و از امير المؤمنين علي عليه السلام منقول است که به فرزنش حسين عليه السلام فرمود: نهمين فرزند تو اي حسين! همان قائم به حق و آشکار کننده دين و گسترش دهنده عدل است. حسين گفت: يا امير المؤمنين! آيا اين شدني است؟ فرمود: آري! سوگند به آن که محمد را به پيامبري برانگيخت و او را بر تمام مردم برگزيد؛ ولي بعد از غيبت و حيرتي که در آن هيچ کس بر دين خود ثابت و پايدار نمي ماند مگر مخلصان که با روح يقين مباشرند. کساني که خداي - عزّوجلّ - بر ولايت ما از آنان پيمان گرفته و ايمان را در دل هايشان نگاشته و به روح القدس تأييدشان فرموده است. [4] .

و از اصبغ بن نباته روايت شده که گفت: خدمت امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام رفتم، ديدم آن حضرت به فکر فرو رفته است، و انگشت به زمين مي کوبد. عرضه داشتم: يا امير المؤمنين! آيا در خلافت رغبت کرده اي؟ فرمود: خير، به خدا سوگند که نه در آن و نه در امور دنيا هيچ روزي رغبت نداشته ام، ولي در فکر مولودي هستم که در پشت من است، يازدهمين فرزندم، هم اوست مهدي، زمين را پر از عدل مي کند، چنان که از ستم و ظلم آکنده باشد. براي او حيرت و غيبتي است که در آن اقوامي گمراه و اقوام ديگري هدايت مي شوند. پس گفتم: يا امير المؤمنين! آيا اين شدني است؟ فرمود: آري! چنان که او آفريده شده است. [5] .

و از آن حضرت عليه السلام است که فرمود: از براي قائم ما غيبتي است که مدّتش طولاني خواهد



[ صفحه 195]



بود، گويي شيعيان را مي بينم که مانند چهارپايان دنبال چراگاه مي گردند و آن را نمي يابند. آگاه باشيد! که هر کس از آن ها بر دين خود ثابت بماند و قلبش به خاطر طول کشيدن غيبت امامش قساوت نگيرد، چنين کسي در درجه ام همراه من خواهد بود. سپس فرمود: هنگامي که قائم ما بپاخيزد براي هيچ کس در گردن او بيعتي نيست، لذا ولادتش مخفي و خودش غايب مي گردد. [6] .

و نيز از آن حضرت منقول است که: هنگامي که در محضرش از حضرت قائم عليه السلام ياد شد، فرمود: امّا البته او غايب مي شود تا اين که فرد جاهل بگويد: خداوند را در آل محمدعليهم السلام نيازي نيست. [7] .

و از حضرت حسن بن علي عليهما السلام روايت است که فرمود: هيچ يک از ما نيست مگر اين که براي طاغوت سرکش زمانش بيعتي در گردن دارد، به جز قائم، آن که روح اللَّه عيسي بن مريم پشت سرش نماز خواهد خواند، به درستي که خداوند - عزّوجلّ - ولادت او را مخفي و شخص او را غايب مي سازد تا هنگام خروج براي هيچ کس در گردن او بيعتي نباشد. او نهمين فرزند از اولاد برادرم حسين است، فرزند بهترين کنيزان، خداوند عمر او را در دوران غيبت طولاني مي کند، سپس او را به قدرت خود در قيافه جواني کم تر از چهل سال ظاهر مي سازد تا دانسته شود که خداوند بر هر چيزي تواناست. [8] .

و از حضرت حسين بن علي عليهما السلام روايت شده که فرمود: قائم اين امّت همانا نهمين نسل از فرزندان من است و اوست صاحب غيبت وهم اوست که ارثش در حالي که زنده است تقسيم مي شود.

و از حضرت علي بن الحسين عليهما السلام روايت شده که فرمود: براي قائم ما دو غيبت است که يکي از ديگري طولاني تر است، امّا اولي شش روز [9] يا شش ماه و يا شش سال است و اما



[ صفحه 196]



دومي مدّتش آن قدر طولاني مي شود تا اين که بيشتر آن هايي که معتقد به اين امر هستند از آن برگردند، پس بر اين امر ثابت نمي ماند، مگر کسي که يقينش قوي و معرفتش صحيح باشد و در دلش از آنچه ما قضاوت کرديم ناراحتي پيش نيايد و تسليم ما اهل بيت باشد. [10] .

و درباره آيه: «فَلا أُقْسِمُ بِالخُنَّسِ الجَوارِ الکُنَّسِ»؛ [11] سوگند به ستارگان بازگردنده که به گردش درآيند و در جاي خود رخ پنهان سازند. از امام باقرعليه السلام منقول است که فرمود: اين مولودي است در آخر الزمان، او مهدي از اين عترت است، و براي او حيرت و غيبتي خواهد بود که گروه هايي در آن گمراه و گروهي هدايت مي شوند. [12] .

و در حديثي که ابن ابي يعفور از امام صادق عليه السلام روايت کرده است آمده: هر کس اقرار کند به امامان از پدران من و فرزندان من، ولي مهدي از فرزندانم را انکار نمايد، مثل آن است که اقرار به تمام پيغمبران داشته باشد، ولي نبوّت حضرت محمدصلي الله عليه وآله را انکار کند. راوي گويد: پرسيدم: اي آقاي من! مهدي از فرزندان تو کيست؟ فرمود: پنجمين فرزند از هفتمين امامان، او از نظرتان غايب مي شود و بردن نام او برايتان حلال نخواهد بود. [13] .

و نيز از امام صادق عليه السلام مروي است که فرمود: نزديک ترين و پسنديده ترين وضع بندگان نسبت به خداوند آن وقت است که حجّت خدا را نيابند و براي آن ها آشکار نشود، و از ديدگان ايشان پوشيده بماند که جايش را ندانند، و در عين حال بدانند که حجّت ها و بيّنات الهي باطل نشده، پس در آن هنگام و هر صبح و شام منتظر فرج باشند، که شديدترين خشم و غضب خداوند بر دشمنانش موقعي است که حجّت خود را از آنان



[ صفحه 197]



مخفي بدارد و بر آنان آشکار نگردد. البته خداوند دانسته است که اولياي او در ترديد واقع نمي شوند، و اگر مي دانست که آن ها در شک مي افتند، يک چشم برهم زدن حجّت خود را از آنان نهان نمي ساخت. [14] .

و از آن حضرت عليه السلام نقل شده که فرمود: غيبت بر ششمين فرزندم واقع خواهد شد و او دوازدهمين امام از ائمه هدايتگر بعد از پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله است، اوّل آن ها امير المؤمنين علي بن ابي طالب و آخرينشان قائم به حقّ، بقيّة اللَّه در زمين و صاحب زمان مي باشد. قسم به خدا! اگر به مقداري که نوح در قومش ماند در غيبت بسر برد، از دنيا نرود تا ظهور نمايد و زمين را پر از قسط و عدل کند، چنان که از ستم و ظلم پر شده باشد. [15] .

و از علي بن جعفر از برادرش موسي بن جعفرعليهما السلام مروي است که فرمود: هرگاه پنجمين فرزند هفتمين امام غايب شود، خدا را خدا را در دينتان، کسي شما را از آن بازنگرداند. اي فرزندم! به تحقيق که به ناچار صاحب اين امر را غيبتي است تا اين که هر کس معتقد به اين امر است از آن بازگردد. اين محنتي از جانب خداوند - عزّوجلّ - است که به وسيله آن آفريدگانش را امتحان مي کند و اگر پدران شما ديني درست تر از اين مي دانستند از آن پيروي مي کردند. [16] .

و از حسين بن خالد منقول است که گفت: علي بن موسي الرضاعليه السلام فرمود: هر که پرهيزکاري ندارد دين ندارد، و هر آن که تقيّه ندارد ايمان ندارد؛ و به تحقيق که گرامي ترين شما نزد خداوند آن است که بيشتر تقيّه کند. به آن حضرت عرض شد: تا کي بايد تقيّه کرد؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ما اهل البيت است، پس هر کس پيش از ظهور قائم ما تقيّه را رها کند از ما نيست.

عرض شد: يابن رسول اللَّه! قائم از شما اهل البيت عليهم السلام کيست؟ فرمود: چهارمين فرزند من است، زاده بهترين کنيزان. خداوند به وسيله او زمين را از هر گونه جور و ستمي پاک و از هر ظلمي دور خواهد کرد؛ اوست همان کسي که مردم در ولادتش شک کنند، و اوست



[ صفحه 198]



صاحب غيبت پيش از خروجش. و چون بپاخيزد زمين به نورش درخشان شود و ميزان عدالت در ميان مردم بپاسازد که هيچ کس بر ديگري ظلم نکند؛ اوست آن کسي که زمين براي او به هم پيچيده شود و سايه اي ندارد؛ و اوست آن که منادي از سوي آسمان به نام او بانگ برآورد که همه اهل زمين آن را بشنوند که به آن جناب دعوت مي شوند. منادي مي گويد: آگاه باشيد! که حجّت خداوند کنار خانه خدا آشکار گشت، پس از او پيروي کنيد که حقّ با او و در وجود اوست، و همين است معني قول خداوند - عزّوجلّ - که: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمآءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ»؛ [17] اگر بخواهيم از سوي آسمان آيتي [و نشانه اي] بر آنان فرستيم که همگي براي آن گردن نهند.

و از عبد العظيم بن عبد اللَّه حسني روايت شده که گفت: به حضرت محمد بن علي بن موسي عليهم السلام گفتم: من اميدوارم که تو قائم از آل بيت محمدعليهم السلام باشي، آن که زمين را پر از قسط و عدل مي کند، چنان که پر شده باشد از جور و ظلم. فرمود: اي ابوالقاسم هيچ يک از ما امامان نيست جز قائم به امر خداوند - عزّوجلّ - و هادي به سوي دين خدا، ولي آن قائم که خداوند - عزّوجلّ - زمين را به وسيله او از اهل کفر و انکار پاک مي کند و آن را پر از عدل و قسط مي سازد، کسي است که ولادتش بر مردم پوشيده مي ماند، و شخص او از نظرشان غايب مي گردد، و بردن نام او بر آن ها حرام است. او همنام و هم کنيه رسول خداصلي الله عليه وآله مي باشد و اوست که زمين برايش پيچيده مي گردد و هر سختي برايش آسان شود و از يارانش به تعداد اهل بدر سيصد و سيزده نفر از نقاط دوردست زمين فراهم آيند، و اين است [معني] فرموده خداوند - عزّوجلّ - که: «أَيْنَما تَکُونُوا يَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلي کُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ»؛ [18] هر کجا باشيد خداوند همگي شما را خواهد آورد، خداوند بر هر کاري توانا است. پس هرگاه اين تعداد نفر از اهل اخلاص به خدمتش مجتمع شوند، خداوند امر او را ظاهر مي سازد و چون شماره يارانش به يک عِقْد کامل - که ده هزار نفر است - رسيد، به اذن خداوند - عزّوجلّ - خروج مي کند و پيوسته از دشمنان خدا خواهد کشت تا خداوند متعال راضي شود.



[ صفحه 199]



عبد العظيم گويد: به آن حضرت گفتم: اي آقاي من! او چگونه خواهد دانست که خداي - عزّوجلّ - راضي شده؟

فرمود: در دلش رحمت مي اندازد، پس هنگامي که به مدينه داخل شود لات و عزّي را بيرون مي آورد و مي سوزاند. [19] .

و از علي بن مهزيار است که گفت: به حضرت ابوالحسن صاحب العسکر امام هادي عليه السلام نامه نوشتم و از او درباره فرج پرسيدم، در جواب نوشت: هرگاه صاحب شما از سرزمين ظالمين غيبت کرد، متوقّع فرج باشيد. [20] .

و از احمد بن اسحاق بن سعد الاشعري منقول است که گفت: بر حضرت ابومحمد حسن بن علي عسکري عليه السلام داخل شدم و تصميم داشتم که درباره جانشين بعد از خودش سؤال کنم، پس خود آن حضرت سخن را آغاز کرد و فرمود: اي احمد بن اسحاق! به درستي که خداوند - تبارک و تعالي - از هنگام خلقت آدم و نيز تا هنگام برپايي قيامت زمين را هيچ گاه از حجّت خود بر خلق خالي نگذاشته و نخواهد گذاشت، به حجّت الهي بلا را از اهل زمين دور مي سازد و به [برکت] او باران فرو مي بارد و به او برکات زمين را برمي آورد.

پرسيدم: يابن رسول اللَّه! پس امام و خليفه بعد از شما کيست؟ برخاست و با عجله به اندرون خانه رفت و سپس بيرون آمد در حالي که کودکي سه ساله که صورتش مانند ماه شب چهارده بود بر شانه داشت، آن گاه فرمود: اي احمد بن اسحاق! اگر بر خداوند - عزّوجلّ - و حجّت هايش عزيز نبودي اين فرزند را به تو نشان نمي دادم، او همنام رسول خداصلي الله عليه وآله و هم کنيه آن جناب است که زمين را پر از قسط و عدل کند در حالي که پر شده باشد از جور و ظلم. اي احمد بن اسحاق! مَثَل او در اين امّت مَثَل خضر و ذوالقرنين است، به خدا سوگند! که او غيبتي خواهد داشت که در آن از هلاکت نجات نمي يابد مگر آن که خداوند - عزّوجلّ - او را به اقرار و اعتقاد به امامتش ثابت بدارد، و به دعا کردن براي تعجيل فرجش توفيق دهد.

احمد بن اسحاق مي گويد: عرضه داشتم: آيا نشانه اي هست که قلبم به آن اطمينان و آرامش يابد؟ پس آن کودک با زبان عربي فصيح سخن گفت و فرمود: من بقية اللَّه در زمين او و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم، پس از ديدن عين دنبال اثر و نشانه مگرد، اي احمد بن اسحاق!



[ صفحه 200]



احمد بن اسحاق گويد: پس خوشحال و مسرور بيرون آمدم. چون روز بعد شد، دوباره به خدمت آن حضرت رسيدم و عرض کردم: يابن رسول اللَّه! من به آنچه بر من منّت گذاشتي خيلي خوشحالم، پس روشي که در او از خضر و ذي القرنين جاري است کدام است؟ فرمود: اي احمد! طول غيبت. گفتم: يابن رسول اللَّه! حتماً غيبت او طولاني خواهد شد؟ فرمود: آري، سوگند به پروردگارم تا جايي که بيشتر کساني که معتقد به اين امر هستند از آن برگردند و باقي نمي ماند مگر کسي که خداوند - عزّوجلّ - از او براي ولايت ما پيمان گرفته باشد و ايمان را در قلبش بنويسد و او را به روحي از جانب خود تأييد فرمايد. اي احمد بن اسحاق! اين امري از امور الهي و سرّي از اسرار خداوند و غيبي از غيب اللَّه است، پس بگير آنچه به تو آموختم و آن را مخفي بدار و از شاکرين باش که فرداي قيامت با ما، در علّيين خواهي بود. [21] .

و از ابومحمد حسن بن محمد المکتب منقول است که گفت: آن سال که شيخ ابوالحسن علي بن محمد سمري - قدّس اللَّه روحه - درگذشت، من در مدينة السلام (بغداد) بودم، چند روز قبل از فوتش به حضورش رفتم، ديدم براي مردم توقيعي بيرون آورد که صورت آن چنين است:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

اي علي بن محمد سمري! خداوند اجر برادرانت را در حقّ تو زياد گرداند، که تو تا شش روز ديگر خواهي مرد، پس امر خودت را جمع آوري کن و به جانشيني بعد از خودت وصيّت مکن که غيبت تامّه واقع شده، پس ظهور نيست مگر به اذن خداوند - عزّوجلّ - و آن بعد از طول مدّت و قساوت دل ها و پر شدن زمين از ستم خواهد بود. و از شيعيان من کساني خواهند آمد که ادعاي مشاهدت کنند، آگاه باشيد! که هر کس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهدت کند؛ دروغگوي افترا زننده است. ولا حول ولا قوّة إلاّ باللَّه العليّ العظيم.

مي گويد: آن گاه ما از توقيع نسخه برداشتيم و از نزد او بيرون رفتيم و چون روز ششم به نزد او بازگشتيم، در حال احتضار بود. پس از او پرسيديم: چه کسي وصيّ بعد از توست؟



[ صفحه 201]



در جواب فرمود: «للَّهِِ أَمْرٌ هُوَ بالِغُهُ؛ خداوند را امري است که خود آن را خواهد رسانيد و از دينا رفت - که خدا از او راضي باد - و آن آخرين سخني بود که از او شنيده شد. [22] .

مي گويم: اين قسمتي از اخبار ائمه اطهارعليهم السلام است درباره غيبت امام غايب - عجّل اللَّه فرجه الشريف - که با سلسله سندي که من دارم و در خاتمه کتاب خواهد آمد، از شيخ صدوق در کتاب کمال الدين نقل کردم. مطالبي هم قبلاً ذکر شده و مطالبي نيز بعداً خواهد آمد.

در اين جا چند نکته را شايسته است ذکر کنيم:

نکته اوّل: سبب غيبت آن حضرت عليه السلام، که آن دو قسم است: قسم يکم آن است که: براي ما بيان نشده و پس از ظهور براي ما فاش خواهد شد. شيخ صدوق به سند خود از عبد اللَّه بن الفضل هاشمي روايت کرده که گفت: شنيدم امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: به تحقيق که صاحب اين امر را غيبتي طولاني است و گريزي از آن نيست که در زمان غيبت هر فرد باطل جويي به ترديد مي افتد.

عرض کردم: چرا؟ فدايت شوم! فرمود: به خاطر امري که فاش کردن آن به ما اذن داده نشده است.

عرضه داشتم: پس وجه حکمت در غيبت او چيست؟ فرمود: همان وجه حکمتي که در غيبت هاي حجّت هاي الهي پيش از آن جناب بوده است. البتّه وجه حکمت در غيبت آن حضرت جز بعد از ظهورش معلوم نمي شود همان طوري که وجه حکمت کارهاي خضرعليه السلام از سوراخ کردن کشتي و کشتن نوجوان و بپاداشتن ديوار براي موسي عليه السلام کشف نشد مگر هنگام مفارقت و جدايي آن ها از يکديگر. اي پسر فضل! اين امر (غيبت) از امر خداوند متعال و از سرّ خدا و از غيب خدا است و چون دانستيم که خداوند حکيم است، گواهي مي دهيم به اين که همه کارها و گفتارهاي او موافق حکمت است هرچند که وجه آن بر ما روشن نشده باشد. [23] .

و در توقيعي که در احتجاج از حضرت حجّت - عجّل اللَّه فرجه الشريف - روايت شده آمده است: و امّا علّت غيبت من، خداوند - عزّوجلّ - مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا



[ صفحه 202]



تَسْئَلُوا عَنْ أَشْيآءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤکُمْ»؛ [24] اي کساني که ايمان آورده ايد از چيزهايي مپرسيد که هرگاه برايتان فاش گردد شما را بد آيد. هيچ يک از پدرانم نبود مگر اين که در گردن او بيعتي براي سرکش زمانش واقع شد، ولي من در حالي خروج مي کنم که بيعتي براي احدي از طاغوت ها بر گردنم نيست. [25] .

قسم دوم: آن است که ائمه معصومين عليهم السلام براي ما بيان فرموده اند که چند وجه است:

1 - ترس از کشته شدن: چنان که در بحث خوف و ترس آن حضرت گذشت. و اين يکي از علل خروج آن حضرت و قيام با شمشير نيز هست، همان طور که در حديث امير المؤمنين علي عليه السلام آورديم که فرمود: اگر خروج نکند گردنش را مي زنند، يعني: واجب است براي حفظ خودش با شمشير و اسلحه بپاخيزد، زيرا که ظهور اعم است از قيام و نهضت و غير آن. و چه بسا امام ظاهر است، ولي با شمشير قيام نمي کند مانند ساير امامان به جز حضرت امام حسين عليه السلام، بنابراين اگر قيام ننمايد دشمنان، آن حضرت را مي کشند، همان طور که پدران طاهرينش را از روي ظلم و کفر و طغيان به قتل رسانيدند.

2 - هيچ کدام از طاغوت ها بر گردن آن حضرت بيعتي نداشته باشند: که اين وجه در توقيع گذشته و در حديث امام حسن مجتبي عليه السلام ذکر گرديده است.

3 - امتحان و آزمايش بندگان: «وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الکافِرِينَ»؛ [26] تا اهل ايمان را از هر عيب و نقص پاک گرداند و کافران را هلاک نمايد. چنان که در حديث امام موسي بن جعفر و امام جعفر صادق عليهما السلام است و در خوف آن حضرت آورديم.

و از حضرت رضاعليه السلام مروي است که فرمود: سوگند به خدا! آنچه چشم بدان دوخته ايم نخواهد شد تا اين که آزمايش شويد و مؤمن و منافق از هم جدا گرديد، و تا اين که از شما باقي نماند مگر نادرترين پس نادرترين.



[ صفحه 203]



و از نعماني به سند خود از امام صادق عليه السلام منقول است که فرمود: در دوران امير المؤمنين علي عليه السلام آب فرات طغيان کرد. پس آن حضرت به همراهي دو فرزندش حسن و حسين عليهما السلام سوار شدند، هنگامي که به طائفه ثقيف گذارشان افتاد، آن ها گفتند: علي عليه السلام آمده که آب را برگرداند، امير مؤمنان عليه السلام فرمود: به خدا قسم! که من و اين دو فرزندم مسلّماً کشته خواهيم شد و حتماً خداوند مردي را در آخر الزمان از اولاد من به خونخواهي ما برمي انگيزاند، و البتّه او از نظر آنان غايب خواهد بود تا گمراهان مشخص گردند، تا آن جا که يک فرد نادان خواهد گفت: خدا را در آل محمدعليهم السلام نيازي نيست. [27] .

4 - سنن پيغمبران الهي را در آن حضرت جاري گرداند: چنان که در حديث سدير از امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: قائم ما را غيبتي است که مدّت آن به طول مي انجامد. عرضه داشتم: چرا يابن رسول اللَّه؟ فرمود: زيرا که خداوند - عزّوجلّ - مي خواهد سنّت هاي پيغمبران را در غيبت هايشان بر او نيز جاري سازد، و اي سدير ناگزير است از اين که مدّت هاي غيبت آنان را پايان برد، خداوند تعالي مي فرمايد: «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ»؛ [28] که البته شما از حالي به حال ديگر درآييد. يعني: سنت هاي آناني که پيش از شما بوده اند. [29] .

5 - ودايع خداوند ضايع نشود، يعني مؤمناني که از پشت کافران متولد مي شوند چنان که در کتاب هاي علل الشرايع و کمال الدين از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام روايت شده از ابن ابي عمير از کسي که او ياد کرد که گفت: به آن حضرت (يعني امام ششم) عرضه داشتم: چرا امير المؤمنين علي عليه السلام با مخالفين خودش در ابتداي امر جنگ نکرد؟ فرمود: به خاطر آيه اي که در کتاب خداي - عزّوجلّ - آمده: «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً»؛ [30] چنانچه [کافران از مؤمنان] جدا مي شدند، به راستي که کافران از آنان را عذابي دردناک مي نموديم. عرضه داشتم: منظور از (تزّيل =پاک شدن) چيست؟ فرمود: مؤمناني که به امانت در اصلاب و پشت هاي کافران بودند. و همين طور است قائم عليه السلام که ظهور نمي کند تا اين که ودايع خداوند - عزّوجلّ - از



[ صفحه 204]



پشت کافرين بيرون آيند که چون خارج گردند بر دشمنان خداوند - عزّوجلّ - چيره خواهند شد و آن ها را مي کشد. [31] .

6 - قبايح و زشتي هاي اعمال ما: کارهاي خلاف و معصيت هايي که ما مرتکب مي شويم مانع از ظهور آن حضرت است براي عقوبت ما، چنان که از امير المؤمنين علي عليه السلام آمده که فرمود: و بدانيد که زمين از حجّت خدا خالي نمي ماند ولي خداوند به خاطر ظلم و ستم و اسراف مردم بر خودشان آن ها را از ديدار او نابينا خواهد ساخت. [32] .

و در توقيع حضرت حجّت - عجّل اللَّه فرجه الشريف - به شيخ مفيد چنين آمده: و اگر شيعيان ما - که خداوند در اطاعتش آنان را ياري دهد - در وفاي پيماني که از ايشان گرفته شده، مصمم و جدّي باشند، نعمت لقاي ما از آنان به تأخير نمي افتد و سعادت ديدار ما با معرفت کامل و راستين نسبت به ما تعجيل مي گشت، پس تنها چيزي که ما را از آنان پوشيده مي دارد همانا چيزهاي ناخوشايندي است که از ايشان به ما مي رسد و از آنان انتظار نمي رود. [33] .

نکته دوم: بدان که آن حضرت را دو غيبت است: يکي کوچک تر (صغري) و ديگري بزرگ تر (کبري). مدّت غيبت صغري از هنگام وفات پدر آن حضرت تا درگذشت سمُري بوده است که وفات حضرت امام حسن عسکري عليه السلام هشتم ربيع الاول سال دويست و شصت هجري قمري بوده، و درگذشت سمُري نيمه شعبان سال سيصد و بيست و هشت که با اين حساب غيبت صغري شصت و هشت سال مي شود. ولي اگر ابتداي غيبت را از هنگام ولادت آن حضرت بگيريم، مدّت غيبت صغري هفتاد و سه سال خواهد بود، زيرا که ولادت آن جناب نيمه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج بوده است، چنان که در کافي ذکر گرديده.

و نيز در همان کتاب به سند خود از احمد بن محمد منقول است که گفته: هنگامي که زبيري کشته شد، توقيعي از ناحيه حضرت ابومحمد (امام عسکري عليه السلام) صادر شد که: اين



[ صفحه 205]



است جزاي کسي که بر خداوند درباره اولياي او افترا بندد، مي پنداشت مرا خواهد کشت و براي ما بازمانده اي نيست! قدرت خدا را چگونه ديد؟ و براي آن حضرت فرزندي متولد شد که نامش را (م ح م د) نهاد، سال دويست و پنجاه و شش. [34] .

مي گويم: در اين روايت و روايت قبل مي توان جمع کرد به اين که ظرف را به (خَرَجَ) متعلق بدانيم، يعني توقيع سال دويست و پنجاه و شش بيرون آمد، يا يکي را بر تاريخ شمسي و ديگري را بر قمري حمل نماييم، چنان که فاضل مجلسي اين دو توجيه را در بحار ياد کرده است. [35] .

نکته سوم: براي غيبت کبري - که ابتداي آن وفات سمُري است - وقت و انتهاي معيّني نيست، بلکه فرمان و حکم ظهور و اشراق نور آن حضرت - عجّل اللَّه فرجه الشريف - به دست خداوند است. اخبار زيادي بر اين معني دلالت دارد، از جمله در بحار از غيبت شيخ طوسي به سند خود از فضيل روايت کرده که گفت: از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام پرسيدم: آيا براي اين امر وقتي هست؟ فرمود: «کَذِبَ الوَقَّاتُونَ، کَذِبَ الوَقَّاتُونَ، کَذِبَ الوَقَّاتُونَ؛ [36] کساني که وقت آن را تعيين مي کنند دروغ گفتند، دروغ گفتند، دروغ گفتند».

و از حضرت ابوعبد اللَّه امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: کساني که وقت ظهور را تعيين مي کنند دروغ گويند، ما نه در گذشته وقت را تعيين کرده ايم و نه در آينده وقت را تعيين خواهيم کرد. [37] .

و در کتاب المحجّه از مفضّل بن عمر منقول است که گفت: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا براي ظهور اميد منتظر مهدي وقت معيّني هست که مردم آن را بدانند؟ فرمود: حاش للَّه که ما وقتي براي آن تعيين کنيم. عرضه داشتم: اي مولاي من! علّت چيست؟ فرمود: زيرا که آن است ساعت، که خداوند تعالي مي فرمايد: «وَيَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسيها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ»؛ [38] از تو مي پرسند هنگام ساعت را



[ صفحه 206]



که چه وقت خواهد بود، بگو البته علم آن نزد پروردگار من است، کسي جز او آن ساعت را روشن و ظاهر نتواند کرد. [39] .

و در خبر صحيحي از محمد بن مسلم از حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام مروي است که فرمود: هر کس از مردم وقتي را براي تو معيّن کرد، مترس و هيبت او تو را نگيرد که تکذيبش کني، زيرا که ما هيچ گاه براي کسي وقت تعيين نمي کنيم. [40] .

و در حديث محمّد بن حنفيه است که وقتي از امير المؤمنين عليه السلام سؤال کرد: آيا براي آن (دولت مهدي) وقتي هست؟ فرمود: خير، زيرا که علم خداوند بر علم وقت گذاران غالب است، خداوند به موسي وعده سي شب ميقات را داد، بعد ده شب افزوده شد، نه موسي آن ده شب را مي دانست و نه بني اسرائيل دانستند، و چون وقت (سي شب) گذشت، بني اسرائيل گفتند: موسي ما را فريب داد، لذا گوساله پرستيدند. ولي موقعي که فقر و نيازمندي در ميان مردم زياد شد، و يکديگر را قبول نداشته و انکار کردند، در آن هنگام هر صبح و شام در انتظار امر الهي بوده باشيد. [41] .

و در خبر صحيح از ابوحمزه ثمالي روايت است که گفت: به حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام گفتم: علي عليه السلام فرموده است: تا هفتاد سال بلا است و بعد از بلا راحتي خواهد بود و حال آن که هفتاد سال گذشت و آسايشي نديديم؟ امام باقرعليه السلام فرمود: اي ثابت! خداوند تعالي اين امر را تا هفتاد سال قرار داده بود، ولي چون حسين عليه السلام کشته شد، غضب خداوند بر اهل زمين شدّت يافت و آن را تا صد و چهل سال به تأخير انداخت، ما اين مطلب را به شما گفتيم، شما آن را فاش ساختيد و پرده از اين راز برداشتيد، خداوند هم آن را به تأخير انداخت و ديگر وقتي براي آن نزد ما قرار نداد که: «يَمْحُو اللَّهُ ما يَشآءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الکِتابِ»؛ خداوند هرچه را خواهد محو کند و هرچه را خواهد پاينده سازد و امّ الکتاب [=لوح محفوظ] نزد اوست. ابوحمزه مي گويد: اين گفت و شنود را به حضرت صادق عليه السلام نيز اظهار داشتم، فرمود: مطلب همان طور است. [42] .



[ صفحه 207]



و ابوبصير از حضرت امام صادق عليه السلام روايت کرده که گفت: به آن حضرت عرض کردم: فدايت شوم! خروج قائم عليه السلام چه وقت است؟ فرمود: اي ابومحمد! ما خانداني هستيم که وقت تعيين نمي کنيم و به تحقيق که حضرت محمدصلي الله عليه وآله فرموده: «کَذِبَ الوَقَّاتُونَ؛ وقت گذاران دروغ مي گويند». اي ابامحمد! پيش از اين امر پنج علامت هست: اوّلي شان ندا در ماه رمضان، و خروج سفياني، و خروج خراساني، و کشته شدن نفس زکيّه، و فرورفتگي زمين در بيداء. [43] .

و در توقيع شريفي که در بحار مروي است آمده: و امّا رسيدن فَرَج، موکول به خدا است، و کساني که وقت تعيين کنند دروغ مي گويند. [44] .

نکته چهارم: اين که امامان عليهم السلام هر دو غيبت (صغري و کبري) آن حضرت را خبر داده اند.

در بحار از پيغمبر اکرم صلي الله عليه وآله پس از شمردن ائمه عليهم السلام فرمود: سپس امامشان از نظرشان غايب مي شود تا وقتي که خدا بخواهد او را در غيبت خواهد برد که يکي از ديگري طولاني تر است. راوي مي گويد: آن گاه پيغمبر اکرم عليهم السلام به سوي ما متوجّه شد و در حالي که صدايش را بلند کرده بود فرمود: هشدار! هنگامي که پنجمين از هفتمين فرزندم ناپديد شود. علي عليه السلام گويد: من پرسيدم: يا رسول اللَّه! هنگام غيببت چه وضعي دارد؟ فرمود: صبر مي کند تا خداوند به او اجازه خروج بدهد، سپس از قريه اي که به آن «کرعه» مي گويند خروج مي کند در حالي که عمامه مرا بر سر و زره مرا در بر و شمشير ذوالفقار را با خود داشته باشد و منادي ندا مي کند که: اين مهدي خليفة اللَّه است از او پيروي کنيد. [45] .

و از حضرت ابوجعفر باقرعليه السلام آمده که فرمود: البته صاحب اين امر را دو غيبت است. [46] .

و در حديث ديگري از آن حضرت مروي است که: قائم عليه السلام را دو غيبت است که در يکي از آن ها درباره اش گفته مي شود: هلاک شده است، و معلوم نشود که در کدام بيابان رفته است. [47] .



[ صفحه 208]



و از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده که به حازم بن حبيب فرمود: اي حازم! براي صاحب اين امر دو غيبت است که در دومين آن ظاهر مي شود، اگر کسي به نزد تو آمد و گفت: دست خود را از خاک قبرش تکانيده، او را تصديق مکن [از او نپذير] . [48] .

و در حديث ديگر از آن حضرت آمده: براي قائم عليه السلام دو غيبت هست: يکي کوتاه و ديگري طولاني، در نخستين آن ها کسي جايگاهش را نمي داند جز پيروان مخصوص او در دين. [49] .

نکته پنجم: اين که آن حضرت در زمان غيبت مردم را مي بيند و ناظر آنان است، ولي آن ها او را نمي بينند، چنان که در بحار از نعماني به سند خود از سدير صيرفي آمده که گفت: شنيدم حضرت ابوعبد اللَّه صادق عليه السلام فرمود: در صاحب اين امر شباهتي از يوسف است. عرض کردم: گويا شما از غيبت يا حيرتي به ما خبر مي دهيد؟ فرمود: اين افراد ملعون شبيه خوک چرا اين سخن را انکار مي کنند؟ برادران يوسف افراد عاقل و چيزفهم بودند بر يوسف وارد شدند و با او سخن گفتند و با او معامله کردند و رفت و آمد نمودند، و او برادر آنان بود، با وجود اين تا خودش را به آنان معرفي نکرد او را نشناختند، و وقتي گفت: من يوسف هستم پس او را شناختند. بنابراين امّت سرگردان چه انکار مي کنند که خداوند - عزّوجلّ - در وقتي از اوقات بخواهد حجّت خودش را بر آنان مخفي بدارد. يوسف پادشاهي مصر را داشت و فاصله بين او و پدرش هيجده روز راه بود. اگر خداوند مي خواست جاي او را به پدرش بفهماند، مي توانست. پس چه انکار مي کند اين امّت که خداوند با حجّت خويش همان کند که با يوسف کرد، و اين که پيشواي مظلوم شما که حقّش غصب شده صاحب اين امر در ميان آن ها رفت و آمد کند، و در بازارهايشان راه برود و بر فرش هايشان پا بگذارد، ولي او را نشناسند؟ تا هنگامي که خداوند او را اذن دهد که خودش را معرّفي کند. چنان که به يوسف اجازه داد، وقتي که برادرانش گفتند: تو يوسفي؟ گفت: من همان يوسفم. [50] .



[ صفحه 209]



و از حضرت امام صادق عليه السلام روايت است که فرمود: مردم امامشان را نخواهند يافت، پس او با آنان به موسم حج حاضر مي شود و ايشان را مي بيند، ولي آن ها او را نمي بينند. [51] .

نکته ششم: اين که غيبت آن حضرت عليه السلام با لطف الهي که موجب آشکار کردن امام است منافات ندارد، امّا نسبت به مجرمين به خاطر اين که خودشان سبب مخفي شدنش هستند - همان طور که در وجه ششم دانستي - و امّا نسبت به صالحان براي دو وجه:

1 - اين که خداوند متعال آن قدر عقل و فهم به آنان عطا فرموده که غيبت براي ايشان مانند مشاهده و ديدار است. چنان که امام زين العابدين عليه السلام در حديث ابوخالد کابلي به اين معني تصريح فرموده است. اين حديث ان شاء اللَّه در بخش هشتم خواهد آمد.

و در حديث محمد بن النعمان از امام صادق عليه السلام آمده که فرمود: و البته خداوند مي دانست که اوليائش به ترديد نمي افتند و اگر مي دانست که آن ها به ترديد مي افتند حجّت خود را از آنان يک چشم برهم زدني مخفي نمي داشت. [52] .

اين حديث را قبلاً نيز در اخبار آن حضرت راجع به غيبت آورديم. و در حديث مفضّل از آن حضرت آمده که فرمود: سوگند به خدا! که امر ما از اين آفتاب روشن تر و واضح تر است. [53] .

که در بخش هشتم خواهيم آورد.

2 - اين که ديدار آن حضرت عليه السلام براي بعضي از صالحان ممنوع نيست، چنان که فرمايش خود آن جناب در توقيعي که در وجه ششم از علل غيبت آورديم، اين معني را مي رساند. و نيز قضيّه علي بن مهزيار که در آن چنين آمده: سپس فرمود: اي ابوالحسن! چه مي خواهي؟ گفتم: امامي که از عالم پوشيده و محجوب است. فرمود: او از شما محجوب و پوشيده نيست، ولي او را بدي اعمالتان پوشانده است. [54] .

و اين خبر در کتاب تبصرة الولي و غير آن ذکر شده که اگر تفصيل آن را مايلي به آن جا مراجعه کن که به فراخي سينه و صلاح حال تو مفيد خواهد بود.



[ صفحه 210]



اضافه بر اين که بهترين دليل بر امکان يک شي ء وقوع و تحقّق آن است که مسلّم است جمعي از گذشتگان صالح ما به فيض ديدار آن حضرت - صلوات اللَّه عليه - نايل شده اند، که بيان تفصيل آن قضايا از محدوده بحث ما خارج است که شايد خداي به - عزّوجلّ -من توفيق دهد که گوشه اي از آن ها را در خاتمه کتاب يادآور شوم و اگر بخواهيد به حدّ کافي بر اين امر واقف شويد به کتاب هاي «نجم الثاقب» و «جنّة المأوي» - که هر دو از تأليفات عالم ربّاني و مشرّف به فيض قدسي، حاج ميرزا حسين نوري طبرسي رحمه الله مي باشد - مراجعه کنيد.

و سيّد اجل مرتضي علم الهدي رحمه الله در کتاب «الغيبة» گفته است: اگر گفته شود چه فرق است بين اين که امام عليه السلام وجود داشته باشد، ولي غايب باشد و کسي به نزد او نرسد و بشري از وي نفعي نبرد، و بين اين که اصلاً وجود نداشته باشد و به اصطلاح (معدوم) باشد، و آيا روا نيست که در نيستي بماند تا هنگامي که خداي مي داند که رعيّت نسبت به او تمکين کنند و از او بپذيرند، چنان که جايز مي دانيد که او را مستور و غايب گرداند تا وقتي که اطاعت و تمکين مردم را نسبت به او بداند که در آن موقع او را آشکار سازد؟

در جواب گفته مي شود: اوّلاً: ما جايز و ممکن مي دانيم که عدّه کثيري از اوليا و دوستانش و معتقدان به امامتش به خدمتش برسند و از فيض وجودش نفع برند و کساني هم که از دوستان و شيعيان آن جناب به خدمتش نمي رسند، همان نفع را مي برند که در تکليف هست؛ زيرا که آن ها با توجه به اين که به وجود آن حضرت يقين دارند و اطاعتش را بر خودشان قطعي و لازم مي دانند، حتماً در ارتکاب زشتي ها و خلاف ها از او ترس و واهمه دارند، و بيمناک هستند که مبادا آن ها را تأديب و تنبيه و مؤاخذه کند، از اين روي زشتي ها را کم تر مرتکب مي شوند.

همچنين عالم عابد زاهد سيّد علي بن طاووس رحمه الله در کتاب کشف المحجّه خطاب به فرزندش مي گويد:... راه به سوي امام تو باز است براي کسي که خداوند - جلّ شأنه - عنايت آن حضرت را نسبت به او بخواهد و احسان را در حقّ او کامل فرمايد. [55] .



[ صفحه 211]



خلاصه اگر بخواهم سخنان علماي صالحين را در اين باره بياورم کتاب پُر حجم، و خوانندگان خسته و رنجور خواهند شد.

اگر اشکال کنيد: هرگاه ثابت نماييد که ديدار آن حضرت ممکن است و واقع هم شده، پس با توقيعي که براي سمُري صادر شد - که قبلاً آورديم - چه بايد کرد؟ کدام را بايد پذيرفت، اين که با اين ادلّه امکان لقاي آن حضرت ثابت است؟ يا آن توقيع که صريحاً ادعاي مشاهده را تکذيب مي کند؟

مي گويم: علماي ما درباره آن توقيع وجوهي ذکر کرده اند که موجّه ترين و دلپذيرترين آن ها آن است که مجلسي در بحار آورده و پس از نقل آن توقيع گفته: شايد اين معني حمل شود بر اين که کسي ادّعاي نيابت را هم با مشاهده و ديدار داشته باشد، که به صورت سفرا، اخباري را از ناحيه آن حضرت به شيعيان برساند تا با اخباري که قبلاً ذکر شد و اخباري که بعداً مي آيد منافات نداشته باشد. واللَّه يعلم. [56] .


پاورقي

[1] کمال الدين: 286:1.

[2] کمال الدين: 287:1.

[3] کمال الدين: 286:1.

[4] کمال الدين: 304:1.

[5] کمال الدين: 298:1.

[6] کمال الدين: 303:1.

[7] کمال الدين: 303:1.

[8] کمال الدين: 316:1.

[9] علامه مجلسي رحمه الله مي گويد: «شش روز» شايد اشاره به اختلاف احوال حضرتش در زمان غيبت باشد، چه اينکه در طول شش روز هيچ کس بر ولادت حضرتش مطلع نشد مگر افراد بسيار مخصوصي از نزديکان. آن گاه پس از شش ماه ديگراني از خواصّ بر اين امر مطلع شدند، سپس بعد از شش سال، هنگام وفات پدرش، امر حضرت بر بسياري از خلايق آشکار شد.

يا اشاره است به اينکه: پس از امامت حضرت تا شش روز تنها يک نفر از ايشان مطلع شد، آنگاه پس از شش ماه امر ايشان منتشر گرديد، و بعد از شش سال امر سفراء و نوّاب خاص ظاهر و آشکار گشت.

و احتمال قوي تر اين است که اين عبارت اشاره به زمان هاي مختلفي است که براي غيبت حضرت عليه السلام اندازه گيري شده و بداء ناپذير است. (مؤلف).

[10] کمال الدين: 323:1.

[11] سوره تکوير، آيه 15 و 16.

[12] کمال الدين: 330:1.

[13] کمال الدين: 338:2.

[14] کمال الدين: 339:2.

[15] کمال الدين: 342:2.

[16] کمال الدين: 359:2.

[17] سوره شعراء، آيه 4.

[18] سوره بقره، آيه 148.

[19] کمال الدين: 377:2.

[20] کمال الدين: 380:2.

[21] کمال الدين: 384:2.

[22] کماتل الدين: 516:2.

[23] علل الشرايع: 245:1.

[24] سوره مائده، آيه 101.

[25] احتجاج: 284:2.

[26] سوره آل عمران، آيه 140.

[27] غيبت نعماني: 140.

[28] سوره انشقاق، آيه 19.

[29] بحار الانوار: 142:52.

[30] سوره فتح، آيه 25.

[31] علل الشرايع: 147.

[32] بحار الانوار: 113:51.

[33] احتجاج: 325:2.

[34] کافي: 514:1.

[35] بحار الانوار: 177:52.

[36] غيبت شيخ طوسي: 262.

[37] غيبت شيخ طوسي: 262.

[38] سوره اعراف، آيه 187.

[39] المحجّه: 204.

[40] غيبت شيخ طوسي: 262.

[41] غيبت شيخ طوسي: 262.

[42] غيبت شيخ طوسي: 262.

[43] غيبت نعماني: 289.

[44] بحار الانوار: 111:52.

[45] بحار الانوار: 380:52.

[46] بحار الانوار: 155:52.

[47] بحار الانوار: 156:52.

[48] بحار الانوار: 154:52.

[49] بحار الانوار: 155:52.

[50] بحار الانوار: 154:52.

[51] بحار الانوار: 151:52.

[52] کمال الدين: 339.

[53] کافي: 336:1.

[54] تبصرة الولي - که با غاية المرام چاپ شده -: 778.

[55] کشف المحجّه: 154.

[56] بحار الانوار: 151:52.