بازگشت

هجر جانگداز






دردي که به دل مراست که درمان نمي شود

شوري به سر مراست که سامان نمي شود



اين هجر جانگداز که دل مبتلاي اوست

گويي تمام عمر به پايان نمي شود



شام فراق روي امام زمان ما

چون صد هزار شام غريبان نمي شود



جاني که غير دوست در آن جا گرفته است

در کوي عشق لايق قربان نمي شود



هر کس فداي او بکند زندگي خويش

شاداب گشته است و پشيمان نمي شود



هر ديده اي که در غم جانان گريسته

فردا به نزد فاطمه گريان نمي شود



گفت هاشمي به وصل تو دارم اميد و حيف

اين مشکلي مراست که آسان نمي شود





[ صفحه 77]