يا صاحب الزمان
من کيستم فقير تو يا صاحب الزمان
دلداده حقير تو يا صاحب الزمان
در راه وصل روي تو از پا فتاده ام
دست مرا بگير تو يا صاحب الزمان
[ صفحه 73]
صيد به خون تپيده دام محبتم
افتاده ام به تير تو يا صاحب الزمان
حيف است پا به خاک گذاري از آنکه هست
عرش خدا سرير تو يا صاحب الزمان
تشبيه مي کنند جمال تو را به مه
اي ماه مستنير، تو يا صاحب الزمان
اندر کمند گيسوي پر پيچ و تاب عشق
من کيستم اسير تو يا صاحب الزمان
پشت زمان ز ياد فراقت بود کمان
ما هم شديد پير تو يا صاحب الزمان
با اشک ديده هاشمي دلشکسته گفت
من کيستم فقير تو يا صاحب الزمان