بازگشت

وعده وصال






شبي به شوق وصالت دلم بهانه گرفت

شرار عشق تو در سينه ام زبانه گرفت



به دل وصال تو را وعده کردم اما دل

به آه و ناله ز کاشانه ات نشانه گرفت



زبان دل که بود اشک ديده خونين

چو جوي آب ز چشمان من ترانه گرفت



دل شکسته به اميد ديدن رويت

سراغ خانه تو از من عاشقانه گرفت



چو نااميد شد از من به ناله سحري

نشان کوي تو از هر ديار و خانه گرفت



به آن ستاره زيباي آسمان رخت

که مه ز تابش آن نور جاودانه گرفت



به هاشمي ز عنايت نگر به مکتب عشق

که غير عشق تو درس دگر فسانه گرفت