هديه، تنزل فدا شدن عاشق است
محبت شديد اقتضا مي کند که عاشق در قرب وصال و حضور معشوق باشد و اين شوق، آن به آن شديدتر مي گردد، چونان پدر که در هنگام جوشش عشق فرزند، او را به سينه مي چسباند، گويا در آن حال، تاب آن نمي آورد که کوچکترين فاصله اي ميان خود و فرزندش داشته باشد، و بر آن است که بيش از پيش با او حضور يابد و حتي گاه مي شود که جان خود فداي جان فرزند مي کند، باشد که او باشد و اين، گر فنا شود باکي نيست. عبارت زيبا و پر معناي بابي انتم و امي و نفسي و اهلي و مالي و ولدي [1] .
نيز حکايت از آن دارد که اين خصيصه فطري بشر است که هميشه هستيهاي ارزشمند خويش را براي محبوب مي خواهد و نهايت قرب خود را به اين مي داند که تمامي آنها را نثار آستان او کند. لذا هر لحظه براي محب دلباخته عيد قربان است، که:
به عيد قربان قربان کنند خلق جهان
بتا تو عيد مني من شوم ترا قربان
آري، محبت حقيقي، چنين خاصيتي دارد، اما از آنجا که عاشق در هر موقعيتي قادر به نيل به چنين رتبه اي از ايثار و فداکاري نيست و به حکم آن که: ما لا يدرک کله لا يترک کله و:
آب دريا را اگر نتوان کشيد
هم به قدر تشنگي بايد چشيد
پس، تا آنجا که ممکن است بايستي از بستگيها و علاقه هاي گوناگون، در راه محبوب گذشت، باشد که محب به خير کثير که نثار وابستگيهاست نائل آيد که اين، رسيدن به
[ صفحه 83]
نيکي در راه دوستي محبوب است و در اين زمينه قرآن مبين مي فرمايد: لن تنالوا البر حتي تنفقوا مما تحبون. [2] .
به نيکي نمي رسيد مگر اينکه از آنچه دوست داريد انفاق کنيد. و از آن رو که اموال و دارائي انسان در قيد تعلق و پيوند قلبي اوست، گويي آن هنگام که آدمي صدقه اي مي دهد يا نفاقي مي کند از خود مايه مي گذارد. لذا محب بايستي جهت اعلام شدت محبت خود نسبت به محبوب از آنچه بدان عشق مي ورزد و تعلق عميق نسبت به آن دارد، در گذرد، تا نشان دهد که آمادگي از خود گذشتگي دارد و نيز براي نثارهاي بالاتر مهيا گردد. مثل اعلاي اين کلام را، چون هميشه، در دستگاه خدائي خاندان اهل بيت عليهم السلام مي يابيم که هم خود و هم تمامي دارائي خود را در راه محبوب فدا کرده اند و از آن رو زبان وحي در مدحشان گويد: و يطعمون الطعام علي حبه. [3] .
ايشان اطعام طعام مي کنند از آنچه مورد علاقه و نيازشان است. و الا انفاق در آنچه که مورد علاقه نيست ضرب المثل عاميانه روغن چراغ ريخته وقف مسجد کردن را در اذهان تداعي مي کند.
پاورقي
[1] زيارت جامعه کبيره.
[2] آل عمران 92.
[3] انسان 8.