بازگشت

محبوب ما، هم شمع و هم شاهد


محبوب ما از آنجا که از محبوب حقيقي، رنگ پذيرد و نشان ازو دارد، در ميان تمام محبوبها شاخص است و اين شاخص بودن و امتياز به سبب زيبائي جمال عالم آراي اوست که کس چون او نمي ماند و او نه تنها شمع است که شاهد نيز هست: و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علي الناس. [1] .

و اين چنين شما [اهل بيت عليهم السلام] را امت ميانه رو قرار داديم تا شاهد بر مردم باشيد. و در شهادت و شاهد بودن سنخيت مطرح مي شود، زيرا شاهد مقياس و الگو و اصل و اسوه هر چيز است طرح قالب و الگوست، و از اينجاست که خداوند در خلقت ائمه طاهرين و پيامبر اکرم صلوات الله عليهم اجمعين به خود مباهات مي کند: اني جاعل في الارض خليفه. [2] .

من در زمين خليفه خواهم گماشت. چرا که اينان الگوهاي کامل انسانيت اند. و در پرواز بندگي عاشقان، در بلند آسمان ربوبيت، پيامبر بزرگوارمان - که درود



[ صفحه 76]



خداوند بر او و خاندانش باد - در پيشاپيش طايران بلند پرواز اين آسمان، پرچمدار عبوديت و بندگي است و اول نور و اول وافد الي الله در صحراي محشر است. پس از او به مصداق الامثل فالامثل، هر آن کس به او نزديک تر باشد، الگو و شاهدي است براي ديگر بندگان: ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه. [3] .

همانا نزديک ترين مردم نسبت به ابراهيم [عليه السلام] پيروان اويند. پس، اولين شاخص و نشان گوياي راه محبت، پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله است، که: ما ضل صاحبکم و ما غوي. [4] .

صاحب شما [محمد مصطفي صلي الله عليه و آله] هيچ گاه در ضلالت و گمراهي نبوده است. او در معراج بندگي به قله بلند حبيب اللهي دست يازيده و خود، مشعل فروزان محبت گرديده است. پس، او آشناي اهل محبت و بهترين شاهد مي باشد و فرزندان گرامي و عترت طاهره اش - سلام الله عليهم اجمعين - و آن گاه امت مرحومه اش نيز در طول مقام آن بزرگوار از اين شمارند. در آيه کريمه سوره بقره واژه وسط به کار رفته که معناي معتدل مي دهد که افراط و تفريط را در آن راهي نيست. در نتيجه، عاشق صادق، شمع شاهد خود را که معتدل و به دور از افراط و تفريط است به ملاک سنخيت با او مي شناسد، که اين سنخيت از اصل آفرينش و نور در خلقت، پرده بر مي دارد. زيرا همه آنان به شهادت کريمه و الذين آمنوا اشد حبا لله [5] .

رنگ شديد دوستي خدا را دارند و شاخصهاي خود را مي شناسند. مثلا اميرالمومنين عليه السلام شاهد و الگوست و قسيم الجنه و النار [6] .

ملاک و الگوي عشق انبياء عليهم السلام است، خوب خوبان و محبوب محبوبهاست.



[ صفحه 77]



از اميرالمومنين سلام الله عليه در بيان سنخيت خود و مردي از شيعيان چنين نقل شده است: عن ابي عبد الله عليه السلام ان رجلا جاء الي امير المومنين عليه السلام و هو مع اصحابه فسلم عليه ثم قال له: انا و الله احبک و اتولاک، فقال له امير المومنين عليه السلام: کذبت. قال: بلي و الله اني احبک و اتولاک، فکرر ثلاثا، فقال له امير المومنين عليه السلام: کذبت، ما انت کما قلت، ان الله خلق الارواح قبل الابدان بالفي عام ثم عرض المحب لنا، فو الله ما رايت روحک فيمن عرض، فاين کنت؟! فسکت الرجل عند ذلک و لم يراجعه. و في روايه اخري قال ابو عبد الله عليه السلام: کان في النار. [7] .

مردي خدمت اميرالمومنين عليه السلام رسيد و آن حضرت همراه اصحابش بود، بر آن حضرت سلام کرد و گفت: به خدا من ولايت و محبت تو را دارم. اميرالمومنين عليه السلام فرمود: دروغ مي گويي. پرسيد: چرا، به خدا من محبت و دوستي تو را دارم. و تا سه بار تکرار کرد. اميرالمومنين عليه السلام فرمود: دروغ مي گويي، تو چنانکه گويي نيستي. همانا خداوند روحهاي مردم را دو هزار سال پيش از بدنهايشان آفريد و سپس دوستان ما را به ما عرضه کرد. به خدا که من روح تو را در ميان آنها نديدم. پس تو کجا بودي؟! آن گاه مرد ساکت شد و جوابي نگفت. و در روايت ديگر آمده است که امام صادق فرمودند: او در آتش دوزخ بود. ملاحظه مي کنيد که در روايت فوق، لغت معرفت به کار برده شده که مرتبه اي است بالاتر و دقيق تر از علم، و نيز واژه اولياء که جمع ولي است و معناي قرب و دوستي بلا فاصله مي دهد. پس، اينان اولياي روحاني اند که نور شناخت و روح محبت را به دوستان خويش تفويض نموده اند و اين چنين است که مشهود (شيعه) آن هنگام که بر شاهد (امام عليه السلام) عرضه مي گردد به سرعت شناخته مي شود و شاهد، عيار صدق گفتارش را به درستي محک مي زند. شهادت به آن معنا که ذکر کرديم (گواه و شاهد بودن) تنها به ظاهر و گفتار نيست، بلکه حقيقتي معنوي و روحاني است که اعمال و رفتار او تشعشع و پرتو افکني مي کند



[ صفحه 78]



و از اين رو شيعه که قلبش هنر، و صنع علي و اولاد او عليهم السلام مي باشد، وي را مي شناسند همان سان که هر هنرمندي، از ميان هزاران اثر متشابه ديگر، هنر خود را امتياز مي دهد. نتيجه اينکه جذبه دو طرفه، گوهر شناسي را سبب مي گردد که اميرالمومنين عليه السلام مصداق اتم اين گوهر شناسي است و هر کس به هر اندازه به او نزديک تر شود گوهر شناس تر مي شود و از بوي يار، کوي او را تشخيص مي دهد. يعقوب سوخته عشق يوسف نيز گفت: اني لاجد ريح يوسف لو لا ان تفندون. [8] .

از اين کاروان بوي يوسف را مي يابم، اگر مرا تخطئه نکنيد. و شيعه صادق نيز يعقوب وار، گوهر عشق را مي شناسد، اگر چه ديدگانش به غبار عصيان آلوده باشد، که در اين صورت آن را به آب زلال اشک در رثاي فرزند پاک زهرا - حسين - عليهما السلام شستشو مي دهد تا بهتر و صحيح تر گمشده خويش را ببيند و باز شناسد. آنها خودشان چنين فرمانمان داده اند.


پاورقي

[1] بقره 143.

[2] بقره 30.

[3] آل عمران 68.

[4] نجم 2.

[5] آنها که اهل ايمان اند کمال محبت و دوستي را فقط به خدا مخصوص دارند. بقره 215.

[6] علل الشرايع باب 161:130.

[7] کافي 438:1 ح 1 باب معرفتهم اوليائهم و التفويض اليهم.

[8] يوسف 94.