تأليف قلوب در پرتو احسان امام
يکي از بزرگترين احسانهاي امامان بزرگوارمان سلام الله عليهم اجمعين، تاليف قلوب مومنان و عاشقان است که قرآن کريم آن را يکي از منتهاي بزرگ الهي به شمار مي آورد: فالف بين قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا. [1] .
پس ميان دلهايتان الفت بخشيد پس بواسطه نعمت او (اسلام) برادر شديد. از وظايف مهم امام و پيشواي معصوم ما بيدار کردن فطرتهاي خفته مي باشد. امام عليه السلام با هدايت الهي خواسته هاي طبيعي و فطري انسانها را تعديل و در جهت صحيح راهنمائي مي نمايد. قلب انسان کانوني است که شعله هاي عشق و محبت از آنجا ريشه مي گيرد و نيز مرکز تلاطم امواج غضب مي باشد و امام وظيفه تعديل آن شعله ها و کنترل اين امواج و هدايت تمامي غرائز و خواسته ها را عهده دار است. همان طور که ذکر شد، الفت دادن قلوب پراکنده دوستان به يک ديگر از شور آفرين ترين و نيکوترين احسانهاي امام هر زماني است و شعله محبتها و دوستيهائي که در پرتو عشق اين پاکان زبانه مي کشد، بسيار ديرپا و عميق است، درست بر خلاف پيمانهاي محبتي که در محيط هاي ناپاک و با ملاکهاي پليد و انحرافي منعقد مي گردد. و اين ديرپائي، خود ره آورد تاليف آن دلهاي پراکنده است، که در ادامه راه عشق به آن بزرگواران پديد مي آيد. از نشانه هاي گوياي اين نکته آن است که هر چه محبت نسبت به محبوب
[ صفحه 43]
بي همتايش بيشتر و شديدتر باشد، نسبت به ساير دوستان محبوبش نيز بيشتر عشق مي ورزد و تجاذب و تعاطف ميان آنها بيشتر مي شود. و نيز تاليف قلوب از آثار بارز ولايت آنها بر جهان و انسان است که اصطلاحا ولايت در تکوين و تصرف ناميده مي شود و بي شک دور افتادگان اين کوي و بي خبران از وادي قرب و ولايت، از اين احسان، نصيبي جز حرمان نخواهند داشت. آن هنگام که در دعاي پر سوز و گداز ندبه با آن امام همام پنهان از ديدگان، به عرض نياز مي پردازيم، در فرازي از آن اين گونه مي گوئيم: اين مولف شمل الصلاح و الرضا؟ کجاست آن امام بزرگواري که دلهاي پراکنده اهل صلاح و رضا را به هم الفت مي دهد؟ دل پاک امام عليه السلام در مثل، آهنربائي را ماند که دلهاي پراکنده و متفرق را به سوي خويش مي کشد و آنها را حول محور شعاعهاي جاذبه خويش همسو مي نمايد. سرانجام، در نتيجه تماسهاي مستمر و دائمي، خاصيت جاذبه و ربايش به دلهاي ديگر سرايت مي کند و دامنه امواج اين نيرو آن چنان گسترده است که حتي از پس ابرهاي تيره و سياه غيبت نيز به باطن اشياء نفوذ مي نمايد و آنها را به سوي خويش جذب مي کند.
بر آن بودم که از آهن کنم دل
ندانستم که تو آهنربائي
البته، پر واضح است که در ديدارهاي بدون حجاب و در ملاقاتهاي مستقيم، آن چنان موجي سراپاي عاشق را فرا مي گيرد که تمامي هستي او را طعمه حريق مي سازد و آن سان آتش سوزاني در دل او مي افکند، که پروانه وار و ديوانه وار او را شمع فروزان خويش خوانده، اسيرش مي گرداند، و به طواف کعبه وجود خود وا مي دارد. در احاديث، پيرامون ياران خاص امام زمان ارواحنا فداه اين گونه مي خوانيم که: يجتمعون و الله في ساعه واحده قزع کقزع الخريف. [2] .
آنان در هنگام ظهور مانند ابرهاي پراکنده پائيزي دور هم و دور او [عليه السلام] اجتماع مي کنند. اين اجتماع ظاهري و عنصري، حاکي از اجتماع دلها و قلبها، توسط قوه جاذبه و
[ صفحه 44]
مغناطيس باطني وجود ايشان است که اين چنين پديده اي شگفت را سبب مي شود و اين نيروي ولايت و محبت اوست که به ياران خود حيات مي بخشد و قدرت و قوتشان را افزوني مي دهد. و بر صدق اين مدعا مي توان روايت زير را شاهد آورد: قال علي عليه السلام لرسول الله صلي الله عليه و آله: ا منا الهداه ام من غيرنا؟ قال: بل منا الهداه [الي الله] الي يوم القيامه، بنا استنقذهم الله عز و جل من ضلاله الشرک و بنا يستنقذهم الله من ضلاله الفتنه و بنا يصبحون اخوانا بعد ضلاله الفتنه کما بنا اصبحوا اخوانا بعد ضلاله الشرک، و بنا يختم الله کما بنا فتح الله. [3] .
علي عليه السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض کرد: آيا راهنمايان از ما هستند يا از غير ما؟ پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: بلکه هاديان [به سوي خدا] تا روز قيامت از ما هستند. و خداوند به وسيله ما، مردم را از گمراهي شرک نجات داد و به وسيله ما آنان را از گمراهي فتنه رهائي مي بخشد. و مردم به وسيله ما بعد از گمراهي فتنه با يک ديگر برادر مي شوند، همان گونه که به وسيله ما پس از ضلالت شرک برادر گشتند و به وجود ما است که خداوند امور را پايان مي دهد همان گونه که به وسيله ما آغاز کرد. اهل شرک و نفاق از آنجا که معبودهايشان متعدد و مختلف است، دلهايشان پراکنده و مشوش است، اما اهل توحيد قلبهايشان يکي است، چرا که خداي قلبهايشان بيش از يکي نيست و همگيشان حول محور الله احد و صمد مي گردند و در ذات مقدسش واله و حيران اند. عالم توحيد، جهان يک رنگي و وحدت است و در نتيجه، اهل آن نيز متحد و يک رنگ هستند. اما دنياي شرک، جهان رنگارنگي و کثرت و چندگانگي است. اهل توحيد محبت خدايشان را از درون دل، وجدان مي کنند (و في انفسکم افلا تبصرون) [4] و غير از محبت او عشق ديگري در سراچه دل نمي يابند.
هرگز دل من چون تو يار دگري نگزيد
برخاست که بگزيند يار دگرم بودي
از آن روي که خداوند از جائي و از کسي غيبت نمي گزيند بلکه و هو معکم اينما
[ صفحه 45]
کنتم. [5] .
پس، اهل توحيد هم هر کجا باشند دوستان خود را در محضر خدا مي يابند، و چون تمامي آنها عند الله جمع اند، در پيش قلب يک ديگر نيز حضور و قرب واقعي دارند. آري، دلهاي حيوانات و درندگان و وحوش باهم يکي نيست و از آنجا که شرکهاي گوناگون اند، دل مشرکان نيز متشتت و مختلف است.
مومنان معدود ليک ايمان يکي
جسمشان معدود ليکن جان يکي
در صفات حق صفات جمله شان
همچو اختر پيش آن خور بي نشان
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جانهاي شيران خداست
مثال گوياي اين يک رنگي و اتحاد را مي توان در ميان مهاجرين و انصار پيدا نمود، همانهائي که تا چندي پيش بر سر مسائل کوچکي، چه مخاصمتها و نزاعهائي که با يک ديگر نمي کردند، اما پس از آن که به شرف ايمان نائل آمدند، مومن نام گرفتند و چه بسيار ايثارها و از خود گذشتگيها در حق يک ديگر نمودند تا آنجا که در تحسين و تقديرشان فرشته وحي فرود آمد و اين تحفه کريمه را از بارگاه الهي نازل نمود که مي فرمايد: و يوثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه. [6] .
آنان ديگران را بر خود مقدم مي دارند و لو نيازمند و مستمندند. در زمان ظهور موفور السرور امام عصر ارواحنا فداه نيز اين تاليف قلوب بر محور پاک و پر محبت آن حضرت داير است. لذا است که در دوران طلائي ظهور حضرتش، دلها به هم نزديک شده، الفت مي يابند، تا بدانجا که دشمنان خوني با يک ديگر، دوستان جاني مي شوند. مي دانيم که بر طبق انديشه توحيدي قرآن، خداوند مهربان از ما به ما نزديک تر است و اين الفت به خاطر اين است که: ان الله يحول بين المرء و قلبه. [7] .
همانا خداوند بين انسان و قلب (خود) او حائل و فاصله مي شود.
[ صفحه 46]
و نيز مي دانيم که بر طبق اصول مسلمه شيعه و اسلام، پيامبر و ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين که مرآت تمام نماي حق تعالي مي باشند، به وجود نوراني شان از ما به خود ما نزديک ترند: النبي اولي بالمومنين من انفسهم. [8] .
پيغمبر اکرم [صلي الله عليه و آله] نزديک تر است به مومنان از خودشان. در نتيجه، وجود نوراني حضرت ولي عصر ارواحنا فداه نيز نسبت به ما از خودمان نزديک تر است و ميان ما و قلب ما (باذن الله) حائل و فاصله مي شوند و نسبت به همه مومنان چنين است. پس، در دلها و جانهاي آنها - به شدت و ضعف - رخنه کرده و در درون قلبشان ريشه عشق و محبت الهي دوانده، از اين طريق ميان آنان اتحاد و يگانگي ايجاد نموده، تاليف قلوب را تحقق مي بخشد که از مصاديق بارز احسان مي باشد و نتيجه آن، محبت شديد ما نسبت به آن بزرگوار است.
پاورقي
[1] آل عمران 103.
[2] منتخب الاثر:475 ح 3.
[3] کمال الدين:230 ح 31.
[4] در جانهاي شما نشانه هائي براي اوست. آيا نمي بينيد؟! (ذاريات:21).
[5] او با شماست، هر جا که باشيد. حديد 4.
[6] حشر 9.
[7] انفال 24.
[8] احزاب 6.