ديدار مولي سلماسي
و نيز محدث نوري مي آورد: آقا محمد که مجاور مشهد عسکريين عليهما السلام بود، حدود چهل سال
[ صفحه 38]
متولي شمعدانهاي آن بقعه عاليه بود و از طريق مادرش که زن صالحه اي بود مورد اعتماد استاد ما [ميرزاي شيرازي] بود. آن بانوي صالحه نقل کرده بود که روزي با اهل بيت عالم رباني، مولي زين العابدين سلماسي در سرداب مطهر بودم. روز جمعه بود و مولي سلماسي دعاي ندبه مي خواندند و ما نيز با او مي خوانديم. گريه و زاري مي کرد و محزون و شيدا بود، ضجه مي زد و ما نيز گريه مي کرديم. جز ما در سرداب مطهر کسي ديگر نبود. در همين حال، بوي مشکي به مشاممان رسيد که در سرداب پخش شد و هواي آنجا را مملو ساخت و لحظه به لحظه بوي خوش آن شديدتر مي شد، حال گريه از ما رفت و به گونه اي بهت زده شديم که قادر به حرکت نبوديم.
سر زلف تو چنين مشک تر آورده به شهر
از چنين مشک مخواهيد حريفان که خطاست
زماني گذشت و دوباره به حال دعا برگشتيم. در اينجا از مولي علت بوي خوش را پرسيديم، او فرمود: شما کجا و اين پرسش؟! و جوابي نفرمود. اما آقا علي رضا اصفهاني که دوست او بود گفت: روزي از ملاقات امام عصر عليه السلام از او پرسيدم زيرا گمان داشتم که او آقا را زيارت کرده است، همان واقعه را مو به مو تعريف نمود. [1] .
پاورقي
[1] همان ماخذ:269 ح 33.