شفا يافتن آقا محمد مهدي
و نيز محدث نوري مي نويسد: شخصي به نام آقا محمد مهدي از اهالي بنادر ممالک هند در سال 1299 هجري وارد کاظمين شد. پدر او شيرازي بود اما در همان بنادر متولد شده بود و زندگي مي کرد. سه سال قبل از آن ماجرا، به مرضي گرفتار آمد که وقتي
[ صفحه 37]
عافيت يافت کر و لال شد. براي شفا يافتن کري و لالي متوسل به زيارت ائمه عراق شد. او در شهر کاظمين بستگاني داشت که از تجار معروف بودند. پس، وارد منزل آنان شد و بيست روز در کاظمين توقف کرد. روزي که مصادف با حرکت کشتي دودي به سامراء بود او را به کشتي سوار کردند و به مسافران که نوعا اهل کربلا و بغداد بودند سپردند و توصيه شديد در مراقبتش نمودند، زيرا او از سخن گفتن عاجز بود. نيز به بعضي از اهل سامراء نامه نوشتند که او را در کارهايش ياري نمايند، تا اينکه کشتي وارد سامراء شد. او را به سرداب منور آوردند. اين ورود به سرداب در روز جمعه دهم جمادي الاخر 1299 هجري بود. در سرداب مطهر جماعتي از مقدسان و افراد مورد اعتماد مشغول عبادت بودند تا اينکه او را در صفه مبارکه جاي دادند. او گريه و زاري و تضرع را آغاز کرد و به استغاثه خود ادامه مي داد. پيش از آن حاجت خود را روي ديوار نوشت و از حضار درخواست دعا و شفاعت نمود. گريه و تضرع او پايان نيافت، مگر اينکه خداوند زبان او را باز کرد و اين کار به اعجاز حضرت حجت عليه السلام بود. پس، از آنجا خارج شد در حالي که زبانش به خوبي به سخن باز شده بود. در روز شنبه فرداي آن روز، او را در محضر درس سيد فقها و استاد علما، رئيس شيعه و تاج شريعت ميرزا محمد حسن شيرازي - که خدا مسلمين را با بقاي او بهره کامل عنايت کند - حاضر کردند. او نزد ميرزاي شيرازي سوره فاتحه را تبرکا قرائت کرد و همه حضار به صحت و حسن قرائت او اعتراف کردند. داستان در آن روز در ميان مردم شهرت يافت و مورد تمجيد قرار گرفت. [1] .
محراب ابروان بنما تا بهر گهي
دست دعا بر آرم و بر گردن آرمت
خونم بريز و از غم هجرم خلاص کن
منت پذير قبضه خنجر گذارمت
پاورقي
[1] همان ماخذ:265 ح 32.