بازگشت

او ميان ما و قلب ما حائل مي شود


ان الله يحول بين المرء و قلبه. [1] .



[ صفحه 254]



همانا خداوند ميان انسان و دلش حائل مي گردد.



دوست نزديکتر از من بمن است

وين عجب تر که من از وي دورم



در مناجات حضرت سيدالشهداء عليهم السلام است که: الهي ما اقربک مني و ابعدني عنک و ما ارافک بي فما الذي يحجبني عنک؟ [2] .

الهي! تو چقدر به من نزديکي و من از تو دورم. خدايا! چقدر به من مهرباني. پس، چه چيز مرا از تو محجوب نموده است؟ محبوب جهانيان خود ندا مي دهد که اگر بندگان به دنبال محبوب مي گردند من به آنها نزديکم. فقط غيبت از جانب خود آنهاست و من هميشه با آنها حاضر هستم. و اذا سئلک عبادي عني فاني قريب. [3] .

زماني که بندگان از من بپرسند پس همانا من نزديک هستم. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمودند: ان موسي بن عمران عليه السلام لما ناجي ربه عز و جل، قال: يا رب ا بعيد انت مني فاناديک ام قريب فاناجيک؟ فاوحي الله جل جلاله انا جليس من ذکرني. [4] .

موسي بن عمران هنگامي که با پروردگارش عز و جل مناجات مي کرد عرض کرد: اي پروردگار من! آيا تو دوري تا ندايت کنم يا نزديکي تا نجوا نمايم؟ پس، خداوند وحي فرمود که من همنشين کساني هستم که مرا ياد کنند. محبوبهاي خداوند و جهانيان، ائمه طاهرين عليهم السلام نيز - باذن الله - چنين اند و ناظر بر دوستان و عاشقانشان بوده و ناله و فرياد دوستداران خود را مي شنوند: عن رميله قال: و عکت وعکا شديدا في زمان امير المومنين عليه السلام فوجدت من نفسي خفه في يوم الجمعه و قلت: لا اعرف شيئا افضل من ان افيض علي نفسي من الماء و اصلي خلف امير المومنين عليه السلام. ففعلت



[ صفحه 255]



ثم جئت الي المسجد. فلما صعد امير المومنين المنبر عاد علي ذلک الوعک. فلما انصرف امير المومنين عليه السلام و دخل القصر دخلت معه فقال: يا رميله رايتک و انت متشبک بعضک في بعض. فقلت: نعم، و قصصت عليه القصه اتي کنت فيها و الذي حملني علي الرغبه في الصلاه خلفه، فقال: يا رميله ليس من مومن يمرض الا مرضنا بمرضه و لا يحزن الا حزنا بحزنه و لا يدعو الا امنا لدعائه و لا يسکت الا دعونها له. فقلت له: يا امير المومنين جعلني الله فداک هذا لمن معک في القصر. ارايت من کان في اطراف الارض؟ قال: يا رميله ليس يغيب عنا مومن في شرق الارض و لا في غيرها. [5] .

رميله گويد: در زمان حکومت اميرالمومنين عليه السلام روزي تب تندي گرفتم و در روز جمعه احساس سبکي نمودم. با خود گفتم: بهتر از اين نيست که آبي به صورتم بزنم و پشت سر حضرتش نماز بخوانم، و چنين کردم و به مسجد امدم. هنگامي که ان حضرت بالاي منبر رفتند تب من برگشت. هنگامي که سخنان آن حضرت تمام شد و به محل حکومت برگشتند، من هم با ايشان وارد قصر شدم. حضرت فرمودند: اي رميله! مي ديدم که به خود مي پيچيدي. عرض کردم: بلي. و داستان خود را بازگو کردم و اينکه چه چيز باعث رغبت و ميل من شد که به نماز بروم. فرمودند: رميله! هيچ مومني مريض نمي شود مگر اينکه ما از شدت علاقه به او مريض مي شويم! و هيچ مومني محزون نمي شود مگر اينکه ما به خاطر او محزون مي شويم! و دعا نمي کند مگر اينکه آمين گوييم و ساکت نمي شود مگر اينکه براي دعا مي کنيم. گفتم: يا اميرالمومنين! فدايت شوم، اين حالت شما مربوط به کساني است که در اين محل و در پيرامون شمايند. درباره کساني که در اطراف زمين متفرق اند چظور؟ فرمودند: رميله! در شرق زمين و جاهاي ديگر آن کسي از ما غايب نيست. محبوب پنهان و غايب از نظر ما نيز از احوال دوستان خود غافل نبوده و همواره از خاطرات قلبي آنان آگاه است و به نيازهاي آنان پاسخ مهربانانه مي دهد. مرحوم کليني (ره) از محمد بن ابراهيم بن مهزيار نقل مي کند که گفت: در هنگام وفات حضرت امام حسن عسکري عليه السلام ترديدي برايم حادث شد. نزد پدرم اموال زيادي جمع شده بود! پس آن را سوار کشتي کرد،



[ صفحه 256]



من هم با او بودم. در ميان راه تب شديدي بر او عارض شد، آنگاه گفت: فرزندم! مرا برگردان که مرگ من فرا رسيده و درباره اين اموال تقوا پيشه کن. سپس وصيت کرد و وفات نمود. پيش خود گفتم: پدرم هرگز به روش غير صحيح وصيت نمي کند. اکنون اين اموال را به عراق مي برم و خانه اي در کنار شط کرايه مي کنم و کسي را از حال خود مطلع نمي سازم. اگر مسئله برايم مانند ايام حيات پدرم روشن شد آن را مي پردازم و الا آن را صدقه مي دهم. پس به عراق رفتم و خانه اي در کنار شط اجاره کردم و چند روزي ماندم. روزي قاصدي با نامه اي به سراغم آمد. در آن نامه نوشته بود: محمد! همراه تو در ميان فلان بسته و فلان پاکت چنين و چنان اموالي است. و تمام خصوصيات اموال را که من نمي دانستم ذکر کرده بود. من هم با ديدن آن نامه، مال را تسليم قاصد نمودم. چند روزي ماندم اما قدرت حرکت نداشتم و بسيار غمناک بودم. سپس نامه ديگري آمد که تو را به جاي پدرت قرار داديم، پس خدا را شکر کن. [6] .

مي بينيم که سرور دور از نظر، انتظار محب خود را بسر مي آورد و حتي از خاطرات قلبي او خبر مي دهد و به کار او رسيدگي مي کند و موجب ضفاي قلب و فکر او مي گردد. از ابتداي زمان پر محنت غيبت تا کنون صدها و هزاران دستگيري و اغاثه و فريادرسي از جانب امام زمان عليه السلام نسبت به بينوايان و فرياد کنندگان انجام شده که شمارش يک يک آن قضايا از حوصله اين مختصر بيرون است. طالبان را به کتابهاي مفصلي چون کافي، بحار، کتابهاي غيبت و به ويژه جنه الماوي و النجم الثاقب (محدث نوري) ارجاع مي دهيم. و اينها همگي نشانه آن است که محبوب پرده نشين ما ساعتي و آني از انسانها و به ويژه از شيعيان خود دور و غافل نبوده و با قلب وسيع و عطوف خود به تمامي دعوتهاي آنان لبيک مهربانانه مي گويد.



[ صفحه 257]




پاورقي

[1] انفال 24.

[2] تفسير صافي 223:1.

[3] بقره 186.

[4] بحار 153:93 ح 11.

[5] بحار 140:26 ح 11.

[6] بحار 310:51 ح 31.