سوز فراق در امام صادق
و اما حالت امام صادق عليه السلام را در فراق فرزند محبوب و ششمين نسل خود، حضرت مهدي ارواحنا فداه چنين مي بينيم: سدير صيرفي مي گويد: من همراه مفضل بن عمر، ابوبصير و ابان بن تغلب وارد منزل مولايمان امام صادق عليه السلام شديم، ديديم آن حضرت بر روي خاک نشسته و عبائي خيبري بدون يقه و کوتاه آستين، بر تن کرده و مانند مادر جوان از دست داده جگر سوخته حيران اشک مي ريزد، حزن و اندوه چهره اش را فراگرفته و تغيير و دگرگوني از گونه هايش پيداست و قطرات اشک بر پهناي صورتش جريان دارد و با خود زمزمه مي کند که: سيدي غيبتک نفت رقادي، و ضيقت علي مهادي و ابتزت مني راحه فوادي. سيدي غيبتک اوصلت مصابي بفجائع الابد، و فقد الواحد بعد الواحد يفني الجمع و العدد. فما احس بدمعه ترقي ء من عيني و انين يفتر من صدري عن دوارج الرزايا و سوالف البلايا الا مثل بعيني عن غوابر اعظمها و افظعها و بواقي اشدها و انکرها و نوائب مخلوطه بغضبک و نوازل معجونه بسخطک. [1] .
مولاي من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده و زمين را بر من تنگ نموده و آسايش قلبي را از من برده است. آقاي من! پنهاني تو درد و رنج را به سختيهاي اندوه زاي روزگار پيوسته و از دست رفتن ياران - يکي پس از ديگري - امکان گرد هم آمدن و برانگيختن را از ميان برده است. هنوز از ياد يک بلا و سختي دوران غيبت اشک ديدگانم نخشکيده و سوز و ناله دلم آرام نشده است که رنج و شکنج شديدتر و دردناک تري در برابر چشمانم نمايان مي شود.
اي تاب و توانم را برده
رحمي بر اين دل افسرده
برگي از گلشن خرم عمر
باقي بود آن هم پژمرده
خوناب جگر از ساغر دل
در فصل بهار غمت خورده
[ صفحه 222]
بيمار توايم و نپرسيدي
کاين غمزده به شد يا مرده
جانا قدمي نه، مفتقرت
بر خاک درت سر بسپرده
پاورقي
[1] کمال الدين، شيخ صدوق 353.