آثار اخروي محبت اهل بيت در حديث مورد بحث
اثر اخروي، پاداش و پذيرائي محبوب است از محب خود و اين پذيرائي نتيجه و ثمره آن درياي زلال محبت و آن سوز و گداز است که عاشق در دنيا ناخالصيهاي خود را از دست داده و تمامي آنها را تبديل به نور و روشنائي نموده و تکليف عشق و محبت خود را از پيش روشن ساخته و کار آينده خويش را به خوبي تنظيم کرده و خود را نشان داده و يک پارچگي و يک رنگي درون و بيرون را به منصه ظهور گذاشته و اکنون وارد آستانه محبوب و محبوبها گشته است. بنابر اين، حالا در دادگاه عدل کاري و پرونده اي ندارد و ديواني براي او گشوده نمي شود، ترازوي عمل او تنها عشق عاشقان الله و معشوقهاي او بوده، پس ترازوئي براي او نصب نمي گردد، چرا که در شئون گوناگون زندگي اش اهل بيت عليهم السلام را به عنوان ترازو برگزيده و بر ميزان
[ صفحه 213]
الاعمال (اميرالمومنين عليه السلام) و موازين القسط (ائمه سلام الله عليهم) سر تسليم نهاده و انديشه و عمل و اخلاق خود را با آنان تطبيق داده و آنان را به راستي امام و پيشواي خود ساخته که کتاب او به دست راستش داده شده و او ديگر با جهنم سنخيت ندارد، پس چهره او برائت و دوري از آتش جهنم شده است. پس، او سفيد رو است زيرا سفيدي روي خود را از نور يار اقتباس نموده، که رويش جز به روي يار و محبوب نبوده و اين نور باطن او در نشئه يوم تبلي السرائر ظهور کرده، او را معرفي مي کند و از زيورهاي بهشت و بهشتيان - که در دنيا به دنبال آنان بوده و هم آنان را محبوب خود قرار داده - آراسته مي گردد و اين نور و آراستگي به وابستگان (اهل بيت) او نيز نور افشاني و سرايت مي کند و صد نفر از آنان نيز از برکت نور و زيور او بهره برده، مورد شفاعت قرار مي گيرند، زيرا شفاعت را که يکي از شئون مقام محمود است از ياران خويش به ارث برده. پس، خداوند با ديده رحمت و رافت مي نگرد و او را مشمول رحمت رحمانيه و رحيميه خود مي سازد و از تاجهاي بهشت بر سرش نهاده شود که تمامي محشريان بدانند او عاشق علي عليه السلام بوده و اين انديشه و مغز و فکر و روح او را بشناسند، پس علامت علوي بهشت را دارا خواهد بود. و نتيجه و پاداش هم اينکه بدون حساب وارد بهشت شده، در وصال محبوبهاي آشناي خويش قرار مي گيرد و به زيارت و ديدار تمام و کمال آنان نائل مي گردد. اين است که پيامبر خدا - درود بي پايان خدا بر او و خاندانش - در پايان حديث مي فرمايند: پس، خوشا به احوال دوستداران اهل بيت من (صلوات الله عليهم)!.
امام صادق عليه السلام درباره عاشقي از خيل سوختگان حبيب خدا محمد مصطفي صلي الله عليه و آله مي فرمايند: کان رجل يبيع الزيت، و کان يحب رسول الله صلي الله عليه و آله حبا شديدا، کان اذا اراد ان يذهب في حاجته لم يمض حتي ينظر الي رسول الله صلي الله عليه و آله و قد عرف ذلک منه، فاذا جاء تطاول له حتي ينظر اليه. حتي اذا کان ذات يوم دخل فتطاول له رسول الله صلي الله عليه و آله حتي نظر اليه ثم مضي في حاجته فلم يکن اسرع من ان رجع. فلما رآه رسول الله صلي الله عليه و آله قد فعل ذلک، اشار اليه بيده: اجلس! فجلس
[ صفحه 214]
بين يديه فقال: ما لک فعلت اليوم شيئا لم تکن تفعله قبل ذلک؟ فقال: يا رسول الله و الذي بعثک بالحق نبيا لغشي قلبي شي ء من ذکرک حتي ما استطعت ان امضي في حاجتي حتي رجعت اليک. فدعا له و قال له خيرا، ثم مکث رسول الله صلي الله عليه و آله اياما لا يراه، فلما فقده سال عنه، فقيل: يا رسول الله، ما رايناه منذ ايام. فانتعل رسول الله صلي الله عليه و آله و انتعل معه اصحابه و انطلق حتي اتي سوق الزيت، فاذا دکان الرجل ليس فيه احد، فسال عنه جيرته فقالوا: يا رسول الله مات و لقد کان عندنا امينا صدوقا الا انه قد کان فيه خصله. قال: و ما هي؟ قالوا: کان يرهق، يعنون يتبع النساء. فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: رحمه الله و الله لقد کان يحبني حبا لو کان نخاسا لغفر الله له. [1] .
مردي روغن فروش رسول خدا صلي الله عليه و آله را به شدت دوست مي داشت، به گونه اي که وقتي دنبال کاري مي رفت قبلا مي آمد و پيامبر صلي الله عليه و آله را مي ديد، سپس به دنبال کارش مي رفت و به اين کار شناخته شده بود. و هنگامي که نزد پيامبر صلي الله عليه و آله مشرف مي شد آن حضرت گردن مي کشيدند تا او ايشان را بنگرد تا اينکه روزي وارد بر پيامبر صلي الله عليه و آله شد و پيامبر صلوات الله عليه و آله گردن کشيدند تا به ايشان نگريست و بعد به دنبال کارش رفت. لحظاتي نگذشت که برگشت. وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله چنين ديدند با دست اشاره فرمودند که بنشين، و او در مقابل آن حضرت نشست. حضرت فرمودند: امروز رفتار تو غير از روزهاي ديگر بود. عرض کرد: يا رسول الله! قسم به آن کس که تو را بحق به پيامبري برانگيخت، از ياد شما قلبم طوري شد که نتوانستم به دنبال کارم بروم و لذا برگشتم. در اين هنگام حضرت براي او دعاي خير فرمودند. چند روزي بر پيامبر صلي الله عليه و آله گذشت که او را نديدند. از حال او جويا شدند، به آن حضرت گفته شد که ما هم چند روزي است او را نديده ايم. پيامبر صلي الله عليه و آله و جمعي از اصحاب آماده شده، به بازار روغن فروشان رفتند. ديدند دکان مرد روغن فروش تعطيل است. از همسايگان جوياي حال او شدند. همسايگان گفتند که او وفات کرده است، او نزد ما مردي امين و درستکار بود اما در او خصلت زشتي نيز بود. حضرت فرمودند: آن خصلت زشت چه بود؟ گفتند: به دنبال زنان مي رفت. پس،
[ صفحه 215]
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: خداي او را رحمت کند: قسم به خدا که مرا بسيار دوست مي داشت، و حتي اگر کسي بود که آزادگان را به عنوان برده مي فروخت باز خداوند او را مي آمرزيد. نتيجه اين گفتارها اينکه: سرايت اکسير محبت در جان و درون عاشق، او را تغيير کلي مي دهد و ماهيت او را عوض مي کند و اين تغيير و دگرگوني بستگي به مقدار و شدت محبت او دارد: هر چه محبت بيشتر باشد عمق تاثير آن بيشتر و سطح دگرگوني آن وسيع تر خواهد بود و ناخالصيهاي وجود او را از ميان بر مي دارد تا آنجا که شبيه محبوب و معشوق خود مي گردد و با او محشور مي شود. اين است که علامت محبت به خداوند محبوب تخلق به اخلاق اوست که فرموده اند: تخلقوا باخلاق الله.
[ صفحه 216]
پاورقي
[1] بحار 143:22 ح 131، روضه کافي 77 ح 31.