بازگشت

انقلاب ماهيت در احاديث


اکنون انقلاب ماهيت را در کلمات در ربار امامان و پيشگامان عشق و محبت سلام الله عليهم اجمعين مي بينيم. مثلا زيارت قبر امام حسين عليه السلام که از آثار عشق و محبت نسبت به اوست، چنين تغيير و دگرگوني ايجاد مي کند که شقي را به سعيد مبدل مي کند، حيات معنوي مي دهد، و طول عمر ايجاد مي کند، موجب غفران مي گردد، طلاي وجود انسان را خالص مي کند و آثار ديگر...

1- عبدالله بن ميمون قداح گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: ما لمن اتي قبر الحسين بن علي عليه السلام زائرا عارفا بحقه غير مستنکف و لا مستکبر؟ قال: يکتب له الف حجه مقبوله و الف عمره مبروره، و ان



[ صفحه 206]



کان شقيا کتب سعيدا و لم يزل يخوض في رحمه الله. [1] .

چه اجري است براي کسي که قبر امام حسين عليه السلام را با معرفت زيارت کند و تکبر و خودپسندي نشان ندهد؟ فرمودند: براي او هزار حج مقبول و هزار عمره نيکو نوشته مي شود و اگر شقي باشد در زمره سعدا نوشته مي شود و همواره در رحمت خدا مستغرق مي گردد.

2 - عن عبد الملک الخثعمي عن ابي عبد الله عليه السلام قال لي: يا عبد الملک لا تدع زياره الحسين بن علي عليهما السلام و مر اصحابک بذلک يمد الله في عمرک و يزيد الله في رزقک و يحييک الله سعيدا و لا تموت الا شهيدا و يکتبک سعيدا. [2] .

عبدالملک گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمودند: اي عبدالملک! زيارت حسين بن علي عليه السلام را از دست نده و ياران خود را نيز به آن توصيه کن که زيارت آن حضرت موجب ازدياد عمر و روزي است و خدا به وسيله آن تو را با خوشبختي محشور مي کند و نمي ميري مگر به شهادت و خداوند تو را در زمره سعدا مي نويسد.

3 - عن سليمان بن خالد عن ابي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: ان لله في کل يوم و ليله ماه الف لحظه الي الارض يغفر لمن يشاء منه و يعذب من يشاء منه و يغفر لزائري قبر الحسين بن علي عليهما السلام خاصه و لاهل بيتهم و لمن يشفع له يوم القيامه کائنا من کان. قلت: و ان کان رجلا قد استوجب النار؟ قال: و ان کان، ما لم يکن ناصبيا. [3] .

سليمان بن خالد گويد: شنيدم از امام صادق عليه السلام که مي فرمودند: خداوند در هر روز و شب صدهزار مرتبه بر زمين عنايت دارد که هر کس را بخواهد مي آمرزد و هر کس را بخواهد عذاب مي کند و زائران قبر امام حسين عليه السلام را مخصوصا مي بخشد و نيز خانواده هاي آنان و شفاعت شدگان او را در روز قيامت هر کس باشد مي آمرزد. راوي گويد: گفتم حتي اگر مستوجب آتش باشد؟ فرمودند: و لو مستوجب آتش باشد مادامي که ناصبي نباشد.

4 - عن ابي جعفر عليه السلام في قوله: ما جعل الله لرجل من قلبين في



[ صفحه 307]



جوفه فيحب بهذا و يبغض بهذا. فاما محبتنا فيخلص الحب لنا کما يخلص الذهب بالنار لا کدر فيه. من اراد ان يعلم حبنا فليمتحن قلبه. فان شارکه في حبنا حب عدونا فليس منا و لسنا منه و الله عدوهم و جبرئيل و ميکائيل و الله عدو الکافرين. [4] .

امام باقر عليه السلام در مورد آيه کريمه که مي فرمايد: خدا براي کسي در داخل سينه اش دو قلب قرار نداده است. مي فرمايند: تا با يکي دوست بدارد و با ديگري دشمني کند. اما محبت ما باعث خالص شدن محبت مي شود، آن گونه که طلا با آتش خالص مي شود که ديگر کدورتي در آن نيست. پس، کسي که مي خواهد محبت ما را بداند بايد قلب خود را امتحان کند، اگر ديد که با محبت ما محبت دشمنان ما نيز وجود دارد، پس از ما نيست و ما نيز از او نيستيم، و خداوند و جبرئيل و ميکائيل دشمنان اويند و خداوند دشمن کافران است.

5 - عن ابي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله: من رزقه الله حب الائمه من اهل بيتي فقد اصاب خير الدنيا و الاخره. فلا يشکن احد انه في الجنه، فان في حب اهل بيتي عشرين خصله، عشر منها في الدنيا و عشر في الاخره. اما في الدنيا فالزهد و الحرص علي العمل و الورع في الدين و الرغبه في العباده و التوبه قبل الموت و النشاط في قيام الليل و الياس مما في ايدي الناس و الحفظ لامر الله و نهيه عز و جل و التاسعه بغض الدنيا و العاشره السخاء. و اما في الاخره فلا ينشر له ديوان و لا ينصب له ميزان و يعطي کتابه بيمينه و يکتب له براءه من النار و يبيض وجهه و يکسي من حلل الجنه و يشفع في مائه من اهل بيته و ينظر الله عز و جل جل اليه بالرحمه و يتوج من تيجان الجنه و العاشره يدخل الجنه بغير حساب فطوبي لمحبي اهل بيتي. [5] .

ابوسعيد خدري مي گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمودند: آن کس که خداوند محبت ائمه اهل بيت مرا روزي او کند پس به خير دنيا و آخرت مي رسد و جاي ترديد نيست که در بهشت خواهد بود، زيرا در محبت اهل بيت من بيست خصلت هست که ده خصلت آن در دنيا و ده خصلت در آخرت است. اما ده خصلت دنيا عبارت است از: زهد و حرص بر عمل و پارسائي در



[ صفحه 208]



دين و ميل به بندگي و توبه پيش از مرگ و شادابي در نماز شب و مايوس بودن از آنچه در دست مردم است و حفاظت امر و نهي خداوند و نهم بغض دنيا و دهم سخاوت. و اما ده خصلت آخرت اين است: نامه عملي براي او باز نمي شود و ترازو نخواهد داشت، کتابش بدست راستش داده خواهد شد و برائت از آتش برايش نوشته مي شود چهره اش سفيد و از زيورهاي بهشت پوشيده مي شود و صد نفر از خانواده خود را شفاعت مي کند و خداوند به او نظر رحمت مي کند و از تاجهاي بهشت بر سرش گذاشته مي شود و دهم اينکه وارد بهشت مي گردد بدون حساب. پس خوشا به حال دوستداران اهل بيت من. اين همه آثار گرانبهاي دوستي آن بزرگواران از دگرگوني و انقلاب ماهيت آن دوستداران سرچشمه مي گيرد و اينکه دورنشان تغيير ماهيت داده و خصايل ده گانه دنيوي و نيز ده خصلت اخروي که به پاداش خصايل دنيوي است روزي آنها خواهد بود که از جمله اينکه در زمره اصحاب يمين خواهند بود و نامه اعمالشان که امام آنها را معرفي مي کند در سمت راستشان قرار دارد و خصايص ديگر که جز براي دلباختگان کوي اهل بيت عليهم السلام سزاوار نيست. و لذا مثلا اگر بخواهيم اثر تغيير دهي محبت را در همين حديث شريف بررسي کنيم در نظر بدوي و اجمالي نکات زير به دست مي آيد:

1 - نخستين اثر عشق به ائمه عليهم السلام - که خود نمونه خداشناسي و خداپرستي هستند - بي اعتنائي نسبت به دنيا و مطامع و زخارف آن است، چرا که با سوختن دل عاشق در آتش محبت آنان، يگپارچه دل به سوي آنها و به فکر و ذکر و يادشان است و ديگر براي درياي زلال دل فرصتي براي توجه به دنيا و زرق و برقهاي آن نمي گذارد و به حکم لکيلا تاسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم [6] .

و اينکه تمامي دارائي جهان را داراست، باز از دست دادن آنچه مربوط به دنياست و با به دست آوردن آن، حالت روحي و معنوي اش تفاوتي نمي کند و مادام که اين سرمايه پايان ناپذير را دارد از اين نعمت بزرگ روحي نيز برخوردار است.

2 - اثر ديگر اين تغيير و دگرگوني ماهوي، حرص و علاقه فراوان به کار در راه



[ صفحه 209]



محبوب است که تفصيل آن را تحت عنوان خستگي ناپذيري در راه محبوب بيان کرده ايم و اين حرص، زاينده آن حرارت و نيروي دروني است که عاشق با توجه به محبوب خود و براي رسيدن به او و جهت خشنودي و جلب توجهش آني و لحظه اي از کار نمي ايستد و در تمامي لحظات در پي فرصتي براي فعاليت است که مگر درجه اي از درجات ارتقاء به آستانه محبوب را طي کرده، به وصال بيشتر برسد و عملي که در متن آن قصد قربت نهفته است ظاهري است از باطن خود عاشق که مملو از سوز و گداز محبوب است و اين درون پرخروش، ظاهري به عنوان حرص بر عمل دارد و آن بود، اين نمود را داراست.

3 - پارسائي در دين که رويه ديگر زهد است و تکامل آن به شمار مي رود خود نگهداي عاشق از هر چيزي است که معشوقش با آن سر ستيز دارد. احتراز از مکروهات محبوب و دوري از دشمنيهاي او امواجي از بيکران درياي دل دوستداران است. اينجاست که محبت محبوباني چون علي عليه السلام و ديگر امامان راستين سلام الله عليهم اجمعين صفا و تقوا و باکي و پارسائي را نتيجه مي دهد، که عاشق، پاکي را از محبوب خود مي آموزد و ارتباط باطني و دروني با او عاشق را از هر گژي حفاظت مي کند تا کم کم تمامي حرکات و افعال و اعمالش به سان محبوب گردد و در حوزه دين کگه ائين حب و بغض است ورع و پارسائي پيدا کند.

4 - عبادت يعني سر بر آستان محبوب سائيدن و تمامي کردارها را براي او و اراده او قرار دادن. البته، محبت به اهل بيت عليهم السلام مورث چنين اثري است که رغبت و ميل شديد به بندگي است، زيرا ملاک حرارت دروني و اينکه عشق تمامي وجود او را پر کرده و بر جان و سرش حکومت مي کند فعاليت و کوشش او براي جلب رضايت محبوبها و محبوب محبوبهاست، يعني در اثر عشق به اهل بيت عليهم السلام محب هر لحظه دنبال فرصت لقاي محبوب است که جز در سايه عبادت امکان پذير نيست. او لحظه شماري مي کند تا چه زمان، فراق او تبديل به وصال گردد، که با او انس يابد، ذکر او را به ميان آورد، با او هم مجلس گردد، صداي او را بشنود، به فرمانش گوش سپارد و آن را لبيک گويد، که هم خود با خداي محبوبها انس گيرد و هم همرنگ و همگان آنان گردد. و اين انتظار وصال يکي از جلوه هاي خود را در نماز اول وقت نشان مي دهد که عاشق گويا قلبش براي روياروئي محبوب و انجام فرمان او مي تپد و به محض شنيدن



[ صفحه 210]



نداي جانان اذان لبيک عاشقانه گفته و به نماز مي ايستد، و يا اينکه در عبادت روزه به استقبال رفته، چند روز جلوتر آمادگي و علاقه و رغبت از خود براي اين وصال اعلام مي کند.

5 - توبه قبل از مرگ که به معناي برگشت به سوي خدا و پشيماني از تمامي نابکاريها و ناسزاواريهاست اثر بارز ديگر عشق نسبت به ائمه عليهم السلام است، زيرا بنابر نون همرنگي و همگاني با محبوبهاي پاک که همواره در حال سير و سلوک الي الله و برگشت به سوي او هستند و به حکم دوست داشتن محبوب آنان، عاشق صادق پيش از اينکه در لقاي قهري يار قرار گيرد خود با رغبت و به ميل باطني، تمامي ما سوي الله را پشت سر مي اندازد و تنها به سوي الله که معبود وصف نانشدني است رجوع مي کند و لقاي تام و تمام را در قفس تنگ و تاريک دنيا تمرين نموده، آمادگي کامل براي وصال او پيدا مي کند و کار خود را پيش از، از دست رفتن فرصتهاي طلائي تکميل کرده، خانه وصال را ساخته و تزئين مي نمايد.

6 - دوستدار اهل بيت عليهم السلام به پيروي از پيشوايان خود و در ادامه طريق و روشن آنان، با جان جانان بستگي و علقه مي يابد و در پي ايجاد علقه بيشتر و وصال عميق تر به قعاليت مي پردازد. او در پي خلوت کردن با يار خويش است. او مي خواهد به دور از چشم ناپاگان و نامحرمان با محبوب ديدار کند با او به گفتگوهاي مخفيانه بپردازد، نجوا کند، غزل عشق بسرايد و سر به بندگي بگذارد و تمامي درون خود را در قالب حمد و تسبيح و تهليل و رکوع و سجود و قيام و توبه و دعا و عذرخواهي ابراز و اظهار کند. اين است که به تمام وجود در انتظار خلوت ترين لحظات ساعت شماري مي کند، دلش مي تپد، خواب از چشمش ربوده مي شود، تا مگر قسمت آخر شب را - که شيرين ترين لحظات خواب است - درک کند و با صداي سبوح قدوس و با خروس سحري همنوا گردد - که اين خود اين بيداري را برگزيده - و نداي عذرخواهي العفو العفو را به گوش محبوب برساند و موقعيت عشق و بندگي خويش را با فرياد هذا مقام العائذ بک من النار نشان دهد. و اين نشاط و شادابي را از درون و ماهيت گداخته در کوره عشق ائمه عليهم السلام به دست مي آورد و اين خوشي و شادابي چنين وصلي در تمامي لحظات شبانه روز با او هست که او گويا با فرشتگان و الناشطات



[ صفحه 211]



نشطا [7] همياري دارد.

7 - اين دل بستگي و فنا، و اين شادابي و نشاط و همواره در راه محبوب کوشيدن، تمامي جان عاشق اهل بيت عليهم السلام را فرا مي گيرد و چشم انداز او در همه مواقع و همت بلند او در تمامي شئون زندگي رضا و خشنودي يار مي گردد و چون حکومت جان او با محبوب است، ديده دل و قلب او تنها به سوي خدا باز مي گردد و از تمامي صورتهاي ديگر بسته مي شود، هر چه مي خواهد از او مي خواهد و هر چه مي طلبد از او مي طلبد، روبه سوي او مي کند، از همه عالم مي برد و تنها با او ارتباط مي يابد تنها به دست خدا مي نگرد بلکه خود دست پر قدرت خدا مي شود و از آنچه در دست مردم است مايوس مي گردد، حتي نان و نمکش را هم از خدا مي خواهد بلکه به جائي مي رسد که چيزي نمي خواهد جز وصال خود يار.

8 - عاشق در چنين سير صعودي خود خافظ و نگهبان امر و نهي خدا مي گردد، چرا که غرض از امر و نهي جز بندگي و چشم پوشي از غير و دلبستگي به خدا نيست و او با اين علقه عميق و با اين وصال دائم خود تبلور امر و نهي خدا مي شود و با قول و عمل و کردار و افکارش فرمان خدا را نگاهباني مي کند و با ترک و عدم ارتکاب منهيات نگهدار حريم دين مي گردد. حال، روح او عين گردن نهادن به امر محبوب مي شود مسير او مسير حق، و کلامش جز در راه محبوب بيان نمي شود، بلکه او مصداق و ما تشاءون الا ان يشاء الله شده، مدار حق و مدير جهان شرع مي گردد و الگو و قالب و اسوه براي ديگر عاشقان مي شود.

9 - او در راه رسيدن به رضاي محبوب از هيچ کوششي دريغ نمي کند و هر مانعي را از سر راه بر مي دارد. پس، هر چه او را در وصالش کمک نمايد از آن کمک مي گيرد و هر چه در سر راهش مانع شود آن را بر مي دارد. زمينه هاي ياري يارش را دوست دارد و عوايق راه او را دشمن. او بر طارم اعلي مي نشيند و چشم اندازش مقام محمود مي گردد، به دنياي پست اعتنا نمي کند بلکه آن را پلکاني براي صعود خود قرار مي دهد، دنيا را براي دنيا نمي خواهد بلکه با او بغض نشان مي دهد. بزرگترين دشمن او دنيائي است که او را به وصال محبوبش نرساند و ميان او و يارش حايل گردد. پس،



[ صفحه 212]



او همچون پيشواي راستين و عاشق خود باخته در راه خدا - يعني علي عليه السلام - دنيا را سه طلاقه مي کند. اثر ديگر محبت و پيروي چنين محبوبي بغض با دنيا مي شود. او با دنيا و اهل آن نمي آميزد، در ميان آنان زندگي مي کند ولي از سنخ آنها نيست، تنش در ميان مردم و روحش با يار در نجواست، پايش در فرش زمين و سرش در عرش رحمان است 10. - پس هر چه دارد از سنخ دنيا، از دست مي دهد و مي بخشد و آنچه از سنخ دوست دارد به خود مي گيرد. آري، دهمين اثر چنين محبت مواجي، سخا و بخشش است. براي کسي که به دنيا با نظر بغض مي نگرد نگهداري آن معني ندارد بلکه براي رضاي محبوبها و همچون آنها در راه خدا انفاق مي کند و مانند پيشوايان خود که و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا او نيز با اينکه نيازمند ظاهري است اما در راه محبوب ايثار مي کند که و يوثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصه. و اين چنين دلباخته اي تنها به دارائي حقيقي دل خوش دارد که رضوان من الله اکبر. و اين چنين سوخته اي شراب طهور از دست خود معشوق مي چشد که و سقاهم ربهم شرابا طهورا. و اينها همگي نتيجه آن انقلاب درون دوستدار است که اکسير محبت علي عليه السلام و اولاد او - که درود خدا بر آنان باد - مس وجود او را به معدن طلاي ناب تبديل کرده و باطن تاريک او را به نور تغيير داده و از يک پارچه پارکي و طهارت و تقوا و نور ساخته و پرداخته است.


پاورقي

[1] نورالعين:117 باب 142، کامل الزيارات (چاپ نجف) باب 57 ح 3.

[2] نورالعين:117، کامل الزيارات باب 61 ح 5.

[3] نورالعين:139 ح 1 باب 155، کامل الزيارات (چاپ نجف) باب 68 ح 4.

[4] بحار 51: 27 ح 1.

[5] همان:78 ح 12.

[6] تا اينکه بر آنچه از دستتان مي رود تاسف نخوريد و بر آنچه داريد فرحناک نباشيد. (حديد 23).

[7] و قسم به فرشتگاني که جان مومنان را به آسايش و نشاط ببرند. (نازعات 2).