تمامي آثار محبت مربوط به انقلاب ماهيت است
با نظري اجمالي بر آثار عشق و محبت به دست آورديم که تمامي آثار گرانبهاي اکسير عشق، از انقلاب ماهيت عاشق به وجود مي آيد، و گر نه با حفظ جمود و ايستائي فرد، اين همه آثار و تابش اشعه نور محبت امکان پذير نيست و يا، به عبارت فني و علمي ديگر، امواج خرواشان در ساحل درياي محبت از امواج و تغييرات دروني و جوهري عاشق پديد مي آيد که گفته اند: کل ما بالعرض لابد و ان ينتهي الي ما بالذات. و نيز حکما در دليل اثبات حرکت جوهري گفته اند: وجود جوهر وجودي است که محل و موضوع نمي خواهد و روي پاي خود مي ايستد و وجود عرض، وجودي است که موضوع مي خواهد، و به تعبير ديگر، اعراض نمودهاي بود جوهر و سواحل
[ صفحه 205]
و دامنه هاي آن محسوب مي شوند. و چون حرکت در برخي از مقولات مانند مقوله وضع، کم و کيف مورد قبول فلاسفه قائل به حرکت مي باشد و اعراض دامنه ها و نمودهاي جواهرند، بنابر اين کمالات اعراض بايستي به جواهر منتهي شود. يعني حرکت در مقولات عرضي منتهي به حرکت در جوهر و ذات اشياء مي شود و در نتيجه، خروش دروني اشياء است که به سواحل و دامنه هاي آنها نيز سرايت کرده، آنها را به حرکت در مي آورد و آنچه که براي ما محسوس است حرکت در اعراض مي باشد که به برهان عقلي ما را به حرکت جواهر و ذوات راهنمايي مي کند. آثار و خواص ديگر محبت نيز نسبت به انقلاب ماهيت چنين حکمي دارد. وقتي آتش عشق درون و ذات و طبيعت و حقيقت کسي را سوخت و روح او را فراگرفت، اين خروش و هيجان دروني در همه اطوار و شئون و حرکات و سکنات او اثر مي گذارد، و در نتيجه، در راه محبوب خسته نمي شود و تسليم محبوب مي گردد، جز او به کسي توجهي ندارد و در بيقراري و انتظار بسر مي برد و در آستانه او مي نشيند و همچنين...