بازگشت

انقلاب ماهيت






از محبت تلخها شيرين شود

از محبت مسها زرين شود



از محبت دردها صافي شود

و ز محبت دردها شافي شود



از محبت خارها گل مي شود

و ز محبت سرکه ها مل مي شود



از محبت دار تختي مي شود

و ز محبت بار بختي مي شود



از محبت سجن گلشن مي شود

بي محبت روضه گلخن مي شود



از محبت نار نوري مي شود

و ز محبت ديو، حوري مي شود



از محبت سنگ روغن مي شود

بي محبت موم آهن مي شود



از محبت حزن شادي مي شود

و ز محبت غول هادي مي شود



از محبت نيش نوشي مي شود

و ز محبت شير موشي مي شود



از محبت سقم صحت مي شود

و ز محبت قهر رحمت مي شود



از محبت مرده زنده مي شود

و ز محبت شاه بنده مي شود



اين محبت هم نتيجه دانش است

کي گزافه بر چنين تختي نشست



ديگر از آثار عشق و محبت، انقلاب ماهيت عاشق است:



[ صفحه 198]



در آتش عشق، ماهيت در سوز عشق گداخته و تبديل به ماهيت ديگر مي شود و چون شمع جامد که در سوز عشق حالت جمود و يک شکل بودن خود را از دست مي دهد و ميعان و سيلان يافته به زمين مي ريزد، عاشق نيز در پاي معشوق خود از شمع مي آموزد که بگريد و بگدازد و بسوزد:



از شمع سه گونه کار مي آموزم

مي گريم و مي گدازم و مي سوزم



در مکتب عشق دين، انقلاب ماهيت عاشق گذر کردن از منازل خود بيني و خودپرستي به کمال پرستش محبوب محبوبهاست. البته اين ويژگي محبت واقعي است که انسان را در رسيدن به درجات کمال انساني يار مي دهد و با پشت سرگذاشتن منازل حيواني و حتي انساني و نيل به مراحل انساني واقعي، از مدارج کمال يکي پس از ديگري گذشته، به مرحله فرشتگان و بلکه بالاتر مي رسد و يا از هجران محبوب گذشته، به وصال و قرب او نائل مي گردد و از حجابهاي ظلمت و سردي و جمود به گرمي و حرارت و انعطاف مي گرايد و در اين مسير، گاه دفعي و گاه تدريجي، کمال مي يابد.