بازگشت

ياد ما از امام عصر، ياد او از ماست


در صفحات گذشته ديديم که امام عصر عليه السلام در نهايت بنده پروري و محبت نسبت به شيعيان، چگونه در سرداب مقدس، در ميان مناجاتهاي خويش به ياد آنان بوده و براي آنان دعا و استغفار نموده است، و ياد آور شديم که در توقيع شريف خود خطاب به شيخ مفيد فرموده اند: انا غير مهملين لمراعاتکم و لا ناسين لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم اللاواء و اصطلمکم الاعداء. [1] .

به تحقيق ما در رعايت شما اهمال نمي ورزيم و ياد شما را فراموش نمي کنيم، و گر نه بلا بر شما نازل مي شد و مورد ستم دشمنان قرار مي گرفتند. و نيز در روايات عرضه اعمال مي بينيم که ائمه صلوات الله عليهم اجمعين چگونه به هنگام مطالعه نامه اعمالمان در هر صبح و شام به ياد ما بوده و مهربانانه ما را مشمول ادعيه خير خود قرار داده اند. اينها نشانه هايي بارز و گوياست از ياد و وفاي آنان و امام عصر ارواحنا فداه خصوصا نسبت به شيعياني که به ياد آن سروران بوده و در وفاداري به پيمان ولايتشان پايدارند. از سوي ديگر، با توجه به دلايل عقلي و نقلي، وجود نوراني امام و ولي، در سلسله علل فاعلي ما هستند، پس اگر لحظه اي سايه لطف و عنايتشان را از سر ما برگيرند هيچ و پوچ خواهيم شد. بر مبناي تقدم معشوق به انواع تقدم در نظام آفرينش، عشق اول از وي سر مي زند و خالق هستي که فيض و عنايت محبتش بر سر مخلوقات سايه گستر است بر آنان لطف هميشگي دارد. امام عصر ارواحنا فداه نيز که در اين نظام در پيشاپيش صفوف آفريدگان است، محبت و عشقش ب صنائع خود [2] پيشاپيش محبت آنان بدوست.



[ صفحه 173]



پس:



عشق از معشوق اول سرزند

تا به عاشق جلوه اي ديگر کند



بنابر اين، ذکر و ياد که آيتي درخشان و موجي از اين درياي پر خروش است و در قلب محب تلاطم ايجاد مي کند نيز از اين ويژگي برخوردار است. در داستان ذکر نيز اول محبوب است که از محب خويش ياد مي کند و اين ياد در قلب محب جلوه گر شده، به ياد محبوب مي افتد. شاهد زيبائي بر اين مدعا، گفتار درربار امام علي عليه السلام است: الذکر ليس من مراسم اللسان و لا من مناسم الفکر و لکنه اول من المذکور و ثان من الذاکر. [3] .

ذکر رسم زبان و توجه صرف فکر نيست و لکن اول از جانب و سپس از ذاکر است. ذکر نسيمي سطحي و زودگذر نيست که بر زبان بگذرد بلکه از دل و جان محبوب ريشه گرفته، آن گاه بر زبان محب جريان مي يابد. در حقيقت، اين شعاع تابش خورشيد فروزان عشق و ذکر معشوق است که در سراپاي عاشق حرکت و جنبش مي آفريند و اشاره عنايت محبوب است که محب را به ياد و ذکر او وا مي دارد و وصف بزرگواري و کرامت اوست که توفيق سلام و عرض ارادت در آستان خود را به عاشق ياد مي دهد. آري، اين کمال بنده پروري و فقير نوازي قبله آمالمان و کعبه دلهايمان امام زمان عليه السلام است که دلسوختگان و پاکباختگان شيفته جمال خود را غرق در امواج محبتش نموده و زبانشان را به عبارت الهي سلامش مترنم مي گرداند و مجالشان مي دهد تا از سوز دل فرياد بر آورند: السلام لعيک يا حجه ا لله! السلام عليک يا خليفه الله! جذيه و کشش باطني اوست که پرچم پر افتخار ولايت را بر سر و جان شيعيان به اهتزاز در مي آورد و بلکه نماز اوست که جان نمازهاست و شيفتگان را به معراجگاه نماز مي کشد، صوم اوست که سوختگان را به امساک از اشتغالات به غير او دعوت



[ صفحه 174]



مي کند، قرائت قرآن اوست که شيعيان را به جانب قرآن گسيل مي دارد، بيداريهاي شب اوست که خوب از چشم منتظران عاشقش مي ربايد و ناله هاي جانسوز شبانه اوست که فرياد ناله از نهاد بيدار دلان عاشق بلند مي کند، فرياد رسيها و دستگيريهاي اوست که روح اعانت و همياري را در پيروان صادقش زنده مي کند، و خلاصه همه حرکات و گامهاي محب در مسير قرب خداوند، همه و همه، اول به اشاره اوست و سپس در عاشق راستين متجلي مي گردد. و سرانجام در يک جمله: در باطن و عمق و روح عاشق، محبت و عشق معشوق است که در روح او موج ايجاد مي کند و دل و جانش را به تب و تاب مي افکند.



در اندرون من خسته دل ندانم کيست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست




پاورقي

[1] احتجاج (چاپ بيروت) 497 و (چاپ نجف) 323:2.

[2] اشاره به روايت نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا يعني ما مصنوع پروردگارمان هستيم و خلق مخلوقات مايند.

[3] غرر و درر 134:2 ح 2091.