بازگشت

مدينه فاضله اسلامي


دوران بلوغ و رشد انسان، عاليترين و نهاييترين شکل زندگي است، و دوران تجديد حيات اسلامي است در مقياس جهاني.



[ صفحه 32]



چنان که در گفتار آغازين ديديم، ظهور امام غائب، براي سامان دادن به زندگيهاست، و از ميان بردن همه ستمها و تباهيها، و پايان دادن به روزگار سياه جهل، گرسنگي، بندگي غير خداي بزرگ، و به وجود آوردن عقيده اي واحد در سراسر گيتي، و حکومت دادن به يک قانون، و برداشتن حد و مرزهاي ميهني و نژادي، و تاسيس حکومت واحد جهاني، و تشکيل يک خانواده، از همه افراد بشر، و پرورش و تربيت انسان، در همه جنبه هاي انساني، و پديد آوردن صورت کمال يافته اجتماعي در قلمرو زيست انسان، يعني تشکيل همان اجتماعي که پيامبران و فلاسفه مي خواستند، و اديان همگي - و اسلام بخصوص - براي پديد آوردن آن، بپا خاستند. ديگر در آن دوران فرمانگزار انسان است و فرمانبر



[ صفحه 33]



انسان. انسان ارزشمند است. بر اشيا حکومت مي کند نه اشيا بر انسان، و پرورش انسان مطرح است و آسايش او. اين مسلم است که مرامنامه قرآن و تعليمات عالي تشيع، براي به وجود آوردن چنين جامعه اي است. و دعوت اسلام جهاني است و براي اصلاح سراسر جهان است. و پيامبر و ديگر رهبران بحق اسلام، در اين راه کوششها کردند و رنجها بردند، تا به چنين آرماني تحقق بخشند. اما سودجويان و جاه طلبان و افزون خواهان، از آن جلوگيري کردند، سد ساختند و موانع به وجود آوردند، همانان که ديدند منافعشان از ميان مي رود، و حکومتشان متزلزل مي شود. از اين رو يک جامعه کامل اسلامي (همان جامعه آرماني تشيع و اجتماع موعود) که دوام يابد و پايندگي داشته باشد، و به مرور جهاني بشود تحقق نپذيرفت. و تنها نمونه اي از آن، در چند سال آخر حکومت حضرت محمد (ص)، و حضرت علي (ع)، ديده شد. و به راستي که همين دو دوره کوتاه به مقياس زمان، نمونه کامل بود از حقخواهي، حقگزاري، مبارزه با ظلم، طرفداري از مظلوم، رعايت اصول مساوات و برابري، تساوي کادر رهبري جامعه با ضعيفترين افراد، و خلاصه، ارزش و احترام به انسان و شخصيت انسان. و افسوس اينجاست که حکومت دموکراتيک و انساني



[ صفحه 34]



علي را نتوانستند درک کنند. از اين رو همواره با کارشکنيها روبرو شد، و با عناد ورزيها و نيرنگسازيها مواجه گشت. آن مردمان، آن مفاهيم بلند و انساني را در خود جاري نکردند و به مقررات دقيق و سازش ناپذير حکومت علي تن در ندادند. تعليمات حياتبخش قرآن و روش زندگيساز حضرت محمد (ص)، اصول برادري و برابري را در جامعه اسلامي پرورش داد و استعداد زندگي صحيح را در مردم آفريد، ولي انحرافي که پس از پيامبر - در کادر رهبري جامعه - پديد آمد، آن اصول را به دست فراموشي سپرد. تقسيم ناعادلانه ثروت که در زمان عثمان روي داد، طبقه اشراف را به وجود آورد، که مخالف هر رفورم و اصلاحي بودند. کوششهاي علي (ع) نيز - در آن فرصت کم و پر از حوادث - براي بازگشت به مسير اصلي قرآن و سنت رسول، ديگر با فاصله اي که ايجاد شده بود، نفعي که بايد ببخشد نبخشيد. گر چه ام را از سقوط حتمي رهايي داد، اما رنجها و اندوههاي نيز به بار آورد که سرانجام با گفتن فزت ورب الکعبه [1] پايان يارفت. زيرا رفتار اشرافي پيش از وي، استعداد درک و پذيرش سيستم حکومت اسلامي علي (ع) را از مردم بازگرفته بود. حکومت ضد اشرافي علي (ع)، براي جامعه اي که در اثر ظلم و تعدي گروهي اشراف آسايش طلب به وجود



[ صفحه 35]



آمده بود، قابل هضم نبود. سختگيريهايش در جهت گرفتن حقوق مردم، و رفتار دقيق و باريک بينيهايش در راه برقراري اصول مساوات و تقسيم بالسويه بيت المال، براي قدرتمندان و توانگران قابل قبول نبود. اينها بود - و عواملي ديگر - که از برنامه مساواتي که پيامبر (ص) آورد و علي (ع) مي رفت تا اجرا کند، جلو گرفت. و سرانجام با بايان حکومت چند ساله علي (ع)، در حقيقت، حکومت اسلام غروب کرد. و به گفته دکتر علي الوردي: دين مساواتي را که پيامبر آورد، با علي بن ابي طالب در يک قبر مدفون شد. [2] پس آنچه را که پيشوايان ما مي خواستند انجام نشد. و آن انقلاب نهايي نيز ميسر نبود، چون - از جمله - به گذشت زمان و پديد آمدن رشد کافي و زمينه هايي آماده نياز داشت، زيرا که تا مردم، احساس احتياج به قانون نکنند، پيشنهاد قانون تازه صحيح نيست. و تا تقاضاي چيزي نباشد، عرضه آن، نادرست است. منتسکيو مي گويد: براي اينکه قانوني به خوبي وضع و به موقع اجرا گذاشته شود، بهتر آن است که روحيات مردم، براي قبول آن قانون آماده باشد. [3] پس به اين جهت - و به عللي ديگر - تشکيل چنان



[ صفحه 36]



جامعه اي به وقتي موکول شد، که اجتماعات انساني رشد کافي بيابند، و افکار آمادگي پيدا کند. يکي از علل غيبت خود همين است. و ظهور در آن هنگام است که استعدادها، و به آستانه شکوفايي برسد. نهايت درهمان هنگام، باز از قوه به فعليت درآوردن استعدادها، و رفع اين همه موانعي که مي بينيم در سطح جهاني، کار رهبري است مويد، که زبون درتها نگردد، و در راه رساندن جامعه ها به کمال مطلق، دچار هيچ ضعف و دستخوش هيچ درنگ و ترديد نشود، و خود نيز براي ايجاد چنين دگرگونيي بنيادين شايسته باشد. در روايات بسياري (که نمونه هايي از آنها را پس از اين خواهيم داد) رسيده است که مردم، از ائمه طاهرين، درباره اسنانيتهاي بزرگ و فضايل انساني، در کليه امور، و درباره تکامل علم بشر، و حل همه مشکلات، و برآوردن همه نيازها سوال مي کنند، و پاسخ داده مي شود که اکنون اين گونه است، و شکل کامل آن، هنگامي است که قائم ظهور کند. بنابر اين، مهدي (ع) غايب شده است، تا به هنگامي مناسب، ظهور کند. قرآن کريم را به صورتي راستين زنده کند و اجتماعي قرآني بسازد، حکومت انساين محمد (ص) را تجديد نمايد، انسان را به هدف اصل آفرينش رهبري کند، به مشکلات زندگي پايان دهد، و با ترسيم کمال نهايي و سوق دادن بشر به سوي آن، تهي بودنها را از ميان ببرد.



[ صفحه 37]




پاورقي

[1] يعني به خداوند کعبه سوگند کامياب شدم. سخني است که امام علي - در سپيده دمان روز 19 ماه رمضان سال 40 هجري، هنگامي که در محراب مسجد کوفه سر از سجده برداشت، و شمشيري سنگين و زهرآلود بر فرقش کوفته شد - بر زبان راند.

[2] نقش وعاظ در اسلام:198.

[3] روح القوانين:349.