بازگشت

يقين و علامت آن


در کتاب شريف کافي در بخش ايمان و کفر ص 52 باب حقيقه الايمان و اليقين حديث 2 آمده است: عن اسحاق بن عمار، قال: سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: ان رسول الله صلي الله عليه و آله صلي بالناس الصبح، فنظر الي شاب في المسجد و هو يخفق و يهوي براسه، مصفرا لونه، قد نحف جسمه و غارت عيناه في راسه. فقال له رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: کيف اصبحت يا فلان؟ قال: اصبحت يا رسول الله موقنا. فعجب رسول الله صلي الله عليه و آله من قوله و قال: ان لکل يقين حقيقه فما حقيقه يقينک؟ فقال: ان يقيني يا رسول الله هو الذي احزنني و اسهر ليلي و اظما هواجري فعزفت نفسي عن الدنيا و ما فيها حتي کاني انظر الي عرش ربي و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلک و انا فيهم و کاني انظر الي اهل الجنه، يتنعمون في الجنه و يتعارفون و علي الارائک متکئون و کاني انظر الي اهل النار و هم فيها معذبون مصطرخون و کاني الان اسمع زفير النار، يدور في مسامعي. فقال رسول الله صلي الله عليه و آله لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالايمان، ثم قال له: الزم ما انت عليه. فقال الشاب: ادع الله لي يا رسول الله ان ارزق



[ صفحه 140]



الشهاده معک. فدعا له رسول الله صلي الله عليه و آله فلم يلبث ان خرج في بعض غزوات النبي صلي الله عليه و آله فاستشهد بعد تسعه نفر و کان هو العاشر. اسحاق بن عمار گويد شنيدم که امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله نماز صبح را با مردم خواند. در آنجا جواني را ديد که چرت مي زند و از شدت خواب آلودگي سرش را نمي تواند نگاه دارد. رنگش زرد و تنش لاغر و چشمانش گود نشسته. رسول خدا فرمود: چطوري فلاني؟ عرض کرد در حال يقين! رسول خدا از گفارش در شگفت شد و فرمود هر يقيني حقيقتي دارد، حقيقت يقين تو چيست؟ عرضه داشت: يقين من موجب حزن و بيداري شب و تشنگي و اعراض از دنيا شده تا آنجا که گويا عرش پروردگارم را مي بينم که آماده حسابرسي است و مردم برانگيخته شده اند و من در ميان آنها هستم و گويا بهشت را با بهشتيان متنعم مي بينم که يک ديگر را شناسايي مي کنند و بر اريکه هاي الاهي تکيه زده اند و جهنم را با جهنميان مي بينم که در عذاب اند و فرياد و ناله سر مي دهند و گويا صداي آتش و همهمه آن را مي شنوم که هم اکنون در گوشم مي پيچد. پس رسول خدا صلي الله عليه و آله خطاب به صحابه نموده فرمود: اين بنده اي است که خداوند دلش را به نور ايمان روشن کرده، سپس فرمود: بر آنچه هستي ملتزم اش. جوان گفت: اي رسول خدا برايم دعا کنيد که شهادت در خدمت شما نصيبم گردد. رسول خدا دعا



[ صفحه 141]



فرمود. چند روزي نگذشت که در يکي از غزوات پيامبر صلي الله عليه و آله شرکت کرد و دهمين نفر بود که به شهادت رسيد. اين، يقين است و ايمان. متقين رابطه اش با يومنون بالغيب اين است. اگر انسان خود نگهدار باشد، از لقمه شبهه ناک بگذرد... اگر از نفس اماره، از همه چيز و از خودش گذر و سفر کرد، با تقواست. عزيزان من! مقدمه يقين و تقوا و ايمان، از هواي نفس گذشتن است!