بازگشت

علي ميزان حق است


پس ما اهل حق داريم و اهل باطل، تجسم حق داريم و تجسم باطل، ما چهره حق داريم و چهره باطل، نماز حق داريم و نماز باطل، روزه حق داريم و روزه باطل، نگاه حق داريم و نگاه باطل، ابصار حق داريم و ابصار باطل، کلام حق داريم و کلام باطل، سمع حق داريم و سمع باطل، همه اسماء و صفاتي که براي انسان هست حق دارد و باطل دارد و در تمام جهان يا حق است و يا باطل و شق سومي ندارد. آن شخصيتي که مجسمه حق است، به معرفي شخص پيامبر صلي الله عليه و آله علي عليه السلام است: علي مع الحق و الحق مع



[ صفحه 131]



علي يدور حيثما دار. [1] يعني هر جا که حضرت علي برود، حق هم با او مي رود. اشتباه نشود! اينکه شنيده ايد اميرالمومنين عليه السلام مي فرمايد که بايد هميشه اشخاص و رجال را با حق سنجيد نه حق را با رجال [2] ، درست است و خود علي عليه السلام فرموده، منتهي حضرت علي و ائمه طاهرين سلام الله عليهم خودشان حق هستند. يعني رجال را بايد با آنها سنجيد. اينها مجسمه حق هستند. نماز علي نماز حق است. و روزه علي روزه حق است. عمل علي عمل حق است. به مسطره - که کتاب و خطاطهاي قديم آن را براي خط انداختن، روي کاغذ مي کشيدند و عبور مي دادند تا بعد بتوانند روي آن خط بنويسند - امام مي گويند، چون آن ميزان است. اينکه گفته مي شود امام ميزان است و ائمه فرموده اند: الموازين هم الانبياء و الاوصياء [3] و قرآن مي فرمايد: و الوزن يومئذ الحق [4] : در روز قيامت با سنگ حق همه چيز سنجيده مي شود، بر همين پايه است. پس، از علي عليه السلام تا امام عصر روحي فداه و حضرت زهرا سلام الله عليها و رسول اکرم صلي الله عليه و آله ميزانهاي حقند و غير از اين ميزانها همگي باطل اند. و هر کس به اندازه اي که اعمال



[ صفحه 132]



خودش را با اينها تطبيق دهد، از حق برخوردار است. هر اندازه که تطبيق نکند، در باطل است. لذا در روز قيامت در يک کفه ترازوي الاهي، سنگ حق مي گذراند - يعني عمل اميرالمومنين عليه السلام را يک طرف ترازو مي گذراند - و يک طرف هم عمل ما را مي گذارند. هر چقدر باطل باشد، هباء منثورا [5] مي شود، غبار پراکنده شده و بالا مي رود، و نعوذ بالله مي شويم: (و اما من خفت موازينه! فامه هاويه) [6] اما آنهايي که عملشان بيشتر با حق تطبيق مي کند، تزاويشان سنگين است، (فاما من ثقلت موازينه، فهو في عيشه راضيه). [7] پس اميرالمومنين عليه السلام تجسم حق است و حق هم يکي بيشتر نيست و آن خداست. و اگر کسي به رنگ خدا باشد، اعمالش براي خدا باشد، بنده خدا باشد، فدايي خدا باشد، محب خدا باشد، کارش في سبيل الله باشد، رنگ خدايي داشته باشد، غير از خدا نبيند، غير از صداي خدا نشنود، دست و پا و فکر و چشم او در مسير الاهي عمل کند، غير از رضاي حق هدفي نداشته باشد، اين مجسمه حق و ميزان آن مي شود. اين هم يک ملاک دارد، ملاک حق مطلق و خداست. هر چقدر به خدا نزديکتر باشد، از حق بيشتر برخوردار است. لذا مي گوييم اول



[ صفحه 133]



پيامبر صلي الله عليه و آله سپس علي عليه السلام اينها آيينه تمام نماي حقند، يعني مظهر صفات جلاليه و جماليه خدايند. پس اميرالمومنين عليه السلام در يک زمان بوده، زمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، ولي کسي که در زمان حضرت عيسي، يا در زمان حضرت آدم، يا در زمان حضرت نوح يا حضرت موسي و يا در زمان پيامبران بني اسرائيل بوده، اگر گارش حق بوده، شيعه اميرالمومنين است. زيرا او و آيينه تمام نماي حق است، پس تمامي اينها در هر زمان که بوده اند، شيعه علي عليه السلام بوده اند. تا قيام قيامت هم هر کسي که در هر عملي سهمي از حق داشته باشد، شيعه علي عليه السلام است.


پاورقي

[1] بحار ج 40:38.

[2] بحار ج 179:6.

[3] بحار 251:7.

[4] اعراف 7: 8.

[5] اشاره به آيه فرقان 25: 24.

[6] قارعه 101 8 و 9.

[7] قارعه 101: 6 و 7.