بازگشت

مردم قبل از زمان اميرمؤمنان چگونه شيعه آن حضرت بودند


ممکن است کسي بپرسد: کساني که قبل از به ولايت رسيد اميرالمومنين وفات کرده اند و به دوران خلافت و امامت آن حضرت نرسيده اند و در عين حال قرآن براي آنها هدايت بوده و آنها هم از متقين بوده اند، اينها چطور شيعه علي عليه السلام بوده اند؟ اين پرسش دو جواب دارد و هر دو درست و صحيح است:

پاسخ اول:

از گام اولي که اسلام پيدا شده، شيعه پيدا شده است. نگوييم اسلام دو فرقه دارد. ما نگوئيم بگذاريد اهل باطل بگويند، ولي ما نبايد بگوييم اسلام دو فرقه دارد، تسنن و تشيع دارد، شيعه و سني دارد. خير! اسلام دو فرقه ندارد. اسلام يک فرقه دارد. اسلام، اسلام است. از زمان پيامبر صلي الله عليه و آله شروع مي شود، و به امام زمان روحي فداه ختم مي شود. و از امام زمان عليه السلام شروع مي گردد و به عالمان دين ختم مي شود.. اسلام، يک فرقه و يک اسلام است اما يک راه انحرافي پيدا



[ صفحه 124]



کرده است که به مکتب خلفا و پادشاهان منتهي مي شود. از اولين گام بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله بناي مکتب پادشاهي و سلطنت را گذاشتند و امامت و ولايت الاهي را به سلطنت و پادشاهي تبديل کردند. و الا اگر اسلام به راه مستقيمش ادامه بدهد، بايد به فقه ختم شود. پس کساني که از اول، اسلام آورده اند - يعني باي بسم الله دين را گفته اند - مي دانند که ادامه آن در دوران غيبت به فقهاي امروز منتهي مي شود. يعني اسلام از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله شروع مي شود و به امام زمان سلام الله عليه ختم مي گردد و دوره غيبت صغرا و کبرا و فقها و فقاهت امروز، بيانگر فقه اسلام است. اين است مکتب اسلام. پس کسي که ايمان آورده باشد به قدم اول دين، شيعه علي عليه السلام است. چرا چنين است؟ از آنجا که پيامبر اکرم اولين باري که بعد از سه سال تبليغ پنهاني اسلام، و نزول آيه: (و انذر عشيرتک الاربين) [1] دعوت خود را علني کرد و بزرگان خويشاوندان خود را جمع کرد. به علي عليه السلام که از بنج سالگي در خانه او بسر مي برد دستور داد يک ران گوسفند بپزد و يک کاسه بزرگ دوغ تهيه کند. بنب هاشم - که تقريبا چهل نفر بودند - جمع شدند. پيامبر صلي الله عليه و آله به آنها گفت: خداوند مرا به اين رسالت



[ صفحه 125]



فرستاده که او را به يکتايي و مرا به پيامبري بشناسيد انگاه افزود: کداميک از شما مرا در اين کار ياري مي کند تا اينکه برادر و وصي و خليفه من در ميان شما باشد؟ حاضران همه روي گردانيدند تنها در آن ميان اميرالمومنين - که جوانتر از همه بود - برخاست و گفت: يا رسول الله، من کمک کار تو خواهم بود. پس از اين که اين کار سه بار تکرار شد پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اين برادر من و وصي من و خليفه من در ميان شماست. فرمان او را بشنويد و دستورش را اطاعت کنيد. [2] پس دعوت به رسالت مطلب اول بود. بعد فرمود: هر کس که به من ايمان بياورد، اولين نفر باشد، جانشين من است. اين هم جمله دوم. اينکه اميرالمومنين عليه السلام بهتر است يا ابوبکر و عمر، محل اصلي بحث و اختلاف نيست. لا اقل خيلي از آنها هم قبول دارند که علي عليه السلام بهتر است. ما اعتراضي در اين جهت نداريم. مگر آنها قبول ندارند؟! تمام کتابهاي اهل تسنن اعتراف دارند که علي عليه السلام اعدل و افضل و اتقي و اعلم است. مگر کسي در اينها بحث دارد؟! ما بحثمان اينها نيست. ما مي گوئيم علي عليه السلام حق است و بقيه ديگر همه باطلند. بحث اين است. اسلام اين است!... اين زائده اعور و آپانديسيت چيزي است که دارد همه عضو را فاسد مي کند و بايد بريده شود. بحث اين است!... البته ما در اينجا تنها



[ صفحه 126]



بحث اعتقادي داريم، و الا از جنبه اجتماعي و جهاني ما در کنار ساير مسلمانان در مقابل اهل کفر و شرک و... هستيم. ما مي گوئيم اسلام از پيغمبر صلي الله عليه و آله شروع شده و به امام زمان روحي فداه ختم مي شود. در اولين جمله اي که پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود نبوتش را اعلام کرد، بلا فاصله در دل نبوتش ولايت و زعامت و خلافت و امامت را هم معين فرمود. لذا اين دو از هم جدا شدني نيستند. يعني نمي شود انسان اسلام داشته باشد و ولايت اميرالمومنين عليه السلام را قبول نکند. اگر اين کار را کرد، واقعيت اسلام را نپذيرفته. آري، از نظر حفظ جامعه مسلمانان، خود ائمه هم با چنين فردي به عنوان مسلمان برخورد کرده اند، اما عقايد حقه خود را نيز همواره گفته اند و پنهان ننموده اند. پس جواب اشکال اين شد که هر کس که از همان آغاز هم به پيامبر صلي الله عليه و آله واقعا ايمان آورد، مي دانست که علي عليه السلام جانشين پيامبر گردد و مي دانست که پيامبر صلي الله عليه و آله بدون جانشين نمي شود و مي دانست که پيامبر صلي الله عليه و آله جانشيني غير از علي سلام الله عليه ندارد و مساله خلافت و پادشاهي هم در ميان نيست که يک روز اين رئيس جمهور باشد، يک روز آن وزير باشد، يک روز آن پادشاه باشد و...چنين نيست! مساله حق و باطل است که قرآن مي فرمايد. (فماذا بعد الحق الا الضلال). [3] .



[ صفحه 127]



تمام کتابهاي اهل تسنن پر است از اينکه علي عليه السلام اعلم است. لولا علي لهک عمر جمله اي است که بارها خليفه دوم گفته و در کتب اهل تسنن اعتراف کرده اند. اصلا اينها بحث در اين مطالب ندارند. بحث اساسي شيعه اين نيست که علي عليه السلام افضل است از عمر، و اميرالمومنين زودتر خليفه بشود يا ديرتر. مگر بقيه ائمه که خليفه نشدند چطور شد؟! از مقام حقانيتشان افتادند؟! خير، تنها مساله حکومت و خلافت اصطلاحي مطرح نيست، بلکه مساله حق و باطل است.


پاورقي

[1] شعرا:124 يعني: (اي رسول ما، خويشان نزديک خود را (از خدا و قيامت) هشدار و بيم ده(.

[2] تفسير طبري ج 19: 75 - 74.

[3] يونس 33:10.