معني و مصداق غيب
و اما الغيب، فهو الحجه الغائب: و اما منظور از غيب حجت غايب است. يعني امامي که پشت پرده است. بعد امام استدلال مي کنند و مي فرمايند: شاهد اين نکته، آيه ديگري در قرآن است که مي فرمايد: (و يقولون لولا انزل عليه آيه من ربه): (مي گويند: چرا آيه و نشانه اي بر پيامبر از طرف پروردگارش نازل نشد؟) (فقل انما الغيب لله): (در جوابشان بگو: غيب مال خداست). (فانتظروا اني معکم من المنتظرين): [1] .
[ صفحه 120]
(پس منتظر باشيد که من هم با شما جزء چشم براهان و منتظران هستم). در اينجا امام صادق عليه السلام بر اينکه منظور از غيب در آيه اول وجود حجت غائب است، به اين آيه استدلال مي کنند: (فقل انما الغيب لله): بگو که غيب از آن خداست. (فانتظروا). (منتظر باشيد). يعني منتظر غايب باشيد. (اني معکم من المنتظرين): که من هم منتظر هستم. يعني هم شما براي غيب، چشم به راه باشيد، هم من چشم به راه هستم. اينکه امام صادق عليه السلام مي فرمايند منظور از متقين شيعيان علي سلام الله عليه هستند و منظور از غيب امام زمان است، حجت غايب است، اين چه نوع تفسيري است؟ مسلما شرح لغت نيست. نمي خواهند بگويند، معناي کلمه متقين يعني شيعيان علي عليه السلام بلکه معناي متقين يعني با تقوايان. معني لغوي غيب هم وود امام زمان و حجت غايب نيست، بلکه معناي آن پنهان شدن يا پنهان بودن است. ما يک معنا داريم و يک مصداق. معنا يعني چيزي که وقتي لفظ را مي گويند، آن به ذهن مي آيد. واضح است که روز اول اين لفظ را براي اين معنا قرار داده اند. مثل اينکه در زبان فارسي آب براي آن مايعي که مرکب از هيدروژن و اکسيژن است وضع شده، و وقتي گفتند آب، معنايش آن است و در ذهن مي آيد، هر چند در عالم اصلا آبي نباشد يا آب زياد باشد. طبق بيانات عالم رباني مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني، الفاظ
[ صفحه 121]
به حقايق خارجي اشاره مي کنند نه مفاهيم. مصداق، کدام است؟ مصداق، آب درون حوض خانه ماست، آب درياست، آب باران است، آب درون لوله است، آب ليوان است. اينها مصاديق اند، يعني افراد خارجي آب و در بيرون از دهن. وقتي مي گويند (هدي للمتقين): هدايت است براي با تقوايان، يعني کساني که خود نگهدارند، وقايه دارند، خودشان را از آلودگيها حفظ مي کنند. اين متقين در بيرون مصداق دارد. امام صادق عليه السلام مي خواهند نشان دهند که شيعه علي عليه السلام مصداق اين متقين اند که ايمان به غيب دارند. يعني اگر هم اين متقين افراد زيادي در عالم خارج داشته باشند، از بزرگترين مصداقهايش شيعيان اميرالمومنين هستند که در امر ولايت علي عليه السلام تقوا ورزيده اند و خدا را اطاعت کرده اند. حالا ببينيم غيب يعني چه؟. غيب يعني چيزي که از چشم، از گوش، از لامسه، از ذائقه، از شامه، از حواس پنجگانه بدور باشد. چون حواس پنجگانه است که شهود مي کند. دست هم که لمس مي کند مرحله اي از شهود است. بعضي گويند قوه لامسه قويترين قوه در موجودات زنده است و اولين حس هم مي باشد. يعني ممکن است ما موجوداتي پيدا کنيم که چشم و سامعه و ذائقه و شامه نداشته باشند، اما نمي شود موجود زنده باشد و لامسه نداشته باشد. کرمهايي هستند کور و ظاهرا هيچ يک از حواس را ندارند اما فقط لامسه دارند. يعني اگر دست يا چوب
[ صفحه 122]
به آنها بزنيد خودشان را جمع مي کنند. پس لمس هم جزء حواس شهودي است، شهود مي کنند. حالا غيب چيزي است که از هر پنج حاسه پنهان و دور است. غيب يعني غير از شهود. در مقابل غيب، شهود و شهادت است. الان براي ما که در اين اطاق هستيم، اطاقي که خانمها نشسته اند غيب است و براي خانمها اطاقي که آقايان نشسته اند غيب است. البته غيب دو قسم دارد، يکي غيب مطلق که هيچ وقت شهودي مادي يا عقلي نمي شود، و ديگري غيب نسبي. مثلا آن اطاق الان براي من غيب است ولي براي کساني که در آن هستند شهود است. متقابلا اين اطاق براي من شهود است، براي آنها غيب است. آن که غيب مطلق است فقط يک فرد است و او خداوند جل شانه مي باشد. بقيه غيبها، غيب نسبي اند. يعني قيامت غيب است، تا موقعي که ما در آن حضور پيدا کنيم. برزخ غيب است، براي ما که چشم برزخيمان بسته است. امام زمان غيب است، براي کساني که او را نمي بيند، براي کساني که از آنها غايب است، ولي براي خيلي ها شهود است. برزخ براي برخي شهود است. چشمشان را باز مي کنند و حقايقي از آن عالم را مي بينند. خداوند در وصف خود مي فرمايد: عالم الغيب و الشهاده. يعني خداوند عالم است هم به غيب و هم به شهادت. غيب يعني مطلق آن که از ما غايب است. پس در اين حديث امام صادق عليه السلام نسبت به آيه کريمه
[ صفحه 123]
تعيين مصداق کرده اند که منظور از متقين شيعيان علي عليه السلام هستند. و همچنين است در مورد غيب که گفته اند: فهو الحجه الغائب و منظور از غيب را حجت غايب معين فرموده اند.
پاورقي
[1] يونس 10: 20.